نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

غذا!

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۵:۳۲ ق.ظ

سلام


اگه کسی براش مهم باشه حلال خوردن، یکم این اوایل کارش سخته مثلا نمیدونم نوشتم یا نه ، حتی ماست و مربا میتونه حلال نباشه! یا قرص یا ... 

منم میخواستم این موضوع رو رعایت کنم فکر کنم راجع به Kosher نوشته بودم، قبلا ولی خب مثلا گوشت و مرغ و چیزای این شکلی واقعا باید روشون حلال نوشته باشه.

ازین رو منم هفته پیش با یکم تلاش مرغ حلال پیدا کردم امروزم گوشت چرخ کرده حلال یافت شد. 

جالبه بعد کسب تجربه بعد دوتا غذا فهمیدم که رنگ و بوی غذا خیلی راحته درست کردنش ولی یه چیزایی مثل طعمش یکم ممکنه اذیت کننده بشه! 

چیزایی که فهمیدم !

1- نمک همیشه ازون چیزی که آدم فکر میکنه بیشتر نیازه

2- برنج وقتی بهش آب میخوره کلی بزرگ میشه

3- پیاز برای گوشت ازون چیزی که بنظر میاد باید بیشتر ریخته بشه! با این که خوشم نمیاد!

4- آب مرغ توی غذای زرشک پلو با مرغ به صورت یه وعده جداگونه قابل خوردنه!!!! پیازاشم قابل خوردنن!

5- ماکارونی ازون چیزی که بنظر میاد خیلی زیاد تر میشه.

6- یوتیوب نحوه پخت همه جور غذا رو داره! ایرانیا میزارن


این زرشک پلوم که ته دیگش زغال شد. و جالبه که همخونه ای سومم وقتی که داشتم میخوردم با باباش رسید برای اولین بار اولش رنگ غذا رو دید باباش گفت چرا برا ما درست نکردی پس! بعد یکم ته دیگش رو نشونش دادم گفت خب برعکسش کن نبینمش! :) 

یکمم نمک نداشت ولی حداقل خام نبود



اینم ماکارونی امشبم!

به این همخونه ای هام یکم ته دیگش رو دادم حال کردن! البته خیلی چرب بود امیدوارم چیزیشون نشه! یکیشون گفت پاستا با سیبزمینیه ؟ توضیح ته دیگ واقعا سخت بود!  

خودشونم که غذا خیلی درست نمیکنن(حالت پختنی) بیشتر ساندویچ و چیز میز برای خودشون درست میکنن.


 




و امروز تو فروشگاه Freshco که یکی از بچه ها معرفی کرد ببینید چی پیدا کردم!

یه قفسه کوچیک چیز میز ایرانی داره!





تو شهرای بزرگ خیلی مرسومه جنس ایرانی ولی اینجا واقعا نا امید شده بودم چیزی پیدا کنم. 

البته که چیزی نخریدم ولی خب همین که بود خوب بود




اینم یکی از فروشگاه ها به مناسبت رمضان آف گزاشته یه سری جنساشو.



  • ظریف

فاصله

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۲ ب.ظ

سلام

میدونید، ایرانیای اینجا خیلی خوبن همشون اصلا میکشن آدمو کنار و کمک میکنن. همشونم میگن فاصلتو با بقیه ایرانیا حفظ کن :)) چون ممکنه کار دستت بدن.

حالا ازین بگذریم، یکیشون میگفت فلانی تو کالیفرنیای آمریکا میگفت که من روزا کالیفرنیام شبا تهرانم :) نمدونم چه حسی رو منتقل میکنه براتون ولی هفته پیش هر دفعه این جمله رو میشنیدم خیلییی باید خودمو کنترل میکردم. خیلی جمله ی احساسی ایه.

اینا بهش میگن homesick شدن.

........ 

انگلیسی حرف زدن این کاناداییا جالبه مثلا این جمله رو. 

He was going to his room

میگن

He was like going to like his room

میانگین روزی 2000 تا لایک میگن. تیکه کلامشونه تو توقفای مربوط به فکر کردن لایک میگن. 

.......

یکی از دوستان وبلاگی قبل رفتن توصیه کرده بود یه لیست از چیزایی که خوشحالم میکنه درست کنم که مواقع دپرس شدن ازون استفاده کنم و باید بگم خیلی روش خوبیه! شمام اگه همچین خبطی مجبور شدید کنید ازینا داشته باشید! میزان 'غلط کردم چکاری بود' قضیه رو کم میکنه

  • ظریف

E-transfer

جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۵:۰۷ ب.ظ

سلام

موقعی که صاحب خونه میخواست پول اجاره رو بگیره ، گفت کارتی داری که E-transfer بتونه بکنه، فکر میکردم e اش میشه electronic یا همچین چیزی شبیه کارت به کارت خودمون. بعدا دیدم که اینا یه چیزی دارن که یه پولی رو شما ایمیل یا sms میکنی برای یه نفر، یه لینک میده بهش که صفحه ای که باز میشه اسم بانکش رو انتخاب میکنه و یه رمزی که شخصی که پول ارسال کرده گزاشته رو میپرسه و براش میریزه.


----------------------------------------------


اینا تو خونه هم شلوار لی و لباس بیرون میپوشن. جالبه. لباس بیروناشون عوض میشه فقط 

----------------------------------------------


دانشگاه یه جایی داره به اسم QUIC که میشه مرکز اینترنشنالا. دیروز یه برنامه گزاشته بودن برای صحبت آزاد انگلیسی، فکر کنم اولین جلسش تو این ترم بود. من خیلی برونگرای اونجوری نیستم برای همین یکم دو به شک بودم ولی محیطش بسیار گرم بود و سریع شکم برطرف شد!. جالب بود یه 10 15 نفر اینترنشننال بودن. یه چینی هه که تو تورنتو بدنیا اومده بود هم بود که خیلی جالب بود حرف زدنش. واقعا سخته انگلیسی حرف زدنشون رو بفهمه آدم. راجع به بدیای سیستم آموزش کانادا میگفت. میگفت که کلا هیچ استانداردی نداره آموزششون هر معلمی هر جوری بخواد هرچیزی بخواد درس میده و مثلا گذروندن هیچ چیزی کاملا اجباری نیست برای همین بچه ها معمولا ریاضیشون خیلی ضعیفه و فکر میکرد خیلی خوبه همه تا یه حدی اجبارا ریاضی بلد باشن مثلا!! 


یه برزیلیه بود که ازش پرسیدیم که جام جهانی رفتی ؟ گفت نه ریو، خیلی جای امنی نیست! نرفتم :)) بخاطر باندای مواد مخدر و میگفت که حمل سلاح (درست نوشتتم؟) آزاد نیست ولی خیلیا غیر قانونی دارن.


چینیه که اسمش دیوید بود هم میگفت که ویرجینیای آمریکا رفته، میگفت خوبیش این بود که کلی سرباز همه جا بودن برای همین خیلی امن بود و مردمش هم خوب بودن. میگفت جای قشنگیه. راجع به این که درسته که همه ی آمریکاییا اضافه وزن دارن و مثلا صبحونه همبرگر میخورن پرسیدم گفت آره البته همبرگر نمیخورن یه چیزی میخورن که شبیه همبرگره ولی بجا همبرگر سوسیسه :/ گفت سربازا خوبن ولی بقیه دیگه همه اضافه وزن. 


آره خلاصه با این که دیر رسیدم بخاطر یه اشتباهی تو تقویم تو سایت، ولی خیلی سخت نگذشت. داشتم فکر میکردم کاشکی تو ایران این جلسات گفتگو آزاد انگلیسی که کانون فارغ التحصیلان یا جاهای دیگه میزاشت رو میرفتم... همیشه یجوری بود تو ذهنم... برید شمام به خودتون لطف میکنید. کلی رو اعتماد به نفس تاثیر داره. 


------------------------------------------------------


  • ظریف

خودکشی

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۰۷ ق.ظ

سلام


شاید باورتون نشه ولی آمار افسردگی بچه ها اینور خیلی زیاده نسبت به ایران حداقل. یعنی من خیلی کسی رو نمیشناختم که دارو مصرف کنه ولی ظاهرا خیلیا دارویی میشن.

دلیلشم خیلی چیزا میتونه باشه مخصوصا معنوی. یکی از بچه های ایرانی آزمایشگاه در مورد دلایل مادی که برام توضیح میداد میگفت یه دلیلش اینه که کسی کاری با آدم نداره. یعنی استاد راهنما کلا چیزی نمیخواد خیلی. میری پیشش و کلی تحقیقات میبری میزنه اونا رو کنار میگه خودت چطوری. مخصوصا تو استادای سن بالاتر. این خیلی باعث میشه که اوایل آدم به سمت هیچ کاری نکردن کشیده بشه ولی در واقع دلیلش اینه که سیستم کاریشون اینجوریه. من خودم نفهمیدم که چرا ، فهمیدم میگم. 

برای همین خیلی چیزای جالبی میبینید

تو بخش ثبت نام پشت میز کارمند اونجا نوشته بود 

Suicide?

Call me!

و اینطور که فهمیدم چند تا خط هستن اصن شبانه روزی برای همین کار!

خیلی جالبه ها

شاید هوای همیشه ابری و زمستون سخت هم خیلی به این موضوع کمک میکنه.


-------------------------------------------------------------

این کاناداییا وقتی میپرسن یه چیزی رو واقع میپرسن. یعنی امروزچجوری بود یعنی واقعا چجوری بود نه خوب یا بد یاممنون یا...! یکم سخته

  • ظریف

دانشکده

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۲۹ ق.ظ

سلام


اول این که یه نکته جالب در مورد دانشگاه اینه که مرزی نداره یعنی از یه جایی به بعد تو خیابون ساختمون ها شروع میشن. و یکی از ساختمون ها ساختمون Walter Light Hall هست که دانشکده برق و کامپیوتره.

یه چیزی که هست اینه که اگه اینجا رو میخواید ببینید واقعا نقشه های گوگل مپ خیلی خوبه حالت سه بعدیش، تقریبا دقیقا همین چیزیه که اینجا میبینید.

دفعه قبل گفتم مسئول آموزش وو .. طبقه 4 اینجا بود. یه چیز جالبی که تو ساختمون ها رعایت میشه اینه :



دفعه اولی که دیدم خیلی جدی نگرفتم ولی موقعی که Debra Fraser داشت توضیح میداد کلا قضیه های مختلفی که باید دانشجو بدونه، اینم جزو اونا بود. میگفت که بعضیا هستن که آلرژی های شدیدی به بو دارن. مثلا یکی از کارکنا هست با ماسک گاز میره و میاد، اون خیلی اوضاعش خرابه. اینا بو حس کنن حالشون افتضاح میشه و میرن بیمارستان. خلاصه گفت حواست باشه.


اینم تابلو اتاقای دانشکده بود. 




نمیدونم چجوری بعضی اتاقا طبقه 5 و6 بودن احتمالا از داخل راه داره. تو راهرو که نبود..


دیگر این که رفتم استادم رو دیدم. ازون چیزی که فکر میکردم کوچولو موچولو تر بود و بامزه بود! عکس زیر رو ببینید!! خیلی گنده میخوره باشه. خلاصه یه صحبت کوتاه باهاش داشتم. توش یکم راجع به پرواز و ... حرف زدیم و یکم راجع به هوا چرت پرت گفتیم، چون خیلی هواش عجیب غریبه کاملا تو یه روز 3-4 فصل رو داری و جلسه های دوهفتگی و موضوع دفعه بعد.

اتاقش تا سقف پر برگه بود. البته منظم. ولی بود! 




و نکته ی جالب که نمیدونم قبلا گفتم یا نه آزمایشگاه دو تا سالن داره، که دانشجو ها توش کارای تئوریشونو انجام میدن. تو یکیشون فکر کنم من 7-8 تا اسم ایرانی دیدم! واقعا :/

خیلی هم خون گرمن دیروز یکیشون کلی فروشگاها و حلال فروشیای شهر رو گفت و امروزم یکیشون که کرد هم هست، خیلی راجع تجربیاتش از چیزای رفتاری گفت. شاید یه نیم ساعت حرف زد. اونم دانشگاه تهرانی بوده و یکم با دکتر ع. کار کرده بود حتی ! ولی خیلی قدیم ترا



----------------

یه چیز خوبی که داره دانشگاه اینه که با کارت دانشجویی میشه اتوبوسای شهر رو مجانی سوار شد و Gym دانشگاه هم مجانیه باهاش. در واقع پولشو تو شهریه میگیرن. توی شهرای دیگه مثلا 70 80 دلار پول بلیط اتوبوس ماهانس که خدا رو شکر از بیخ گوش گذشت.

همچنین فروشگاهای سطح شهر که بعدا مینویسم هم بعضی روزا مثل 3 شنبه ها تخفیف 10 درصدی دارن با کارت دانشجویی! بعضیاشونم 5 شنبه ها هم دارن. 

  • ظریف

بانک

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ب.ظ

سلام

ببینید اگه دانشجو کویینز قراره بشید این پستا رو نخونید چون Spoil میشه قضیه. و جذابیتش رو از دست میده.

برای ثبت نام دانشگاه ما به حساب بانکی احتیاج داریم 

بزارید از این جا شروع کنم. 


به استادم میل زدم گفتم که من رسیدم چی کنم. یه ایمیل به Jeanane Vickory یا چیز مشابهی زد و منو CC کرد توش نوشته بود که به این دانشجوم یه Cubicle بده کیوبیکل همین فضا هاییه که با پارتیشن جدا میشه از هم. بعدش به من میل زد گفت که برو پیش ایشون و بعدشم برو ساختمون Walter Light Hall که ساختمون دانشکده برق و کامپیوتره پیش Debra Fraser که خودشون بهش Debby میگفتن و معادل خانم نصیریمونه (مسئول آموزش دانشکده !!!). رفتم و چند تا کلید از جینن گرفتم و یکمم همه جا رو نشونم داد و کیوبیکلم رو و بعدش رفتم پیش خانم فریزر که ببینم چی میشه.


