نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

بو

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۳۹ ب.ظ

سلام

یجوری یکی از لباسام بوی سیگار میداد خودم به خودم شک کردم.

......

حراست دانشگاه عالیه. روزای عادی در دانشگاه عین ... بازه هر کسی میخواد میاد و میره. خدا نکنه یه تعطیل رسمی یا ... ای بشه. مثلا فرقی نمیکنه جمعه/برف/شهادتی چیزی/... بدون کارت یجوری راه نمیدن که انگار مثلا دم سوله نگهداری موشک دارن ورود خروج چک میکنن. واقعا قانونشون رو وقتی مینوشتن چی زده بودن رو خدا میدونه. 

....

البته وقتی میگی دانشجوی برقی میفهمن زندگی‌ نداری و تو ۵۰ درصد موارد کارت چک نمیکنن. اینم جالبه. 

.......

امروز اسپیسر M4 یافتم :) یه مغازه ای هست توی توکل که کلا هر مدل اسپیسری رو داره حتی استوانه ای هم داره. خدایا مرسی

.... امروز ویزای شاید ۱۰ نفر اومد. باشد که از مقربان باشیم.

  • ظریف

برف؟

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۲۲ ب.ظ

سلام

عجب برف خفنیه.

دقت کردید مردم هیچ کدوم وظیفشون نمیدونن دم خونشون رو پارو کنن؟ انگار نه انگار فردا یخ میزنه با مغز میرن زمین

.........

این کلاه پشمالوهه که خریدم با اختلاف زیادی به مفیدترین چیزی که براخودم خریدم تبدیل شد

امروز دیدم برف میاد رفتم بیرون امام حسین یه بادگیر ضدآب بخرم که عین گربه ی خیس نشم. موقع برگشت یه سر رفتم‌ حسن آباد یکم پیچ مهره برای حسن بگیرم. ازونجا گفتم خب یه سر امام خمینی هم برم که سیلیکا ژل بگیرم چون بین امام خمینی و حسن اباد بود دفترش.

رفتم خلاصه و دفترش تخته شده بود. و پیاده رفتم تا امام خمینی 

گفتم تا اینجا پیاده اومدم یه سر ناظم الاطبا هم برم ببینم چشکلیه.

اشتباها خیابون جنوبیشو رفتم. خیابون جنوبیش بیشتر عایق و شیلینگ و چیزای سیالاتی داره. یادم اومد شیلنگ نیوماتیکی هم میخوام و گرفتمش. برگشتم شمالیش و عجب جای مضخرفی بود. عجیب نیست این مکانیکیا خیلی آچار بدست توشون کمه. یه کوچه به عرض یک متر و مغازه های خسته.

برگشتم ازونجا و ناصرخسرو رفتم شاید سیلیکا ژل پیدا کنم و پیدا هم کردم. :)

برگشتم بالا و رفتم سمت مترو یادم اومد خیابون فردوسی یه بار سفارش داده بودم ولی فاکتورشو قرار بود پیک کنه نکرده بود و گرفتمش و برگشتم مترو

خلاصه بادگیره و کلاهه و دستکشه که گرفته بودم رو یه تست اساسی نفوذ آب و عایق بودن گرما کردم. پرفکت جواب دادن.

  • ظریف

آزادی عمل

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۷ ب.ظ

سلام 

یه جایی از زندگی هست که آدم میفهمه میشه رفت قنادی و شکلات و آبنبات ازینایی که تو پذیرایی استفاده میکنن بخره. بدون دلیل خاصی! یعنی لازم نیست تو خونه باشه و یا تو مهمونی باشه... نمیدونم حس میکنید منظورمو ؟!  خیلی جالبه. 

البته ابنبات دوس ندارم ولی شکلاتای مایل به تلخ اگه دندونم درد نگیره ... وای خدا...

  • ظریف

حداقل ها

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۵۵ ب.ظ

سلام 

بنظرتون چجوری باید با این مردم فهموند که توی ماشینشون ممکنه یه حیوون خواب باشه و وقتی استارت میزنید اون داخل بلایی سرش بیاد. 

واقع فهمش انقدر سخته؟

خرجش یه لگد به چرخ ماشینه واقعا سخت نباید باشه.

یه ابلهی با این کارش دم یه گربه ی کوچمونو ...

  • ظریف

مثبت

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۲۶ ب.ظ

سلام

فقط به یکی از پیامام جواب ندادم اونم چون اسم و ایمیل نداشت :)

خواستم بهشون بگم که فعلا که بنظر میاد رفتنی تا حداقل 9 ماه دیگه نیستم مگر این که معجزه بشه ولی اگرم برم مطمعنا اونجا جای من یکی نخواهد بود. خیلی ساده فقط به موضوع تشکیل خونواده و ... آدم فکر کنه واقع نگرانه میشه گفت اونجا جای این تیپ آدما نیست.


بگذریم. 


به استاده گرامم میل زده بودم که اگه تا 25 ام مشخص نشه مجبور میشم دیفر کنم و اونم خدا رو شکر خیلی با دیفر مخالفت نکرد 

با تشکر اگر دعا کردید :)


.....

با یک لیوان ازین اشانتیونایی که رو دلستر میده شرکت بهنوش و نیم لیتره و پر چایه در خدمتتونم. اونم چای شیرین بعلاوه آب لیمو. خدایا واقعا لیاقت (خصوصا)این نعمت رو میدونم ندارم. ممنونت! 

......

کلیه هام امشب استعفا میدن احتمالا.

........

مطلب پایین خسته کنندس خواستید نخونید قسمتای جذاب همین بالاییا بودن

خب برم سر اصل مطلب. اول این که اگرجنبه های مثبتش رو ببینیم

1. چون ماه پیش انصراف از تحصیل دادم خیلی نباید نگران سربازیه باشم چون یه سال وقته

2. تو این 9 ماه تا شروع ترم بع کلی کار هست که میشه انجام داد

2.1. کار تو آز دکتر داور پناه که حداقل پیچش پروژه فیوز تسترم رو جبران کنم. یه پروژه میخواست بگیره ولی چندان نور امیدی بهش نبود ولی بالاخره کار هست اونجا

2.2. کار مبدل کوثر رو میشه تموم کرد

2.2.1. امروز برد ورژن جدیدشو تا حدی مونتاژ کردم چیز خوبی فکر کنم بشه

2.2.2. مهدی بالاخره بعد 100 سال اومد و میخوام بزارم روی اپتیمم کردن پارامترای سیستمه کار کنه و روی کنترلرش. امشب روی مدل average مبدله یکم کار کرد و نتیجه ها خوب بود

2.3. یکم دیگه کارای دکتر چینی رو انجام بدم. تاحدی خیر دنیا و تا حد زیادی خیر اون دنیاس چون واقعا آدم پاکیه. اه زیادی پاکه!

3. میشه آشپزی یاد بگیرم 

4. شاید چیزای مثبت دیگه ای هم باشه

.......

یه کلاه ازین پشمالوها خریدم البته با الیاف مصنوعی، من به کسی که پوست حیوونای ملوس رو میکنه پول نمیدم، بعد مدت ها گشتن البته، بالاخره تو هوای سرد داستان سینوزیتم اذیت نکرد

......

امروز اولین بار بود که پیچ متری خریدم. فکر میکردم خیلی گرون باشه ولی یه متر پیچ 4 فکر میکنید چقدر؟ 1500 تومن :/

.......

نمیدونستم مردم انقدر راحت خوشحال میشن. این پیچه نیم مترش تو کیفم بود و نیم مترش مثل آنتن ازش زده بود بیرون بعد هر دو نفری که میدیدن منو هرهر کرکر میکردن. فروشنده های مغازه جوانم یکیشون از خنده غش رفت و بعدشم ازم عکسم گرفت :// میگفت یا این فیلمای دفاع مقدس افتادم :///// واقعا؟ یه سیخ؟! خدایاشکرت


.....

چایم تموم شد ...

  • ظریف

عدم قطعیت

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۲۷ ق.ظ

سلام دوستانم


چند وقتی بود میخواستم راجع به این موضوع بنویسم ولی میخواستم همه چی مشخص تر بشه. حالا که مشخص نمیشه مینویسم.

به شکلای مختلف شاید تو مکالمات روزانه ام اینا رو بهتون گفته باشم به هر حال..


حقیقت امر اینه که من برای شهریور امسال برای یکی از دانشگاه ها کانادا درخواست پذیرش داده بودم و پذیرفته نشدم. 

ایمیل پذیرفته نشدنم وسط این پست اومد:

لینک پسته



بعد مدتی یه اتفاقاتی افتاد که با یک استاد دیگه از همون دانشگاهه مصاحبه کردم و برای زمستون امسال (3ی ژانویه ی 2018) ((چند روز پیش)) پذیرش گرفتم که RA (دستیار پژوهشی، استخدام استاد میشه و استاد حقوق بهش میده.) ایشون بشم. 

82 روز پیش درخواست ویزا دادم، 22 اکتبر 2017. که اون داستان ترکیه رفتنه 2 روز بعدش بود.

که این پسته میشه


البته قبل و بعدشم راجع بهش نوشته بودم ولی روز انگشت نگاری توی VAC کانادا در استانبول اون پست هست. (وک یه جاییه که کسایی که برای ویزا درخواست میدن اگه از کشورای خاصی باشن باید برن انگشت نگاری کنند. برای کانادا اینجوریه. با مصاحبه فرق داره. اگه تو کشورشون نباشه باید یه جای نزدیک برن ...)


خلاصه 82 روز هست که در مکان جغرافیایی من در ژانویه ی 2018 عدم قطعیتی به اندازه ی فکر کنم 10.000 کیلومتر وجود داره. 


دقیقا بعد سپتامبر امسال سفارت کانادا تصمیم گرفته همه رو یکمی بیشتر چک کنه به لحاظ امنیتی و زمان گرفتن ویزا های تحصیلی به شدت افزایش پیدا کرده است. 


شخصی که ویزاش نمیاد دوتا حالت داره، یا استادش قبول میکنه که ترم شروعشو یه ترم بندازه عقب، یا این که نمیکنه. و حالا امروز من به استادم گفتم که ممکنه که دیر بشه و باید اون موافقت یا مخالفتش رو بگه با این تعویق انداختن(در اصطلاح Defer کردن). 


خلاصه این که دنیال یه چیزی میگشتم که سر صحبت رو تو وبلاگم برای این موضوع باز کنم. بنظر میاد که به بدترین شکل ممکنه هم اتفاق افتاد :)

 

در هر حال ... 

  • ظریف

اقتصادی

چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۴۶ ب.ظ

سلام

نمیدونم قبلا نوشته بودم یانه.

یه بار آقای اسدی میگفت که یه هزینه هایی هستزیاد بنظر میاد مثلا یه چیز بزرگ برای خونه مثل مبل یا ...یا ماشین. ما سعی میکنیم تو اینا صرف جویی کنیم مثلا مبله رو ۲۰۰ کمتر بخریم یا...

نکته اینه که این هزینه ها خیلی کم و به ندرت اتفاق میفتن ولی هزینه هایی هست که مداومه و اصلا بهش توجه نمیکنیم.مثلا هزینه غذا یا رفت و آمد. اینا کوچیکن و وقتی مثلا شما حقوقتو میگیری مثلا A تومن این هزینه درصدی ازشم نمیشه. و شروع میکنی خرج کردن. مثلا هر روز دربست بگیرم یا فلان غذا رو فلان جا بخورم یا بگیرم یا فلان چیزای بدرد نخور رو بخرم. بعد یه مدت مثلا ۲۰ رو تکرار این کارا بدون این که متوجه بشی میبینی مثلا تهه حساب 0.1A تومن مونده اون موقع یهویی این هزینه ها شروع میکنن بزرگ شدن. 

خلاصه این که خرجای کوچیک الکی از خرجای بزرگ دردسرشون بیشتره

تا ازدواج نکردی هم این چیزا به چشم نمیاد بعد اون خرج الکیا یهو ده ها برابر میشه!! اون موقع میفهمی!!

  • ظریف

غلط کردم

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۴۴ ب.ظ

سلام

اول بخاطر نوشتن خواب دیشبم عذر میخوام الان خوندمش دیدم چقدررر چرند بود. صبح ساعت ۴.۰۰ واقعا یکم بنظرم معنی میداد ولی الان واقعا بی معنی بود چون اون موقع صحنه ها تو ذهنم بود و به کلمه تبدیلش میکردم... خلاصه...

