نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

مشکل اجتماع ۲

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۱۳ ق.ظ

سلام

چجور تراکنش هایی لازم است و چجور تراکنش هایی مجبوریست؟

چجور تراکنش هایی به قصد لذت است

و اثر لذت چیست؟

در دنیای انسان ها، دنیای چندین بدن، لذت ها گسترده است

میتوان تنهایی لذت برد

یا به اشتراک گذاشت

جامعه چه میخواهد؟ جمع از تو چه میخواهد؟

گاهی خود به خود دستیار دیگران میشوم

بر خودم حرام میدانم دستیار داشتن را

و کسی که نخواهد آزار برساند، باید آزار ببینید

ولی چه آزاری؟

گاهی لازم است تا آزاری را تجربه کرد

چون مسیر آرامش ما از آن نوع آزار میگذرد

و با فهم آن آزار شدن

میتوانیم احساس همدردی در زمان آزار دادن داشته باشیم

شاید صادقانه تر این که

اجازه ی آن آزار را داشته باشیم

خواستن و بودن با انسان های دیگر آزار است

خواستن و بودن با خود آزار است

خواستن و بودن آزار است

بودن آزار است

انسان میخواهد حواس خود را پرت کند

متمرکز بودن آسان نیست

از مواجهه با سکون

برای همین سکوت را به صدا پر میکند

برای همین است که اتاق خود را ترک میکند

برای همین است که خود را به آب و آتش میزند

ولی در سکون چیست؟

 

سکون چنگ در خود فرو رفته ی آفرینش است

که خود را میخراشد همان گونه که باید خورد

این گونه از خود پوست میکند

و آنچه در زیر پوست فکر کرده را

آشکار میکند

 

در تلاش برای لمس خود

و رسیدن به آنچه میخواهند انجام شود

باید تغییر کرد

آنها میخواهند چون میدانند

و دانستنشان در لذتی که میبرند نهفته است

این تفاوت دانش متفکران با اندیشمندان است

  • ظریف

آنچه گذشت

جمعه, ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ

سلام

 

در طبقه ی دوم فرودگاه حامد دوبی هستم که مینویسم

جایی که شاید بنظر قرار بود ساعتی چند درش باشم و بگذرم

ولی به دلیل کنسل شدن پروازم

گشایشی شد به سوی دیدن این شهر بسیار شنیده شده

دو روز اخیر را در این شهر بودم

برای من قفلی بود که بجز با چاره ی راکت های شلیک شده

کلیدی برای باز شدنش به این زودی ها نمیبود

ساعت یک شب است و من اینجا نشسته ام برای پروازی پنج صبح

گوشه ای از سالن مردم روی وسایل خود و گره خورده با خود خوابیده اند

تا شب به سر شود و صبح شود

ساکت نیست

ولی آنچه یافته ام این است که خواب را میشود کمی شبیه سازی کرد

میشود در بیداری خواب بود اگر تاریکی حاصل شود

بدن خسته میماند ولی برای آن هم چاره ای است

کشش به جهات مختلف خستگی را دور میکند

 

اینجا کمی سورآل است

شبیه یک تکه ی جدا از دنیا میماند

زمین کاشی کاری شده و مردمی که خواب و بیدار هستند

و چند غذا فروشی و فروشگاه کوچک

یک مسجد با در قفل 

چون نماز شب را در برنامه نگنجانده اند

یا شاید چون مسجد در اوج شب از زمین سنگ نرم تر است

 

زمان گذر نمیکند

 

پس شاید بنویسم بلکه بگذرد

 

  • ظریف

دنیای موازی

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ

در دنیاهای موازی چه اتفاقاتی می افتد؟

دنیا های بالاتر دنیاهای چپ و راست

دنیاهایی که فدا میشوند تا وحشت دنیای ما کمتر شوند

دنیایی که در آن بیگانه ها به ما مسلط میشوند

دنیایی که آنها با راکت های خود به مرکز شهر های ما می آیند

چنان به حریم ما وارد میشوند که در چشم به هم زدنی

هر چه بافته بودیم را رشته میکنند

و کاری می‌کنند که احساس قدرتی که داشتیم 

ناچیز میشود

 

دنیای دیگر دنیایی است که در آن پلیس ها با دهشت میبینند

آنها نظاره گر رفتار هستند و از انسانیتشان کاسته شده است

کسانی که بیرون میروند در حریم میله های فولادی نظم آنها

ممکن است حتی باز نگردند

آنها به رفتار درست فکر میکنند

و تنها رفتار درست

 

دنیای ما نجات یافته از میان این دنیا هاست

و یا شاید اگر قدرش را ندانیم

دنیایی است که فدا شود برای دنیای موازی دیگر

  • ظریف

مشکل اجتماع ۰۱

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

به ارتباط زن و مرد برمیگردد

دو موجود هوشمند این سیاره زن و مرد هستند

متفاوت اند. 

برخی گفته اند مرد ها از مریخ آمده امد و زن ها از ونوس

ولی آنچه میبینیم این است که هر دو از شکم زن بیرون می آیند

با درد بسیار و زمان قابل توجه

 

ارتباط این دو موجود در حیوانات نیز وجود دارد

در تکامل هدف این بوده که بقا ادامه داشته باشد

با کودکانی قوی تر از والدین

 

در گونه ای هشت پا، مادر در کنار تخم های متعدد مدت زیادی میماند

و آنها را ترک نمیکند و چیزی نمیخورد

تا مرگش فرا رسد

در واقع زاد و ولد را به عنوان اوج و هدف زندگی میداند و در آن راه میمیرد

 

در پرندگان، مادر روی تخم ها میخوابد،

تخم هایی که ناشی از جفت گزینی با پرنده ی نری بوده

که بهترین آواز را از خود نشان داده

و بهترین خانه را برای خود ساخته

و رقابت کرده

و بعد از شکست تخم ها به جوجه ها غذا می‌دهد 

و آنها را تمیز میکند

تا آماده ی پرواز اول خود شوند

 

نقش های مشابه در گونه ها دیگر هم وجود دارد

همه برای تکثیر گونه ی خود تلاش میکنند

و نقش مرد و زن به صورت زیر تعریف میشود

زن: حمایت گر از بچه ها و نقش تولید مثل را به عهده دارد

مرد: رقابت و کسب صفات و ویژگی هایی که او را از نر های دیگر متمایز میکند

در حضور زن است که مرد برای خود هدفی پیدا میکند بجز بقا

و بدون مرد، زن نمیتواند به تولید مثل بپردازد و کافی نیست

 

حال در جامعه ی انسانی که مسائل زیستی حل شده است

مثلا نیاز به غذا و بقا بسیار ساده تر حل میشود

و یا تولید مثل الزاما تابع صفات فردی نیست

و ارزش های خود ساخته مانند پول و قدرت در کنار ارزش های زیستی قرار دارند

و کلمات میان انسان ها در جریان هستند و حامل پیام ها هستند

و رفتار از انسان ها بروز پیدا میکند و که در جواب به رفتار دیگران است

نمیتوان مسائل را به این سادگی نگاه کرد

 

ذهن انسان قدرتمند است و حامل یگانگی است

یعنی هر کسی در ذهن خود مرد و زن است

هر کسی به همراه پدر و مادر و فامیل خود در ذهنش زندگی میکند

آگاه یا نا آگاه

و در ارتباط بین دو موجود به پیچیدگی انسان

پیچیدگی هایی به وجود می آید که در یک لایه بالاتر از لایه ی زیستی

خود را بروز میدهد

 

انسان حامل دو طبقه می‌شود 

طبقه ی زیستی و طبقه ی ذهن

 

در ارتباطات انسان ها موضوعی به نام قدرت نیز حضور دارد

که با آن ارتفاع نسبی این طبقات مشخص میشود

در ظاهر طبقه ی زیستی حامل اطلاعاتی است که بسیار حیاتی است

و در نگاه اول منتقل میشود

از جمله ساختار بدن، رنگ پوست، ظاهر صورت و سر و ..