یه نکته جالبی که هست تو ساختموناشون اینه که بخاطر هوای سرد زمستون، ورودی ساختمون ها در های سنگین و معمولا همشون هم Airlock دارن که یعنی در بعدش یه راهرو و بعدش یه در که انرژی کمتر بره بیرون

رفتم اونجا و خلاصه بعد یکم حرف زدن یه لیست از کارایی که باید بکنم بهم داد.

لیسته اولین چیزش بانک بود.

 رفتم بانک RBC که نزدیکه خونه و دانشگاهه و وایسادم تو صف -- نوبت کاغذی نبود همون جوری سنتی تو صفی بود -- نوبتم که شد رفتم بهش گفتم داستان اینه و پاسپورتم رو گرفت و یکم نامه بازی کرد و گفت بشین الان Financial advisor ت، Charlie، میاد پیشت. منتظر موندم و یه آقای نسبتا جوونی اومد گفت Mahdi (بخونید مااادی) گفتم آره و گفت دنبالم بیا. 


یکم رفتیم زیر زمین و در کمال تعجب کلی پارتیشن بود که این ادوایزرای مختلف بودن. به ظاهر بانک نمیخورد انقدر بزرگ باشه ساختمونش. به چارلیه گفتم و گفت آره بنظر نمیاد اصن. رفتیم تو اتاقش و گفت چیزی راجع به بانک داری کانادا میدونی گفتم نعععع. گفت خب باشه و اومد لزوم ساخت حساب بانکی رو توضیح داد!!! و شروع کرد و نزدیک 1 - 1.5 ساعت حرف زدیم.

راجع به Credit کارت و Debit کارت گفت که خلاصش دبیت کارت همون کارتای خودمونه، کردیت کارت شما خرید میکنی تا یه سقفی و بعدش 21 روز بعد ماه وقت داری حسابت رو صاف کنی. خوبیش اینه یکم امتیاز و .. داره هر خرید. 

مثلا سر کردیت اجازه هست مستر کارت یا ویزا کارت بگیریم که مستر کارت یه درصدی از پولی که خرج میکنی رو آخر سال به حسابت میده ویزا کارت یه امتیازایی میده و با اونا میشه خرید کرد. به ازای هر چند دلار مثلا خرید...

نظام امپریالیسمه و مصرف گراس دیگه چی کنیم. هعییی


آها راستی یکم سوتی میداد موقع کار کردن گفت ببخشید دیگه من تو یه بانک دیگه بودم اولین نفری هستی که دارم این کاراشو انجام میدم.

بعد اون برگه مجوز تحصیلم رو دید و گفت که من یه همکار داشتم ایرانی بود. البته مادر پدرش ایرانی بود و خودش اینجا متولد شده بود. برای جوک میگفت تو ایران از هر دو نفر یه نفر مهندسه :))

خلاصه یکم نقد مدرک گرایی و .. کردیم.


از سایت دانشگاه باید یه تاییدیه میگرفت که من کارام درسته و رفت تو سایت دانشگاه گفت لاگین کن و کردم ولی نتونست اونجایی که باید رو پیدا کنه. به من گفت خودت پاشو بیا پشت کامپیوتر یکم سعی کن بگردی! من رفتم پشت میزش و اون نشست جام و منم نتونستم چیز بدرد بخوری پیدا کنم. گفت اوکیه فردا کاراتو کردی مدرکه رو برام ایمیل کن! جالب بود.


یه کارت یک هفته ای بهم داد و گفت هفته بعد دبیت و کردیت کارتت میاد. میشد پست کنه خونه ولی گفتم میرم بانک میگیرم.


بعد از ظهرشم رفتم Social Insurance Number ام یا به قولی SIN نامبرم رو بگیرم که میشه همون معادل شماره بیمه تامین اجتماعیمونه، که به صاحب کار باید داده بشه. فقط. 

  • ظریف

فروشگاه

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۵۸ ب.ظ

سلام

میدونید اینجا خیلی خوبه ها فقط یه مشکل جزیی که داره اینه که 

چیزی برای خوردن نیست!!!!

