نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

Gordon Ramsey

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۰۱ ق.ظ

سلام!

این هفته اخیر خیلی کار زیادی نداشتم و مدت زیادی مجبور بود وقتمو پر کنم با چیزای بیخود. من گوردون رمزی رو از 9gag میشناختم و اگه نمیشناسیدش یه سر آشپز خیلی جدیه و معروفه به توهین هایی که به آشپز های زیر دستش میکنه بخاطر این که کارشون رو خوب انجام نمیدن. معمولا خنده دار هست ولی خب تو ذهنم یه آدم عوضی بود بیشتر
زیاد شنیده بودم که ملت سری برنامه های kitchen nightmare رو دنبال میکنن. گفتم ببینم چیه که این همه ادم میبینن. درواقع هر قسمت اینجوریه که میره یه رستوران در حال نابودی (دعوتش میکنن) و چند مدل غذا سفارش میده. بعد از همش بدش میاد و میره تو آشپزخونه و هرچی از دهنش در میاد به همشون میگه بعدشم راهنماییشون میکنه چی کار کنن میتونن گوش بدن یا ندن. معمولا پایان خوبی داره
حالا چرا دارم اینو مینویسم؟
چون که همیشه به این فکر میکردم که رستوران داری و غذا پختن چقدر میتونه سخت باشه و مشتری رو جذب کردن. و این سریال نشون داد که وحشتناک سخته. مخصوصا با تعداد مشتری زیاد غیر ممکنه!!
و دومین چیز هم این که آدم عوضی ای نیست، از کسی که یه کاری رو پذیرفته انتظار داره کار رو حرفه ای انجام بده. اگه اشتباه انجام بده اون جایی که براش کار میکنه رو بد نشون میده. 

......................................... . 

خب بریم سر موضوع اصلی. 
دیشب یه دوست پاکستانی رو دیدم و راجع به ایران خیلی مشتاق بود بدونه میگفت یکی از دوستاش هر دو سال مرتب میاد ایران و ... میگفت تو پاکستان مردم عاشق آقای احمدی نژاد و آقای خامنه‌ای هستن. پرسیدم چرا؟ گفت چون سیاست سرش نمیشد :)) یعنی دلت یه چیزی بخواد و یه کار دیگه بکنی. میگفت هرچیزی تو دلش بود انجام میداد و..  جالب بود برام. میگفت که کشور ما اومد با سیاست برخورد کرد با امریکا خیلی خیری ندید.(چون نظرات من مهم نیست و انتقال مطلب ازون مهمه صحبتم باهاش رو نمینویسم)

امشب بعد افطار رفتم
ببخشید اینو بگم که هر شب اون افطاری انجمن اسلامی دانشگاه برقراره
داشتم میگفتم بعد افطار رفتم آشپزخونه کمکشون کنم ظرفا رو تمیز کنن، خیلی ظرف بود و یکی با اسفنج کفی میکردشون و من آب میکشیدم و یکی دونفرم خشک میکردن. بعد یه زمان طولانی ای یکی  از بچه ها به این دوستمون که کف مالی میکرد (و کلا خیلی از کارا رو انجام میده) گفت خسته نشدی این همه ظرف شستید؟ گفت، با خنده و شوخی البته 
We're washing these dishes so the God washes our sins
خیلی خوب بود :)) 
واقعا فهمیدن انگلیسی با لهجه هندی و چینی.... 

یکی از چیزای خیلی جالب اینجا اینه که محل نماز جماعت با بار دانشگاه یه 20 متر فاصله داره. یعنی واقعا کسی کاری به کس دیگه نداره. اینور باره و ملت دارن الکلشونو میخورن اونور به قول یکی مجسمه بوداس اینور نماز جماعت اونور دفتر حقوق همجنسگرا هاست و ... چیز جالب و بامزه ایه

  • ظریف

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی