نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

Dr Seven

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۱ ب.ظ

سلام

 

یه اعترافی باید بکنم

 

تو خونه قبلیم یادتونه یه گربه بود دیگه؟ اگه یادتون نیست هم الان میدونید.

 

روزای اول که رسیده بودم این خونه صاحبش هنوز نیومده بود و بقیه هم خونه ای ها هم نبودن و خونه زیاد وسیله نداشت. خلاصه این گربه هه میومد شبا رو تخت من میخوابید پیش من و کلا بیشتر وقتا تو اتاق من بود چون اتاقم گرم تر بود نسبت به بقیه جاها.

من هفته های اول بخاطر تغییر ساعت jet lag بودم و مثلا 5 بعد از ظهر میخوابیدم 3 صبح بیدار میشدم و کلا داغون بودم وقتی بیدار میشدم نمیدونستم کجام و چخبره.

یه بار بیدار شدم و همون جوری که بودم نشستم رو تخت، دیدم یه صدای میو از دور میاد. نگاه کردم جلو تخت بقل تخت روی تخت جلو پنجره همه جا رو و این میو هه میومد. حسابی گیج شده بودم. بعد شاید یه دقیقه، اومدم یه تکون بخورم دیدم نشستم رو گربه هه :|

بنده خدا هیچی هم نمیگفت وول بخوره یا هیچی فقط آروم میو میکرد :| (در حال له کردن نبودم مثلا زیر پام گیر افتاده بود و منم فکر میکردم پتو یا چیز دیگه ایه) 

بلند شدم و گذاشت رفت.

دیگه ازون به بعد تا یه ماه حتی نزدیک اتاق منم نمیومد و کلا منو میدید خیلی روی خوشی نشون نمیداد :))

 

اسم پست هم برای اینه که اسمش Dr. Seven بود. 

  • ظریف

نظرات (۶)

واااایییی =))

منم یه بار تو قطار از خواب پاشدم خواستم از تخت بیام پایین، نشستم رو عینکم :|
(مشابه‌ترین تجربه‌ای بود که داشتم :دی)
پاسخ:
من شخصا بیشتر از نشستن رو گربه از این ناراحت میشم!
عیب نداره عمدی که نبوده حیونی شب دیده جایی گیرش اومده اومده خوابیدی  :))) توقع داری روی خوش داشته باشه داشتیش به کشتن میدادی :))))
پاسخ:
خخخخ :))
آره حق داره ولی خیلی سعی کردم عذر خواهی کنم اصن قبول نمیکرد
خیلی سال پیش 
برای بچه ها جوجه رنگی خریده بودن 
دو تا یک آبی و یک صورتی 
تو خونه بنایی داشتیم 
کل خونه زیر خاک بود 
تو هال همه فرشها جمع بود و فقط یک موکت پهن بود اونجا نهار می خوردیم و بعد میرفتیم تو یک اتاق ۱۲ متری که فرش بود 
در هال به راهروی ورودی و پارکینگ باز بود 
در دیگرش هم رو به بهارخواب 
داشتیم نهار میخوردیم 
صدای جوجه ها میومد 
بعد چند دقیقه دیدیم فقط صدای یه جوجه میاد 
جوجه ها هم که می دونید دوستشون نباشه شروع می کنن جیغ زدن 
خلاصه اطراف رو نگاه کردیم 
جوجه هه اومده بود تو هال برا همین گفتیم رفیقشم دیگه تو پارکینگ نیست 
یهو 
مامانم متوجه شد که 

که 
نشسته رو جوجه دومی :| 
روده هاش زده بود بیرون :/ 
فکر کنم اون موقع مامانم همسنهای الان من بود 

پاسخ:
:||||||
وای اگه من بودم که تا دو هفته خوابم نمیبرد 
چه خاطره وحشتناکی!! مخصوصا جزییات آخرش :/
کل خاطره همون جمله آخر بود آخه 
پاسخ:
بنده خدا جوجه هه :/ بنده خدا مامانتون :)) 
;))) اشکالی نداره بابا اینا سگ جوونن این داره ادا در میاره ناز بکشی یه ذره غذا گربه بهش بده توی اتاقت بزار بیاد بخورره وقتی خودت اونجایی ببین چیکارت نمیکنه
پاسخ:
دیگه احتمالا نمیبینمش، غذا دادن و ... رو امتحان کردم بعد یکی دو ماه کم کم یادش رفت ولی واقعا تا یه ماه چشم دیدن منو نداشت
دهنت سرویس مدارس دوره متوسطه :))))) ترکیدم قشنگ
پاسخ:
خخخخ :))) مرسی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی