نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

زمین مرکزی

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۶ ق.ظ

سلام 


زمانی که نظریه زمین مرکزی نظریه پذیرفته شده بودش، کلی دانشمندای اون موقع نشسته بودن که راهی پیدا کنن که بتونن مدار سیاره ها رو درست کنن. چون با در نظر گرفتن زمین به عنوان مرکز منظومه، مدار های سیاره ها به شدت عجیب غریب میشد. برای همین مثلا مجبور بودن یه مدار های فرضی کوچیک تر درست کنن که سیاره دور اون میچرخه و مرکز اون مدار دور زمین میچرخه. 

خلاصه این نظریه با اضافه کردن این چیزا "توجیه" میشد و میشد بگیم که نظریه درستیه چون مدار سیاره ها رو درست پیش بینی میکنه. ولی خب بعدا دیدن تست های دیگه رو پاس نمیکنه که موضوع بحث نیست.


داشتم فکر میکردم شاید بعضی چیزا باشه که با اضافه کردن توجیه ها به عنوان چیز های بدیهی برای خودمون قبولشون کردیم. نه الزاما قانونای فیزیک. در مورد زندگی.

شاید جایی باشه که توجیه های غیر منطقی داریم و انقدر تکرار کردیم منطقی شده؟

  • ظریف

ازین حالا

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۳ ب.ظ


سلام

اینا حرف نمیزنن ولی واقعا احساس رو خوب منتقل میکنن. 

  • ظریف

ایراد

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۸ ب.ظ

سلام


یه ویدئو از یه آقای روانشناسی بود که یه نکته خوبی گفت که دوست دارم به اشتراک بزارم باهاتون.

میگفت که حتما پیش اومده یه نفر یه رفتاری نشون بده از خودش که شما از اون رفتار خیلی بدتون بیاد. احتمالش هست که شما هم خودتون اون رفتار رو زیاد انجام بدید!


احتمالش هست ها نه که همه ی اون بدی ها رو دارید.


اینجوریه مکانیزمش که اون یه نفر یه آینه میشه که شما خودتون رو توش میبینید. ممکنه یه رفتار بدی شما داشته باشید که به یه نحوی خودتون رو قانع کردید که خیلی بد هم نیست. بعد که اون نفر دوم میاد اون رفتار رو انجام میده و به نحوی که شما با خودتون کنار اومدید انجامش نمیده، خیلی عصبانیتون ممکنه بکنه.


من تو خودم اومدم اینو ببینم.

من بدم میاد کسی به لحاظ اجتماعی رفتارش خوب نباشه. به نوعی social awkward باشه. زیاد اهل کارای اجتماعی نباشه. حالا خودم این وسط، خیلی تعریفی ندارم ولی خب موقع هایی که تنها ام و از معاشرت با بقیه خود داری میکنم با خودم دلیل میارم که نه الان حالش رو ندارم و یا مثلا نمیارزه انرژی که لازمه رو براش صرف کنم. یا حرفم رو میخورم یا ... .

یا میبینم کسی وقت کشی میکنه و وقتش رو درست استفاده نمیکنه سعی میکنم هلش بدم تا کارش رو درست کنه. بعد خودم استاد گزاشتن کارا برای دقیقه 90 ام. 

مثلا یکی رو میشناختم که هر وقت کسایی رو میدید که رفتار غیر مذهبی انجام میدن شروع میکرد بهشون حرفای نادرست زدن. مثلا اینا فلانن اینا فلانن. بعد خودش خیلی چیز بدرد بخوری تو مذهبیتش نبود.

یه نمونه دیگش که تو جامعه هست اینه که مردم از کارشکنی یا بد قولی مسئولا شکایت دارن. حالا تو خود مردم رو نگاه میکنی، همون کسایی که غر میزنن، خیلی توشون رفتارای نادرست مثل کم فروشی و بدقولی و ... پیدا میشه. 


اینا رو نمیگم که بگم سیستم از بیخ خرابه و ازین حرفای صد من یه غاز. اینا رو میگم که یه آلارمی برای خودم و خودتون(اگه میپذیرید) باشه که هر وقت یه همچین چیزی رو دیدیم یه 10% احتمال بدیم که ممکنه اون رفتار به صورت مطلق بد نباشه، این بازتاب درونمون باشه که بد باشه. 

  • ظریف

محمود

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۱ ب.ظ


سلام


اگه بخوام از یکی از تاثیر گذار ترین آدما تو زندگیم بگم، یه دوستی اینجا بود به اسم محمود که فکر میکنم پاییز سال پیش درسش تموم شدش. 

از ویژگی هاش بدن خفنش بود و عقاید عجیب غریب و رادیکالی داشت و اولاش درکش نمیکردم ولی بعدا کم کم یکم ذهنم رو باز کردم و ازون مرز هایی که براش گزاشته بودن رهاش کردم تا ببینم چخبره واقعا تو دنیای غیر مادی. عقاید مردم چیه. چقدر حرف ما درسته چقدر حرف بقیه درسته. اصلا بقیه چی میگن. حدود 9 ماه بعد از آشنایی باهاش تازه یکم فهمیدم چی میگه.

همچنان هم با 100% روش هاش موافق نیستم ولی خب منو به سمت جالبی برد. اعتقادم رو خیلی قوی تر کرد. 


ولی این بحثای فلسفی و اعتقادی رو بزاریم کنار، من سال پیش حدود یه 5-6 روز پیش همین الان، اولین بار بود که با محمود رفتم باشگاه دانشگاه (بخش ورزشای مقاومتی نه بخش کاردیو) و بهم یه چیزایی از ورزش رو نشون داد. خودش بدن توپی داره.

یادمه روز اول زیر پرس سینه منو گزاشت و گفت فقط فعلا با میله خالی برو، من گفتم هه میله که چیزی نیست برداشتم دیدم 5-6 تا رو بزور میتونم بزنم. اونم با کلی لرزش و کج و کوله رفتن میله. میله 45 پونده که میشه 20 کیلو. 

دیروز بهش پیام دادم که بالاخره بعد یه سال 135 پوند رو بدون دستگاه زدم (60 کیلو) :)

کلی خوشحال شد.


الان خودش تو یه شرکتی کار میکنه تو اتاوا و درگیر کار خودشه. خیلی نمیبینمش ولی گاها ازین صحبتای فلسفی و غیر مادی از راه دور میکنیم.


این عکسه رو همون روز اول گرفتم. پشت سرش بودم یهو خودم رو تو آینه دیدم که 1/10 اونم خندم گرفت گفتم یه عکس بگیرم. عکس شاخی هم شد نهایتا :)) هر کسی میبینه عکسه رو تا بهش نگم اصلا متوجه من نمیشه.

  • ظریف

کامنت

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۵ ق.ظ


سلام


یه پست راجع به تجربه های جدیدم خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی نمیتونستم. تا این کامنته رو دیدم و جرقه اش خورد.


spoiler alert! اگه نوجوون تر از من بیست و خورده ای ساله هستید پست زیر چیزیه که احتمالا بعدا پیش میاد!


صحبت کودک درون بودش تو یه ویدئو ازین کانالی که میبینید، این کامنته کامنته بالاش بود.

چیزی که ازش برام جالب بود این بود که میگه کودک درونی که زنده مونده! 

بخوام یا نخوام تو مرحله ای از زندگیم هستم که میبینم اطرافیانم کم کم دارن بزرگ میشن و جدی جدی بزرگسال میشن و خودمم یه چیزایی حس میکنم. (5 سال بعد قطعا حس میکنم هنوزم بچه بودم الان ولی کاری با اون نداریم)

بخوام یا نخوام یه چیزایی که تو زندگی بزرگسالانه اتفاق میفته داره اتفاق میفته.


مسائل اقتصادی رو بزاریم کنار،

مثلا


- دوستام دارن ازدواج میکنن و مهمونی "باید" برن!!! چیز ساده ای بنظرم میرسه ولی این که وقت آزادت برای خودت نباشه و هر کاری میخوای نتونی بکنی خیلی چیز جدی ایه.


- تصمیمای نادرست دیگه خیلی پیامد های جدی تری داره مثلا یه تصمیم نادرست یکی رو دچار افسردگی کلینیکی میکنه. شوخی نیستش. یا یه تصمیم نادرست نصف دارایی های آدم رو از بین میبره. یا سرنوشت آدم رو عوض میکنه. یک تصمیم.


- باید معاشرت کنم! معاشرت خودش نمیاد مثل مدرسه و دبیرستان و دانشگاه. که میخواستی یا نمیخواستی با یه سری آدم آشنا 

میشدی. انرژی میبره معاشرت. و جالب اینه که آدمای تو جامعه شبیه آدمای تو آزمایشگاه رفتار نمیکنن الزاما!! 


- باید بشینم ویدئو ببینم که چجوری با آدما حرف بزنم!!!!!!! فکر میکردم بدیهیاته


- مردم رو رفتارم قضاوت میکنن و باید درست رفتار کنم. و جالب تر این که من مردم رو قضاوت میکنم!


و خیلی چیزای دیگه و در نهایت:


- مردن کودک درون دوستام و آشنا های نزدیک به سن خودم رو میبینم. مخصوصا اونایی که وارد رابطه یا ازدواج میشن! بخاطر یه نفر دیگه یا بخاطر هرچیزی یه گلوله تو مخ کودک درونشون خالی میکنن. که موضوع همین پست بود. بعضی ها هم که کلا از همون دوران سینگل بودنشون کودک درونشون رو چند سال پیش کارش رو تموم کرده بودن.


خیلی دوست دارم دو تا چیز رو تو 60 سالگی همچنان داشته باشم. یکی مغزمه، میخوام مثل یکی مثل دکتر فیض(سنشون رو با نماد علمی نشون میدادن) تو اون سن بالا همچنان مغزم کار کنه. یکی دیگه هم همین کودک درونمه. امیدوارم بزرگسالی نکشتش.


و جالب اینه که کسی نه بهم گفته بود اینجوریه داستان نه خودم متوجه میشدم از رفتار اطرافیان! تازه کسی هم یاد نداده بود که چی کار باید کرد :))




  • ظریف

رویا

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۹ ب.ظ

سلام

ساعت 4 صبح بیدار شدم داشتم یه خواب میدیدم. گفتم بزار این دفعه تو یه ویس بگم چی داشتم میدیدم بعدا بررسی‌ اش کنم. شاید باورتون نشه ولی 10 دقیقه حرف زدم و با این که این همه حرف زدم ارتباط بین سکانس های مختلف که توضیح دادم رو اصلا یادم نمیاد. خودم فکر میکردم خیلی چیز روتینی تو خواب دیدم که یه دیقه میگم تموم میشه. 

البته با هدف lucid dream خوابیدم شب و قبلش یکم تمریناتش رو کردم. ولی انتظارم انقدر نبود!

دو مرحله خواب تو هم بود که تو مرحله دوم لوسید شدم که معمولا بدرد خودش میخوره چون همون سطح اول خواب رو بزور یادم میمونه چبرسه به خواب توی خواب. 

جالب بود در کل. 

میخوام بگم که این همیشه اتفاق میفته. موقعی که بیدار میشم حدود 4 5 صصبح میگم این که انقدر جذاب نبود که ثبتش کنم یا این که انقدر غیر طبیعی بود که حتما صبح بیدار بشم یادم میمونه و در هر دو حالت هم یادممیره. 

احتمالا بیشتر ثبت کنم ازین ببعد. این که خیلی جالب بود. هرچند از ویسه چچیزی نمیشه فهمید راجع بهش

  • ظریف

گربه داری

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ب.ظ


سلام


یکی از همخونه قبلیام که همچنان باهاش رابطه دارم، میخواست بره خونشون به مدت دو هفته. اخیرا یه گربه گرفته و باید پیش یکی میزاشتش برای این مدت و چون میدونست من خیلی گربه دوست دارم، به من پیام داد و منم که مگه میشه نه بگم به گربه


اینجوریاس که به مدت 2 هفته ای گربه داری دارم میکنم. 


-----------

یه جلوه هایی از بچه داشتن رو به آدم نشون میده بنظرم. البته من که نداشتم فعلا ولی خب این که تو یه شب 10 بار بیدار بشی بخاطر یه صدایی که این درست کرده رو زیاد شنیدم پیش میاد تو بچه داری.