.........

امروز داشتم میرفتم پژوهشگاه که یه چیزی بردارم برم پیش حسن سر ۱۶ آذر یکی‌ جلومو گرفت گفت میتونی کمکم کنی؟ 

گفت بفرمایید چجوری؟

- یکم پول میخوام دارو بخرم

+ خب بریم داروخونه بخریم حساب میکنم

- نه بیمارستانه

+ خب بریم بیمارستان میخریم

- بیمارستان سامانه خیلی دوره برای ۲۷۶۰۰ بیای تا اونجا

+ نه اصلا مسیرم اونوریه بریم

- نه من خجالت میکشم شما برای انقدر پول بیای

+ امروز جمعست منم بیکارم بریم

- نه دوماد و پسرم اونجان آبروم میره

+ خب من تا اونجا میام از حسابداری گزارشش رو میگیرم بعد کارتو میدم هرچقدر خواستی بکش

- نه شما تا اونجا بیای؟ اصلا شما برای ۲۷۶۰۰ به من اعتماد نداری ؟ چشم ها اشک میشود

+ من که گفتم جمعس بیکارم مسیرمم اونوریه بیا سوار شیم بریم

- چرا اعتماد نداری 

+ داستان این که یه بار یکی بهم گفت کرایه شهریار رو نداره بره. در پاقع سر انقلاب بودم از عابر ۳۰ تومن گرفتم فکر کنم مثلا خیلی کم تومنم تو حسابم مونده بود بعد یه آقاییاومد گفت کرایه شهریارو نداره منم فکر کنم ۱۰ ۱۵ بهش دادم. جوونیام چقد ساده بودم. پولو گرفت رفت اونور به سمت شرق سوار ماشین شد. (شهریار غربه :/)

- تقصیر اون بییییییییب (کلی فحش) هست که این کارو کرده و شما به من اعتماد نداری

+ اعتماد دارم گفتمم تا بیمارستان بیام میدم

+ اگه میخوای بیام اگه نه برم

- *با نگاه معنا دار گفت عجب خریه ها و به غلط کردن افتاد و رفت :))*


واقعا دوس ندارم کسی منو گاو فرض کنه.(فکر نمیکنم کسی دوس داشته باشه) شمام اگه دل رحم هستید و هنوز اینا سراغتون نیومدن حواستون باشه گیرشون نیفتید

  • ظریف

شام

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۰۲ ق.ظ

سلام 

کلا خوابای چرند دیدن تو یکی دو هفته اخیر برام کاملا طبیعی شده

دیشبم به لطف غذایی که به عنوان شام خوردم خیلی خواب دیدم خیلی. پنیر پیتزا در حد LSD توهم زاست واقعا

چند تاشو یادمه

۰. یادم نمیاد قبل قضیه رو

۱. یه مامور پلیس بود که نمیدونم چرا تو یه زندان طوری داشت مجازات میشد و خیلی بهش توهین میشد. قیافش شبیه مرلین تو کینگزمن بود. یه با که یکی از مامورای زندان که دوتا سرباز طور داشت با خودش میاد و خیلی توهین میکنه اعصابش خورد میشه و اون دوتا سرباز رو میزنه و از در زندان فرر میکنه بیرون. راستش زندان نبود یه جایی بی در و پیکر تر بود مثل همینجاهایی که سربازا توش خدمت میکنن اسمشو یادم نمیاد. 

۲. این شخص میره بیرون از در و در حالی که سربازا تلو تلو دنبالش بودن میره اون سمت بلواره و یه وانت رو که یه جوونی توشه که این بنده خدا یکی از بچه های دانشگاهه ما بود رو داد میزنه و وانت ۱۰۰ متر جلو تر وای میسته براش 

۳. نفری که دوتا سرباز داشت ساموال ال. (اف) جکسون بود.