چند تا فروشکاه نسبتا بزرگ شبیه همین هایپر و... وجود دارن تو شهر بعضیاشون کوچیک تر و بعضیا بزرگ ترن. راستی قبلش اینو بگم که فروشگاه قیمت جنسا رو مشخص میکنه و ممکنه یکی کمتر بده یکی بیشتر. تو این فروشگاها تقریبا همه چیز هست و هیچ چیز نیست منظورم چیزای حلاله. من فکر میکردم که فقط گوشت و الکل و... مشکل ساز میتونن بشن ولی دیدم حسابی گول خوردم

ممکنه تو فراینتد هاشون یه چیزایی استفاده بشه یا مثلا خیلی چیز نرمال استفاده کردن از پودر استخون خوک یا... برای ژلاتینی کردنه. خلاصه حسابی سخته

روی تقریبا هیچ چیزی هم آرم حلال نیست بجز بعضی گوشتا و چیزای محدود. ولی به پاس خدمات متقابل اسلام و یهودیت یه آرمی به اسم kosher وجود داره که خیلی شبیه حلال هست و اگه این آرم باشه و یه شرایط خاص دیگه ای هم باشه میشه حلال فرض کرد.

از این یک مورد یکم خوب شانس اوردم. 

نکته جالب دیگه ابن که هرچیزی 1000 برند مختلف داره. مثلا گوجه! گوجه کانادایی مکزیکی آمریکایی و...! همشونم یه شکل! یا سس گوجه ده مدل هست و حسابی انتخاب رو سخت میکنه. دیروز سیبزمینی زرد قهوه ای شیرین قرمز سبز و... دیدم باورتون نمیشه. ولی یه چیزی روی قیمتاشون هست که بکم کمک میکنه اونم قیمت تو صد گرمه. بنابراین دوتا جنس با بسته بندی های مختلف قابل مقایسه تر میشن.


عکس گرفتن از فروشگاها غیر قانونیه متاسفانه.


اگه سایت فروشگاها برید هر هفته یه سری flyer میزنن که محصولاتی که off خورده قابل دیدنه توشون. اونم تو save کردن پول کمک میکنه.


.......... 

بعد 3 4 روز همچنان مغزم به ساعت تهران خوابش میبره دارم دیوونه میشم!! 

  • ظریف

کینگستون بخش دوم -- از ترمینال تا خونه

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ

سلام 


در قسمت قبل دیدیم که بنده از مونترآل با فشار و سختی زیاد! رسیدم به کینگستون (البته تلفظش کینگستن هست ولی اینجوری خودمونی تره) و تو ترمینال تاکسی گرفتم


سوار تاکسی شدم و آدرس دقیق رو بهش گفتم. گفتش اولش تو Residence زندگی میکنی من نفهمیدم راستش چی میگه فکر کردم منظورش خونست. گفتم خب آره. بعد نقشه گوگل مپ رو بهش نشون دادم گفت این رزیدنس نیست این خونس. گفتم عه ببخشید نمیدونستم این ها فرق دارن. گفت آره رزیدنس یه جاییه که دانشگاه داره و معمولا بچه های کارشناسی توشن.  تاکسی متر رو روشن کرد و از فکر کنم 3.7 دلار یا همچین عددی شروع کرد. 


ازم پرسید اولین باره اینجایی گفتم آره داستانو و پرسید رشتت چیه گفتم برق، گفت که من خودم اهل تاریخ و علوم انسانی هستم. بعد بهش گفتم که میخوای از رو نقشه محل دقیق رو نشونت بدم گفت که نع من ازین نقشه ها استفاده نمیکنم ، دست زد به این چیزه که کنار دست راست راننده هست و میشه توش چیز میز گزاشت گفت من از نقشه کاغذی استفاده میکنم. گفتم که خب این نقشه ها ترافیک رو نشون میدن اگه شلوغ باشه گفت خب آره ولی وقتی من 40 ساله اینجا دارم کار میکنم هر جایی رو بگی اگه خیلی هم پرت باشه با یه چند ثانیه نگا کردن به نقشه پیدا میکنمش.


بعد گفت که این تبلت رو میبینی؟ (توش برنامه تاکسی متره بود) گفت که یه آقایی چند وقت پیش کار باهاشو بهم یاد داد. دانشجو بود البته دانشجو کویینز نبود دانشجو کالج سنت لاورنس بود(یه کالجیه سمت غرب شهر) بعد بهم گفت تو هنوز کتاب میخونی؟ گفتم خب معلومه گفت من هر چیزی بخوام تو اینترنت هست. بهش گفتم ناراحت کنندس! گفت آره خیلی. میدونی این سایتایی که هست مثل یوتیوب و ... چیزی به اسم Bullshit meter ندارن :))) هرکسی میخواد هرچیزی میخواد میگه. البته تو رشته ی شما خیلی این چیزا مطرح نیست ولی توی علوم انسانی من ترجیح میدم که چیزی رو بخونم که یه نفر آدم معتبر عمرشو براش گزاشته باشه. البته یه راهی داره اونم اینه که آدم ذهن critical داشته باشه چیزای مختلف رو criticize کنه!! 


