نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۹۲ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts» ثبت شده است

شغل

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ق.ظ

شغل تو چیست

ببخشید، بگذار کمی برگردم عقب

وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟

خلبان؟ آیا خود را در نوک سرمایه گذاری فکری و مالی عده ای میبینی

که بالاترین های کلاس خود بودند

و با همفکری و زمانی که هزینه کردند

توانستند بالاترین تکنولوژی بشر را بسازند

که آرزوی دیرینه ی پرواز را برآورده کنند

آیا خود را در مقامی میبینی که استفاده کننده ی میوه ی فکر آنها باشی؟

آیا میخواهی دکتر شوی؟

کسی که در دستان خود قدرت احیا میبیند؟

و دیگران، بدون توجه به جایگاه اجتماعی خود

در مقابل تو باید زانو بزنند و تسلیم انگشتان تو باشند؟

آیا میخواهی معلم شوی؟

که مردمی به تو اعتماد کنند و کودکان خود را به تو بسپارند 

تا ذهنشان را شکل دهی؟

خود را در مقامی میبینی که نه تنها یک یا چند فرزند،

بلکه صد ها فرزند داشته باشی و اثر خود را در زمان بگذاری؟

میخواهی وکیل شوی؟

که کسانی که قدرت بیان در مقابل تیغه ی قضاوت را ندارند

پرونده ی زندگی تو را به زبان تو واگذار کنند؟

 

بنظرم مهم نیست که برای کدام یک از این تخصص ها و دیگر تخصص هایی که وقتی کودک بودی از آنها خبر هم نداشتی استخدام میشوی و به تو حقوق خواهند داد.

به تو قدرت انتخاب خواهند داد، در کلام دیگر

هر کسی حتی کسی که در کوه های تبت در حال تعمق و تفکر است خلبان زندگی خود است

او در نوک کابین زندگی خود بیدار میشود و دنیایی در اطراف خود میبیند که ساخته ی معماری فکر بهترین هاست. 

او دکتر زندگی خود است و باید به فکر این باشد که بدنش که مرکب روحش است چگونه زیست میکند و چه نیاز هایی دارد.

او معلم کودک درون خود و انسان های اطراف خود است. چرا که بعد از گذر از دنیای محدود کودکی، کودک بودن و بزرگسال شدن شناور میشود و انتخابی. فرهنگ کلاس زندگی میشود و اثر پذیری و اثر دهی بستگی به نوع فکر شخص پیدا میکند.

زبان است که وکیل زندگی میشود و در حساس ترین شرایط، پیش از فهمیدن سخن میگوید و ناخودآگاه حقایق را آشکار میکند. سخن نگفتنش باعث از دست رفتن حق و رنج میشود و سخن گفتنش تصمیم ها و عواقب را میسازد.

کودکان دیگر شغل ها را کمتر درک میکنند

آنها خدمتگزاران را نمیبینند، کسانی که وجودشان را به روح سپرده اند و سرسپرده ی آنچه درست است انجام شود هستند. دیدنشان سخت است و فقط زمانی دیده میشوند که اشکالی وجود داشته باشند. آنها کسانی هستند که هرچقدر درست تر باشند محو تر و محو تر میشوند. 

هر کسی در هر مقامی در حال خدمتگزاری است

شغل در معنای حقیقی به معنای خدمتگزاری است 

ولی سخت است به کودکی که خود را مرکز جهان میبیند

فهماندن این که تکاملش در تسلیم شدن به خدمت است

  • ظریف

جریان زمان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ

قذیم تر ها جایی نوشته بود که درس های زندگی به مانند شانه ای میمانند که وقتی موهایمان ریخت به ما داده میشود.

به درس های زندگی که نگاه میکنم میبینم که انتهای هر دوره ی سختی، جمله ای است که تمام آن دوره را خلاصه میکند. 

جریانی که باعث سختی ما میشود و توسط کسانی به ما داده میشود که خودمان را در مقابلاشان آسیب پذیر میکنیم چون دوستشان داریم. قلب مهربانمان به آنها عشق میدهد ولی آنها به ما سختی میدهند.

ابتدا دردی که به ما میدهند را کنار میگذاریم و حساب نمیکنیم

بعد کم کم که میبینیم که تکرار شدنی است و تمام نمیشود،

به این نتیجه میرسیم که باید حسابرس دردهایمان شویم،

عشق بی حد و نساب را کنار میگذاریم و آنها را در دین خود قرار میدهیم،

ولی کم کم که میبینیم حساب رسی هم نتیجه ای ندارد،

اگر همچنان در زندگیمان بمانند، به آزارشان عادت میکنیم

یا خودمان را تغییر میدهیم و قوی تر میشویم

و وقتی که صحنه ی آخر میرسد

جمله ی پایانی را میشنویم

این سفر در زندگی با خود جریانی را به همراه دارد که

در آن از سادگی و آسیب پذیری به 

پروردگی و قدرت میرسیم

ولی من دوست دارم آن را به شکل دیگری نگاه کنم

انگار که در زندگی عادی در حال حرکت به گذشته هستم

و در صحنه ی آخر در واقع مقدمه ی داستان را میشونم

و صحنه ها از مقابله ی من شروع میشوند

و کم کم به سمت فراموشی و سادگی میروم

جایی که در آن مهربان تر میشوم

ولی درد بیشتری میکشم

 

بنظر من خدا ابتدای زمان را خلق نکرد 

بلکه در انتهای زمان، دنیایی و داستانی را خلق کرد که در آن

انسان ها با شخصیت های متفاوت حضور دارند 

و رستگاری آنها در گذر زمان

فراموشی و بخشنده تر شدنشان است

 

حال این که زندگی ما در جهت معکوس زمان

جریان حرکت به سمت گذاشته است

به دورانی که خلقت شکل گرفت

تولد انسان، زمانی بود که به اوج آفرینش رسید

و از آن به بعد، به سمت گذشته حرکت میکند

 

بالاترین درجه ی انسانیت انسان زمانی است که 

به زبانی سخن میگوید که هیچ شخص دیگری آن را متوجه نمیشود

زبانی که کودکان به آن سخن میگویند و فلسفه را به زبان می آورند

در جایی که فلس های زبان در بیان انسان های دیگر نمیگنجند

 

 

  • ظریف

دوزخ دانته

پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۴ ب.ظ

خدا در دوزخ مشغول خلق جزییات بود

  • ظریف

دروس آینده

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ

سلام

 

برای خودم فکر کردم و از زندگی بزرگسالی برای خودم چارت درسی درست کردم

 

* ارزش ها و اقتصاد

معرفی ارزش های فردی و اجتماعی، تاریخ ارزش ها، هنر، سیاست، اقتصاد

* سادیسم و مازوخیسم

نحوه ی رفتار متقابل و کنش و واکنش

* روانشناسی - فرهنگ و گروه

تفکر بر تاثیر فرهنگ بر رفتار گروه، بازسازی شخصیت

* روانشناسی - خانواده

بازسازی تاثیر خانواده بر شخصیت و بازسازی شخصیت

* روانشناسی - محل کار

رابطه ی قدرت با پیش زمینه ی سادیسم و مازوخیسم

* تغذیه و دستگاه گوارش

تعادل در زندگی و کار

* تنش - کار و روابط

تحمل و مصاحبت

* ورزش 

تناسب

 

 

دروسی هم که در آینده به جای علوم فعلی تدریس میشه

 

* انتروپی

مطالعه شکل بی نظمی در زمان. رابطه علیت، عدم قطعیت، شانس، نظم،

* آشوب

با پیش زمینی انتروپی، تاثیر گذاری و شکل دادن به انتروپی

* زمان

حضور در لحظه و امتداد لحظه در زمان

* انرژی

شکل دادن و کنترل انرژی

 

بنظرم تکامل بعدی در ذهن بشر جایی اتفاق می افتد که به اتفاقات به ظاهر ساده و همیشه در دسترس زندگی که ظاهر بی اهمیتی دارند با اهمیت بیشتری نگاه کند.

 

  • ظریف

Hofstadter's law

پنجشنبه, ۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۲۴ ب.ظ

سلام

 

قانونی که دیروز به آن برخوردم قانون Hofstadter هاف-اِس-تَد-تِر بود که میگوید

 It always takes longer than you expect, even when you take into account Hofstadter's Law.

همیشه بیشتر از آن چیزی که فکر میکنی طول خواهد کشید، حتی زمانی که در محاسبات قانون هافاستدتر را لحاظ کرده باشی

که به تخمین زدن زمان یا هزینه لازم برای انجام یک کار برمیگردد.

 

در صفحه ی ویکی پدیا ی این قانون نوشته در ابتدای تولد شطرنج توسط کامپیوتر، این گونه فکر میشد که ده سال طول خواهد کشید تا کامپیوتر انسان را پشت سر بگذارد

واقعیت این است که بعد از ده سال، ده سال دیگر طول کشید تا یک برنامه ی کامپیوتری، یک قهرمان شطرنج را شکست دهد.