-----------

دو روز اول که اصلا نخوابیدم تقریبا همش ورجه وورجه میکرد شب ولی الان تو طول روز بیدار نگهش میدارم که شب خوابش ببره. 

-----------

به دمبش دقت کنید خیلی جالبه.



=================

داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم، دوستای دبیرستان. تقریبا تنها کسی که ازون دوران باهاش نسبتا در ارتباطم. 

یه چیزایی میگفت که واقعا تعجب کردم.

کلی از بچه های لامذهبمون کلی مذهبی شدن. نمیدونم گفتم یا نه ولی دبیرستانمون توی یه محله هایی از تهران بود که خیلی مذهبی بودن معنی ای نداشت. بعد اینا اینجوری شدن! 

بعد یکی دو تا از مذهبی هامون برعکس شدن و خیلی حالا جزییات وارد نمیشم.

تقریبا همشون ازدواج کردن! یکیشون ازدواج و طلاق و تو حین طلاق بچه دار شدن تو رزومه اش داره حتی!!!!!!!!!! فکر کنم 2-3 نفر ازونایی که صحبت کردیم ازدواج نکردن. البته که خودم و خودش رو هم تو این عدد حساب کردم!


دیگه این که مشاورمون رفته قهوه خونه زده.


بچهه های مشنگ کلاس که تقریبا کم پیش میومد در جریان درس و مدرسه باشن مشاور و دبیر دبیرستان شدن.


یکی از بچه ها که شوخی کوچیکش با لگد تو شکم یکی دیگه زدن بود و گلدون انداختن از طبقه دوم جلو پای بقیه بود هم حسابی رفته تو کار بیزینس و کارش گرفته. این به قدری نا متعادل بود که من برای خودم یه شخصیت جدا درست کرده بودم که وقتی با این روبرو میشم بتونم اگه کاری کرد یا با حرف برگردونمش حالت عادی یا بتونم از خودم دفاع کنم. موقعی که نزدیکش بودم تو اون نقش میرفتم.


نمیدونم چرا ولی خیلی خیلی عجیبه که اون بچه ها الان هر کدومشون کلی داستان دارن برای خودشون. 


و چقدر بالا و پایین شدن چققققدددرررر.

  • ظریف

اشاره

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۲۸ ب.ظ

سلام

من همیشه نسبت به قوی تر کردن شخصیتم تعلل میکردم ولی بالاخره یکم ازین ویدئو های به قولی انگیزشی که ماه ها بود یوتیوب بهم پیشنهاد میداد رو دیدم. ویدئویی از آقای Jordan Perterson بود. انقدر خوب صحبت میکنه این شخص که شاید 10 تا ویدئو نیم ساعته ازش رو تو همین چند روز دیده باشم. 

آدم مغرور همینه دیگه. فکر میکنه خودش بیشتر از بقیه میدونه و نمیتونه بپذیره که یه فیلدی هست که هر روز باهاش درگیره ولی نسبت به درست کردنش اقدام نمیکنه. 

ممکنه بعضی عقایدش یکم رادیکال طور بنظرتون برسه ولی خب یکمم آدم باید به خودش شک داشته باشه و open mind باشه بنظرم. چون اگه جواب درست دست من بودش، دنیا رو باهاش درست میکردم و دنیا خودش میومد ازم یاد میگرفت.  نمیگم حرفاش همش درسته منظورم اینه که بپذیرید جاهاییش که میشه پذیرفت!!!


همین دیگه اگه دوست داشتید برید ببینیدش. من که توصیه میکنم

مخصوصا این ویدئو

  • ظریف

دوربین

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۰۵ ق.ظ

سلام


قدیما دوربین یه منزلت بیشتری داشت نسبت به الان. فکر کنید مثلا پدر بزرگامون موقعی که عکس میگرفتن، اون عکس واقعا تنها چیزی بود که ازون دوران جا میموند. میشد یه آلبوم که هر صفحش یکسال با قبلیش عکساش فاصله زمانی داشتن. و اگه نمیگرفتن اون عکس رو اون سال ها آز تاریخ به طور خیلی جدی حذف شیفت دیلیت میشد. چه اون ستاپی که توش عکس میگرفتن اهمیتی داشته که مثلا از 2 سال پیش تا یه سال بعد تنها اسنپ شات خانواده آقای فلانیه مثلا.