خلاصه رسیدیم کل این حرفا حدود 10 دقیقه طول کشید و منو دم خونه پیاده کرد گفت که از machine استفاده میکنی. ازش پرسیدم چی؟ دستگاه کارتخون در اورد فهمیدم منظورش اونه. گفتم نه هنوز کردیت کارت ندارم گفت همون بهتر Good old cash. پولتو دور نریز :)). هزینش 11.9 دلار شده بود. بهش یه 20 دلاری دادم. یه جای سکه ای داشت و یکم خورد بهم داد و یه 5 دلاری اسکناس. بعد گفت اگه با این پولا آشنا نیستی این دو دلاریه اینم 10 سنتیه و اونم که معلومه 5 دلاری



بعد گفت که این شماره ی 93 هست ولی دو تا در داره اول برو این یکی ببین هست؟ رفتم در زدم گفتم من فلانی ام گفت که فکر کنم اشتباه اومدی یه در اون جلوتر هست. راننده تاکسیه وایساده بود ازم پرسید چی گفت گفتم بهش. گفت خب برو جلویی. رفتم جلویی و در زدم یکی اومد گفتش که تو جای فلانی اومدی اجاره ؟ گفتم آره و اون چمدون ها رو با هزار زحمت بردم طبقه بالا.خیلی عرضش کم بود خونه هه. بالا دیدم آشپزخونس :) و داره یه چیزایی درست میکنه. کلم بروکلی و قارچ و ... رو گاز بود. بعد گفت بیا بالا. گفتم ای بابا بازم پله؟ گفت آره این خونه خیلی پله داره.



گازهاشون المنتیه و گازی نیست. سیستم گرمایش خونه هم المنتی طوره. یه چیزای کوچیکی کنار دیوار دارن که با ترموستات روی دیوار تنظیم میشه.


بعد دوباره رفتیم بالا و گفت اینجا living room هه ببخشید خیلی کر کثیفه و قراره فکر کنم دوشنبه خالی بشه. ازش پرسیدم اون مخروط راهنمایی رانندگی تو خونه چی کار میکنه گفت واقعا منم نمیدونم! بعد بازم عذرخواهی کرد گفتم خونه دانشجویی همینجوریه دیگه.



و طبقه بالا تر هم اتاقا بود که اولین چیزی که میشد دید یه بنر حمایت از ماریجوآنا بود :)) که تو کانادا داره کم کم قانونی میشه. 



این طبقه آخر خیلی بزرگتر بود همه ی اتاقا توش بود و سرویس و ... 

بهم نشون داد محل اتاقا رو و سرویس ها رو و خودش رفت پایین سر غذاش. 



اولی دست چپ برا منه

اولی دست راست خالیه فعلا تا یکی چند وقت دیگه بیاد 

اون وری ها هم برای خودشونه. 

بهش گفتم پس گربه هه کو. گفت که آلرژی داری بهش ؟! گفتم نه من خیلی گربه دوست دارم اصن بخاطر اون اومدم اینجا :)) خندید گفت که یکم میره قایم میشه اینور اونور. رفت تو یکی از اتاقا گفت که بیا اینجاس. دیدم یه گربه چاق و سیاه سفیده که کز کرده تو یکی از اتاقا. یکم نازش کردم خییلی نرم بود. موقعی که میخواستم اجاره کنم ازم پرسیده بودن که آلرژی داری به گربه و مشکلی داری گفته بودم که چون موهاش میریزه ترجیح میدم تو اتاقم نیاد. گفتن اوکیه و ... 


بعد دیگه یکم دیگه رفتم وسایل رو اوردم بالا و رمز وایفایه رو بگیرم ویکم حرف زدیم. دانشجو سال آخر کارشناسی اقتصاد بود و بهش گفتم که دیشب مونترآل بودم چقد اینجا بهتره! گفت که من اهل مونترآلم!! خخخ گند زدم ! گفت فرانسوی بلد نیستی؟ گفتم نه گفت خب اون Fair میکنتش میدونی من مونترآل رو دوس دارم چون بالاخره خونمه و ... اونجا 50 50 انگلیسی فرانسویه و بنظرم چیزای جالبی داره مثلا تنها جایی تو دنیاست که تابلو stop فرانسویه چون تابلویی که همه جا Stop هه وو ... خلاصه یکم ازین چیزا گفت . رفتم بعد دو روز مسافرت رفتم دوش گرفتم و نماز خوندم و  خوابیدم و بیدار که شدم ساعت 22 بود. چراغا همه خاموش بود فکر کردم خوابیده. رفتم دیدم کسی کلا نیست. دوباره نماز خوندم و یکم با گربه هه ور رفتم. خیلی دوس داشت بیاد تو اتاقم چون گرم تر بود. درو باز کردم و اومد بره رو تخت گرفتمش و گفتم نمیری اونجا. یه جا براش درست کردم گوشه پنجره و گرفت خوابید اونجا. البته قانع کردنش یه یک ربعی زمان برد. درم یکم باز گزاشتم خواست بره بیرون بره. تو این عکسایی که میگیرم بزرگیش خیلی معلوم نیست ولی اعتماد کنید بهم واقعا گندس



دوباره ساعت 4-5 صبح بخاطر jet lag بیدار شدم :) چیز بدی نیست الان که فکر میکنم بهش. نماز صبح آدم قضا نمیشه. اون پست قبلی رو نوشتم و رفتم یکم کلوچه و چای خوردم و ...