و به خودی خود حامل ارتفاعاتی در ابعاد مختلفی است

که ارزش گذاری آن برای هر شخص متفاوت است

 

با کمی گذر از سطح و برقراری ارتباطات انسانی

آنچه در طبقه ی ذهن وجود دارد بروز پیدا میکند

الگو های رفتاری، تراما ها، بایاس های فکری و ...

خود را نشان میدهند

و همچنین صفات خارجی نیز خود را به این مجموعه اضافه می‌کنند 

شبیه یک میز با ارتفاع خاص که بر روی آن مجسمه های مختلفی است

این مجسمه ها از شغل و مسائل مالی تا طرز بیان و سیاست میتواند متفاوت باشد

و در مصاحبت خود را بروز میدهد

 

حس قدرت طلبی به این منظور است که ساختار اجتماعی انسان 

تاکید بر این دارد که جایگاه افراد مشخص شود

و اینگونه نظمی بر جمع غالب شود

که ساختار های مختلف و میزان آشوب تابع شرایط محیطی است

 

حال در اتم و ملکول های این اجتماع،

جایی که بنیادی ترین رفتار این دو گروه گونه ی انسان بوجود می آید

جزییات بسیاری نهفته است که روی هم کل را تحت تاثیر قرار میدهند

 

اتم های اجتماع در قدم اول ارتباط زن و مرد درون ذهن هر شخص است 

 

ادامه ی داستان در قسمت بعد

  • ظریف

ایران ۰۳

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

 

امروز قرار بود دو روز باشه که برگشته باشم

ولی پرواز ها رو هوا بودند و به هوا نمیرفتند

از فضای کار فاصله گرفتن و به منزل بازگشتن

تفاوت ها را دیدن و آرام آرام تیغه ی خود را نرم کردن

در نگاه ها نگریستن و در ندانستن ماندن

مهم تر از همه خانواده را دیدن

دیدن تغییرات و آنچه ثابت میماند

تلاش برای تقطیر لحظات و ذخیره ی آنچه میباشد

در حافظه ی این عصر دل انگیز بودن

دیدن آنچه همیشه بود، از زاویه ی دیگر

دیدن این که نیازمندی انسان در قلبش دوا نمیشود

فقط با چیزی پر میشود موقتا

ارواح همچنان هستند

در شکل های دیگر

انسان ها همچنان میجنگند

در کلام و با موشک

و تنها راه حلی که به ذهن میرسد

یا تنهاییست

و یا جزوی از جنگ بودن

و تیزی دندان نیش و استخوان مشت

میطلبد جنگ و قدرت را

و تنها کسی که جنگ نمیخواهد

آن کسی است که قلبش با آن کسی که دریده شده

همدردی میکند و مشت میخورد از درون خودش

آفرینش انسان بدین گونه است

خنده دار

نکوهش شدنی ها روی صحنه

و انسان برای تلاش برای حفظ

ارزش های نادیدنی در نگاه دیگری

میگوید و میرمد و میپیماید و میکشد 

و آنکسی که دوست تر است

ناچار به بی ارزش تر شدن است

مرزها باید ساخت

مرز هایی که در آن

نه خود به تجاوز متهم شویم

و نه خود را گرفتار تجاوز کنیم

بجنگیم ولی با قلم های ظریف

مبادله باید کرد

مبادله ای که در آن نه خود با سینه ای درد مند بیرون آییم

نه برای چشیدن شهد،‌ رگ های او را از خون خالی کنیم

هرچند که ارزش ها سیال اند و که میداند که چقدر می ارزد

ارزش باید ساخت

ارزشی بر پایه ی آنچه ریشه در آفرینش دارد

نه آنچه خود ساخته ی مریدان هیچ گاه استاد نشده است

دروغ باید گفت

آنجا که عشق با طرز فکر پایمال می‌شود 

قدرت باید داشت

قدرتی بر پایه ی آنچه صحیح است

و باید پذیرفت که کسی که وارد بازی قدرت میشود

گهی خم میشود و گهی خم باید شوند

تسلیم به آنچه باید شد

آنچه است و بوده است 

آنچه در آسمان میدرخشد

  • ظریف

داستان آفرینش فریوسا

جمعه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ

سلام

فیلم Furiousa : A mad max saga فیلمی است که در ادامه ی فیلم های مدمکس که فیلم های پساآخرالزمانی هستند داستان شخصیت فریوسا را از ابتدا به تصویر میکشد