و آلبوما هم توی عکس به عکسش تفاوت قد بچه ها معلوم بود.

الان انقدر پیوسته عکس و فیلم از خودمون میگیریم که دیگه تو عکسا گذر زمان رو نمیبینیم. 

  • ظریف

مدل

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۸ ق.ظ


سلام


تو وبلاگ blogydiaries تو همین پستی که لینک کردم، یه موضوعی رو اشاره کرده بودن که منو یاد یه چیزی انداخت که چند وقت پیش خیلی بهش فکر میکردم.


و برام خیلی عجیب و جالب بود.

شاید براتون موضوع عادی ای باشه ولی انصافا تو این بیست و چند سال خیلی دقیق توش نرفته بودم.


فعل ها رو هم اول شخص نوشتم چون شخص با شخص فرق داره ولی بنظرم چیز عمومی ایه در کل. 


مثلا وقتی میخوام با یه نفر حرف خیلی جدی بزنم، میشینم تو ذهنم اون رو جلو خودم میارم و شروع میکنم باهاش حرف زدن. بعد با دیالوگ های مختلف میرم جلو و شرایط مختلف رو بررسی میکنم و چیزایی که ممکنه بگه رو حدس میزنم و با اونا دیالوگ (یا تو همین بلاگی دایریز بهتر میگه مونولوگ)  رو جلو میبرم.


این باعث میشه شرایط مختلفی به وجود بیاد که نمونش همین داستانی که تو وبلاگه گفته شده که شروع میکنم با این شخص "غیر واقعی" بحث جدی میکنم و بحث خیلی جدی میشه و به یه چیزی شبیه همین داستان که محاکمه کردن طرفه یا دعوا کردن باهاشه ختم میشه. یا این که اگه صحبت در جهت دوستی تره به یه جاهای نا معلومی ازونطرف ختم میشه.


حالا صحبتم این نیست که این عمل رو بگم خوبه یا بده.


صرفا این که من الان توی ذهنم "یک دونه مدل"از آقا یا خانم X دارم که وقتی باهاش حرف میزنم جواب میده خیلی خیلی بنظرم باحاله! یکم عمیق تر نگاهش کنیم! این شخص توی ذهن من فقط زندگی میکنه و چیزایی که داره برداشت های من از شخص واقعیه Y هست. یه برداشت های محدود و از منظر خودم یه سری نمونه برداری از صحبت/ چهره / رفتار Y کرده و ذهنم یدونه آدم مجازی ازش ساخته. خیلی خفنه بنظرم. 


---VVV--- این تیکه رو نخوندیدم نخوندید حرفم هرچی بود همین بالا بود

ازون طرف بخوایم فلسفی طورش کنیم، ببریمش همین سمتای علوم شناختی طوری، وقتی با شخص Y حرف میزنیم، بازم خود شخص Y خیلی واقعی نیست. چون اطلاعات سنسوری ما از محیط پیرامون وقتی به صورت فیزیکی به یه انسان دیگه ای نزدیک هستیم، یه چیزایی ازش دریافت میکنه. مثلا چشممون قیافش رو میبینه گوشمون صداش رو میشنوه. هر چی که هست اینا وارد مغز میشه و طبق فهممون، یه چیزی ساخته میشه ازون شخص که میبینیم و میشنویمش. که برای همه ی دنیا همینطوره. چیزی که ازش درک میکنیم همین محدوده ی مرئی الکترومغناطیسی نور و صداست و چند تا حس دیگه. خیلی چیز بیشتری نمیفهمیم عموما.

---^^^^----


کلا باحاله.


عکسه هم ربطی به موضوع خیلی نداره میخواستم یه چیزی پیدا کنم که جزییات کمی از صورت یه آدم رو نشون بده ولی یاد این صحنه از ethernal sunshine of  a spotless mind افتادم. حس کردم خوبه بزارمش.


  • ظریف