  • ظریف

Kingston بخش اول -- از مونترآل تا کینگستون

يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ب.ظ

سلام!!

در کمال تعجب با 3 تا چمدون و یک کوله زنده از مونترال رسیدم به کینگستون و ازونجا هم باز هم زنده رسیدم خونه جدید به مدت سه ماه.

اول این که احسان و محسن میخواستن چمدونارو بااتوبوس ببریم تا مگاباس و دیدم هزینه بلیط اونا باخودم میشه 2x6+3 و بهش گفتم بزنه ببینه Uber چقدر میشه. اوبر شد 15 دلار گفتم خب چه دردیه کلی پیاده هم بریم و .. همون اوبر رو گرفتش و بعد ده دقیقه رسیدم. اوبر همون اسنپ خودمونه.

من نفهمیدم چرا بعضی چراغای راهنماشون 4 تا یی بود بجا 3 تا. 

montreal

عکس مونترال

خیلی شبیه تهران بود حقیقتش یعنی مخصوصا قسمت Downtown که شلوغ پلوغ و مرکزیه شهره و دانشگاه Concordia که محسن و احسان درس میخونن اونجاست و محل اقامتشونم اونجاس واقعا شبیه بود. آسفالتا بخاطر برف و بارون های شدید نابود شده بودن و ساختمونا هم تمشون اینجوری که تو عکسه هست بود. ولی مثلا از تفاوتاش رنگ ساختمونا و آدمایی که داشتن برای ورزش کنار خیابون میدوییدن بود که طبق تجربه اگر این کارو تو تهران کسی بکنه قطعا شش هاش رو از دست میده. دوچرخه سوارم بود تو خیابون. خیلی عجیب رانندگی میکردن مثلا ماشینی که من سوراش بودم شاید یه دقیقه کنار فرعی وایساد تا ماشینای دیگه که تهه خیابون اصلی بودن برسن و رد شن. 

 

بعد که رسیدم ایستگاه مگاباس همه تقریبا 1 دونه ساکی چیزی داشتن و من با بینهایت تا چمدون.. بهپیشخون رفتم و گفتم اینا چجوری حساب میشه گفت که 40دلار برای دوتا چمدون اضافه باید بدی و دادم و دو تا رسید داد گفت بهراننده نشون بده.

خلاصه با هزار بدبختی کشوندم چمدونا رو بیرون و سوار اتوبوس کردم. خودمم رفتم سوار شدم.

مگاباس اتوبوساش شبیه vip های خودمونه از بیرون ولی اصلا شباهتی نداره. صندلیاش عادی ان و دو طبقه صندلی داره. توی حرکت وایفای داره و برق برای شارژ گوشی. موقع خرید بلیطم مثلابلیط صندلی جلوی طبقه دوم چون خیلی ویوش خوبه 5 دلار اضافهباید داد یا مثلا صندلی پشت راننده میز وفضای بزرگ داره یکم گرون تره و....

 

عکس مگاباس که خودم نگرفتم تو گوگل بود

خلاصه این که 40 دلار بعلاوه 40 دلار بعلاوه حدود 5 6دلار مالیات سر این جابجایی تو پاچمون رفت. 

رسیدیم و تو راه بغلم یه دختری بود که قیافش حدود 20 25 میخورد ولی بازی هایی که تو گوشیش میکرد به بکه ها میخورد. خلاصه ترسیدم under age باشه و چون قانوناشونو نمیدونیم یهو صاحب پیدا کنه و داستان بشه. اونم شروع به صحبت نکرد البته کلا صدای صحبت دو نفر فقط میومد. پس بی صدا تا اخر مسیر رفتم.

عکس نقشه

حدود 2 3 ساعت توبلیط زمان سفر بود ولی 45 دقیقه بیشتر طول کشید. خیابوناشون شلوغ نبود و لاین رفت از لاین برگشت جدا بود و یه چاله به اندازه 4 5 لاین شاید بینشون خالی بود. نکته جالب تغییر زبون تابلو ها از فرانسوی به انگلیسی توی گذر از کبک به آنتاریو بودش. البته در واقع دو زبونه میشد انگلیسی و فرانسوی.. مسیر هم فقط درختای تازه از زمستون در اومده بود و همه سبز خیلی مرده بودن.