 

به این فکر میکردم که کار که یک نمونه ی مقیاس کوچک از زندگی است مانند طبیعت آرام آرام جلو میرود و نمیتوان در آن عجله کرد. عجله در انجام کار به معنای از دست دادن زمان درست انجام بخش های مختلف کار است که در نهایت منتهی به اشتباهاتی میشود که حداقل باعث عقب افتادن کار میشود.

در انتهای این پست شما را به آهنگ Adagio in G minor دعوت میکنم.

Adagio، بخوانید اَ-دَ-جو یک Tempo یا سرعت آرام در موسیقی است که، آرام با بیانی عالی- Slow with great expression تعریف میشود.

همان گونه که خلقت انسان در طبیعتی بوده که در *56 هفته آفرینش در بهار، به بار نشستن در تابستان، خزان در پاییز و مرگ در زمستان را بیان میکند، بدون عجله و بدون توقف و خسته شدن، از طبیعت کار انسان نمیتوان انتظار داشت که قابل تعجیل باشد.

بهای عجله در کار یا تمرکز فشار بر روی افراد است، یا خطا های بسیار، یا از دست دادن تصویر کلی.

 

*در انتهای سال متوجه شدم 52 هفته بود

  • ظریف

زمان رسیدن

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۴۳ ق.ظ

زمانی خواهد رسید که آنچه از ما به جا میماند 

لحظه هایی است که با یکدیگر گذراندیم و دیگر هیچ

گویی مسافرت زندگی شروع و پایانی نداشت

و آنچه که بود، همواره نگاه ناظر ما به لحظه ی حال بود

هیچ چیزی به جز آنچه شاهدش بودیم برایمان نخواهد ماند

و چاقوی قضاوت، که سیاهی را از سفیدی جدا میکند

همان فکر ما بود که در هر صحنه ای بودن و نبودن را انتخاب کرد

و ایده ای را از چوبه ی درخت زندگی تراشید

آنچه خواهد ماند خراش های ساخته شده بر آن اثر است

خطوطی که در آن، سمفونی رنج انسان نهفته شده است

ساخته ی آفریننده ای که تفکر کرد

  • ظریف

خود شکن

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۰۲ ب.ظ

در گوشه ای از داستان بچه ای را در آغوش خود گرفت،

کودک نوزاد زبان باز کرد و گفت

فکر میکنی سوخته ای؟

فکر میکنی آن کسی که به او قمار باز میگویی، کم از تو دارد؟

هیچ کسی به اندازه ای او گردش تاس را در شب های طولانی ندیده

هیچ کسی به اندازه ی او خبر از حرکت دست تقدیر ندارد

در گوشه ی ذهنش تنه های تنومند بریده شده را به او نشان داد و گفت

فرصت زیادی مانده تا سوخته و خاکستر شوی

شب های زیادی مانده تا در نور شمع بنگری

تا شعله ی شمع را دریابی

خود شکن که آینه شکستن خطاست

  • ظریف

برای خودم

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۱۸ ق.ظ

شاید کمی جاگرفتن بد نباشد

شاید باید بخواهیم، از خواسته های زندگی است که از ما بخواهد که بخواهیم

حاصل مدت ها حل کردن معادله ی خلقت مگر چه باید باشد؟

ممکن است شکل معادله از درک ما خارج باشد 

ولی خود ما بخشی از جواب معادله هستیم

بخشی که وجودش، اثبات وجود معادله است

کار ما این است که چشم های معادله ای باشیم که درجستجوی خود است

داستان زندگی خالق از وجود ما نوشته میشود

خالقی که در انتهای فکر کردن به همه چیز،

پا به عرصه ی بودن گذاشت تا بودن چیزها را تجربه کند

بودنی که در طعم ها و رنگ ها مختلف،

در رایحه های مختلف و احساس متفاوت،

ریشه در گناه اول داشت،

گناه خوردن سیب درخت دانش،

که نتیجه ی آن لزوم گذر از جریان زندگی به همه صورت بود،

تا دانش این که تصویر خدا چگونه است کسب شود

تصویر خدا بودن

 

  • ظریف

پرسشی از تو

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۱ ق.ظ

اگر انسان ها را در کنار هم آفریدی چرا به آنها فرصت در کنار هم بودن دادی تا عیوب یک دیگر را ببینند و از آنچه از بیرون کمال تلقی میشود گذر کنند و به آنچه از درون نفرت است رو آورند. 

آیا گذر از زمان برای ما به این صورت خواهد بود که بیشتر و بیشتر آن ها که شبیه خودمان هستند را  به خود نزدیک کنیم؟

دنیای درست کنیم از حباب خودمان و امثال خودمان تا درون آن حباب بتوانیم بیشتر و بیشتر خود را خواهان شویم؟

گناه خودپرستی را با بودن در کنار دوستان خود از خود بشوییم و به یک دیگر اجازه دهیم بیشتر از درون خود برای ما رو کنند.