۴. اون آقای وانتی سربازت رو میبینه ولی نمیدونم چی‌میشه میگه اگه تو به اینا نگی منم کمکت میکنم اونم میگه باشه (انگار یه چیزی بینشون بوده)

۵. جاده خاکیه و به یه دوراهی میرسن هوا هم گرگ و میش طور و مسیر اصلی از دوراهیه رو نمیرن و توی خاک پشت سرشون فکر میکنن که مسیر اصلی رو رفتن و گمشون میکنن

۶. تو راه یه جایی نگه میداره وانتیه که این بقیشو خودش بره. یه اتوبان شلوغ

۷. سر راه یه دریاچه نمک میبینن که نمیدونم چرا یه سری درخت که جانشینی نمک توشون رخ داده(یه پدیده زمین شناسی بود که توش اتم به اتم نمک میاد جانشین فسیل میشه و شکل ظاهری قضیه دست نخورده باقی میمونه این خیلی طول میکشه) دیده میشن.

۸. اون شخص فرار کننده من میشم و یادم میاد موقع فرار داد زده بود که قیافه و لباسامو میشناسه و منو دستگیر میکنه

۹.یه لحظه وای میستم و زیبایی دریاچه رو نگاه میکنم واقعا زیبا بود واقعا

۱۰. اتوبان شلوغه و کلی پلیس و ... هم هستن و ترافیک سنگین.

۱۱. یه سری آدم رو میبینم ویادم میاد اینا رو تو زندان دیدم خیلیاشونو. کنار اتوبان منتظر ماشینن

۱۲. یادم میاد که اینا کسایی بودن که چک های می محل میکشیدن شاید منم برای همین اونجا بودم.یادم میاد یکی بهم گفته بود که دنبتل چک و چک کشی نرو معتادش میشی و کیبینم اینا همش یه پاشون زندانه و بخاطر چک...

۱۳.تا این جاش واقعا این چرت بی‌ معنیو خوندید تبریک میگم

۱۳. این بابا تصمیم میگیره که سمت خونوادش بر نگرده و دردسر درست نکنه براشون

۱۴. دوربین عقب میاد من پسر اون آقا هه ام الان خودش نیستم و روبروی دریاچه نمک وایسادم. نمیدونم برای کی‌ دارم تعریف میکنم

۱۵. الان ولی دارم از یکی از بچه ها میپرسم دکتر فلانی تستی که راجع به کویر زدایی بود و باکاشت درخت اطراف این دریاچه میخواست کنه چرا شکست خورد

۱۶. اون میگه که نه اون تست ربطی به حاصل خیز کردن نداشت و برای مقاومت زمین تو زلزله بود(._.)

۱۷. سند کلی از اموالشون به اسم پدره بود که گزاشته رفته و یه مشکلی‌ رو داشت میگفت

۱۸. اون افرادی که چک بودداستناشون ۴ ۵ نفر  بودن هر کدوم یه داستانی داشتن مثلا یکیشون پلیس تو قالب زندانی بود یکیشون یه خانمه بود که فکر کنم سرمایه دار بودن ولی به روز گربه افتاده بود با این کاراش و دوربین از هر کدوم رد میشد توضیح میداد

این یکی از خوابای دیشبم بود. تازه قبل اولش و بعد آخرش رو یادم نمیاد خیلی طولانی تر و به همین مقدارم بی معنی بود

بعدش یه کابوس دیدم که پرید همون لحظه که بیدار شدم 

واقعا داره به جاهای باریک میکشه

  • ظریف

دیالوگی

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۱۴ ب.ظ
سلام
یه دیالوگ تو انیمیشن رییس مزرعه بود که میگفت
بابای اتیس بهش میگفت که یه مرد قوی از خودش محافظت میکنه یه مرد قوی تر از دیگرون.
خیلی شعارگونه بنظر میرسید اون موقع ها
ولی الان که بعضیا رو میبینم که خودشون رو وقف میکنن کار یه سری دیگه راه بیفته یا یه عده نون بخورن یا ...٬ با مال و وقت و سلامتشون٬ و حضورشونو حس میکنم میبینم که بودن یه مرد قوی تر چقدرر میتونه کمک کنه به آدمای دیگه
شاید در نهایت بهره ای برای خودشونم داشته باشه شاید بهره اش هم زیاد باشه ولی باید حساب کنیم که میتونستن اون کارو نکنن ولی اون موقع اون آدمای عادی بیشتر ضرر میکردن.
  • ظریف