 


 

ویدئو کوتاه از مسیر -- تقریبا همش همینجوری بود -- کیفیت رو اوردم پایین که بیخودی دانلود نکنید چون واقعا هیچی نداره

 

چیز جالب تابلوهای به سمت USA بود تومسیر :)

برای حسن و وحید از دکلای توزیع و انتقالشون عکس گرفتم و چون احتمالا کس دیگه ای علاقه نداره نمیزارمش (اونام خیلی علاقهنداشتن :)) ). ترانسای سر خیابوناشنم استوانه ای بود

کم کم به کینگستون رسیدم و پیاده شدم و چمدونارو گرفتم. و یکم وایسادم بزینم دقیقا چی کار دارم میکنم. هیچ ماشینی نبود و توی ایستگاه هم تقریبا تعطیل بود به دلیل شنبه بودن

سیستم اینجوریه که یه نفر دارن برای خالی کردن بارا از اتوبوس که برای ایستگاهه. و تنها فرد حاضر بود. ازش پرسیدم چی کار کنم من کردیت کارت ندارم و سیم کارتم ندارم گفت اوکیه برو تو تلفن هست. گفتم خب کسی رو هم ندارم :)) گفت نه تلفن مجانیه زنگ میزن به تاکسی. گفتم اهااااا

برداشتم تلفن رو یه صدای خیلیی ضعیف صجبت میکرد و گفتم ماشین میخوام و پرسید کجام و... ولی اسم نپرسید و یکم عجیب بود. منتظر موندم یه ربع دیدم هیچکی نیومد. از یه خانوم و دوتاپسر که تو ایستگاه منتظر اتوبوس بودن پرسیدم این چقدر طول میکشه بیاد گفت نمیدونم حداکثر یه ربع شاید.

دوباره گوشی رو برداشتم و یکی دیگه برداشت و آدرس رو دادم و محل رو هم گفتم و ایندفعه اسمم رو پرسید و اسپل کردم براش و چند دقیقه بعد یه ماشین اومد. 

پرسیدم از ماشینه همونه گفت آره. 

سوار شدم

 

نقشه مسیر ترمینال تا خونه

بسه دیگه ادامه داستان تو یه پست دیگه

  • ظریف

مونترآل

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ب.ظ

سلام دوستان

الان که 5.11 صبح من و 13.41 تهرانه دارم براتون مینویسم

میدونید اولین چیزی که تو مونتراال حسابی میزنه تو ذوق تابلو های فرانسویه شهره. خداروشکر اینجا قرار نیست زندگی کنم! دومین چیزم طعم نوشابه های کوکا کولا بود که یه جوری بود... نمدونم

بخاطر این تغییر ساعت که بهش jet lag میگن اتوماتیک 4.45 صبح بیدار شدم. در حالی که 1 شب خوابیدم.



خونه ی دوتا از دوستام احسان و محسن هستم و دیشب از فرودگاه مستقیم اومدم اینجا. اینام دمشون گرم سنگ تموم گزاشتن و کلی دیشب شام درست کرده بودن و... (با گوشت حلال خدارو شکر) جالبه که میگن دو وعده میخورن غذا! یعنی بهم گفتن جالبه بدونی قراره دو وعده بخوره صبحونه و شام چون اصلا نمیرسی هیچ چیزی درست کنی





توی پرواز از ترکیه تا مونترآل که یه ده ساعتی طول کشید، و هرکاری میکردم تموم نمیشد (شبیه یه شوخی که خیلی ادامه دار میشه و شورش در میاد)، یه آقای کانادایی نسبتا بزرگ پیشم بود و ازش یکم چیز میز پرسیدم فهمیدم رفته استانبول بگرده و خوششم اومده بود. ازش پرسیدم کجاها دیگه رفتی و گفت اسراییل خیلی وقت پیش و مراکش و .. رفته :)) و راجع به اختلاف غذاها با ایران پرسید. جالب بودش. توی Halifax فکر کنم اسمشه زندگی میکرد. یه پرواز از مونترال باید بره دوباره. اینم موقعیت جغرافیایی هلیفکس.


z


حالا مشکل رفتن ازینجا به کینگستون هستش که چند روش براش هست و از روش های حمل و نقل عمومی قطار و یه سرویسی به اسم MegaBus هست که اتوبوسای گنده ی دو طبقه بین شهریه. حالا امروز ببینم میتونیم یه بلیط بگیریم. مشکل اینجا بارامه که یکم زیاده و مگاباس شاید گیر بده. قطار هم که گفتم اوکیه ولی خیلی شیک و پیک تره و گرون تره ولی محدودیت بارش خیلی بیشتره

  • ظریف