بیشتر و بیشتر شبیه به خودشان شوند و تاریکی و روشنی و آنچه درونشان هست را بدانیم و در کنار آن پوشیدن آنچه غیر حقیقی است را نیز بپذیریم. 

چون که آنها هستند که در کنارشان میتوانیم بیشتر و بیشتر شبیه خودمان شویم. 

آیا این ما را به تو نزدیک تر میکند یا از تو دور تر میشویم؟ ای که سکوت تو بی انتهاست.

انسان را در شمایل خود آفریدی تا به انسان نشان دهی که با خودت بودن را دوست داری. ولی چنان غیر قابل تحمل است که برای فهم ما باید خرده خرده ی آن را در انسان های مختلف بریزی تا بتوانند شبیه تو بودن را تحمل کنند.

باید مدتی در تنهایی باشند و از جنون تنهایی در خود بپیچند و از تنهایی به بودن با دیگران گریز کنند و با دیگران بودن را ترک کنند و به تنهایی فرار کنند. 

چرا که زیبایی

زیبایی تو در کثرت و تعدد است و در دور ریختن بخش زیادی از خود و تمرکز روی بخش کوچکی از خود است

زیبایی تو در پیچیدگی درون و سادگی ظاهر تو است

زیبایی تو در کنار هم قرار گرفتن صفات متضاد تو است

زیبایی آفرینش تو را کمی درک میکنم. زیبایی آفرینش تو در آفرینش آنچه از تو بسیار کوچک تر است و به خود اجازه ی درک تو را میدهد میبینم.

زیبایی تو را در آینه میبینم. آینه ای که خودم را به من نشان میدهد و در خودم به دنبال تو میگردم.

در نقصان خودم به دنبال کمال تو میگردم

در حضور خودم و دیدن صحنه ها، دنباله رو نوک قلم تو هستم تا قلبم را از اضطراب آرام کند.

اضطرابی که از عدم لمس تو در وجودم نهادینه شده است

اضطرابی که عارضه ی بودن است. عارضه ی فهمیدن دور بودن از تو.

قلبم در دست توست، ای آنکه مرا آفریدی.

من و آنان که دوست دارم را در آغوش خود نگه دار و ضعف ما را در مقابل قدرت زندگی ببین.

نمیگویم درد ما را کم کن، درد ما را به اندازه ای که خودت صلاح میدانی نگه دار ولی کاری کن که به بهترین شکل رنج ببریم.

رنجی که ما را به کمال تو نزدیک کند و مس روح ما را طلا کند

  • ظریف

نوسان

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ

سلام

 

درگیری من با خودم بر سر این است که موی سرم کمی شروع به خاکستری شدن کرد و متوقف شد. ولی شوک این خاکستری رنگی به قدری بود که مرا از جوانی دور کرد. ذهنم را. چرا که ما دو هستیم. ذهن و بدن در یک قالب. آنها میتوانند در سنین مختلفی زندگی کنند. فکر میکنم بدن پیر میشود ولی ذهن همیشه یک سن دارد. بعضی کودکان هستند که ذهن پیری دارند و بعضی بزرگسالان هستند که هیچ وقت بزرگ نمیشوند. زمان میگذرد و هر کسی زمانی به زمان خود میرسد. زندگی او شروع میشود. بخشی از سختی دوران مدرسه متفاوت بودن سن ذهن هم سن و سالان بود. موی سرم کمی خاکستری شد و من به دفاع از خود، حمله ی رو به جلو کردم. اگر جرات داری پیر شوی، میخواهم تو را یک پیر مرد ببینم. از خدا خواستم که مرا پیر کند و این خطرناک است. چرا که پیر مردی که زمان را صبر نکرده باشد با خودش کنار نیامده و پیری خود را در بر نگرفته. از جانب یک پیر دنیا دیده سخن میگوید و هنوز فقط کمی با دنیا رقصیده. زمان زیادی میطلبد تا دانش آموز استاد شود و خطرناک است کسی که خود را نرسیده استاد کند. میدان رقابت اساتید، صحنه ی نبرد حق و باطل است. موسیقی متنش، آهنگ بازی خدایان است. زمان گذشت و موهای سرم جرات به سفید شدن نداشتند. پس آنها را از ته کوتاه کردم تا به خودم بفهمانم که تصمیم ها، عواقب با خود به همراه دارند. 

  • ظریف