در این داستان سرزمین wasteland به چهار قسمت تقسیم شده است

۱. قسمت ناشناخته که همه در جستجوی آن هستند، جایی که شخصیت اصلی در کودکی در آن حضور دارد. این سرزمین آباد است و شخصیت اصلی برای چیدن یک سیب از درختی بالا میرود و متوجه اشخاصی از قسمت های ویران این سرزمین میشود. او بدون توجه به قدرت محدود خود در مقابل چند نفر به خرابکاری در ابزار حمل و نقل آنها میپردازد ولی دستش رو میشود. 

در ادامه او به گروگان گرفته میشود و دیگر از این قسمت سرزمین خبری نمیبینیم.

این قسمت مشابه داستان آدم و حوا است که سمبلیسم سیب و سقوط از بهشت در آن به چشم می آید. 

مادر شخصیت اصلی برای نجات او به دنبال او میرود در نهایت دستگیر و کشته میشود.

مادر نماد مادر طبیعتی است که در این فیلم زن های جوان همیشه در کنار سرسبزی و آبادانی هستند.

حتی در قسمت دیگری از این سرزمین به نام citadel آنها در جایی که با دری شبیه صندوق بانک محافظت میشود نگهداری میشوند.

در قطب مقابل زن های پیر داستان در کنار مرگ و مرده ها و خشکی دیده میشوند

شیر مادر در این سرزمین یکی از چهار معیار ارزش است: آب و غذا، بنزین، گلوله و شیر مادر

در سیتادل که در قسمت قبلی این فیلم Fury Road بیشتر نمایش داده شده است، مردم توسط آب محدود و کنترل میشوند. سیاست مداران و قدرتمندان این شهر با با ارزش کردن مرگ و قول زندگی پس از مرگ سربازان مطیع آماده ی مرگ برای خود تربیت کردند و مردم عادی هم ضعیف و ناتوان هستند و با سهم بسیار کم آب در حال زندگی.

قسمت سوم که در این داستان به آن پرداخته میشود Gas City است که یک شهر پتروشیمی است. شخص اول این شهر یک هنرمند در شمایل میکل آنجلو است. هنرمندانی که آثارشان نماد خدا بر روی زمین را دارد. این شخص توسط گروهی که نفر اول آنها یک شخصیت خاص است گروگان گرفته میشود و از سر بی احتیاطی کشته میشود.

مرگ این شخصیت برای این فیلم به معنای مرگ خدا است در جایی که خدا آن را به خودش رها کرده. ارزش مطلق و ساختاری که به این سرزمین داده میشد در ادامه ی فیلم با بی لیاقتی شخصیت رهبر آن گروه کم کم از بین می‌رود و آشوب سر تا سر آن را فرا میگیرد.

قسمت چهارم این سرزمین Bullet city است که نوعی معدن و کارخانه ی ساخت اسلحه است. قدرت این شهر در جریان این فیلم به دست رهبر می افتد و کم کم به زوال میرود

 

حال کمی از رهبر این گروه بیابان گرد صحبت کنیم. ظاهر او مخلوطی از ظاهری شبیه یک منجی، شبیه عیسی (ع) که سفید پوش است. او حتی یک پیرمرد که به علوم قبل از آخر زمان آگاهی دارد(علم تجربی ما) در کنار خود دارد که اون را پند میدهد. در انتهای این فیلم او خود را نهایت بدی و شیطان معرفی میکند و این دوگانگی او را بین سیاهی و سفیدی حداکثری در این فیلم کامل میکند.

ویژگی دیگری که او دارد اعمال نوجوانانه و کودکانه ی اوست. او در ابتدای فیلم یک خرسی تدی به همراه خود دارد.

گویی منجی ای است که از افکار نارس و کودکانه ی افرادی سرچشمه گرفته که چشم بسته حاضر به اطاعت او هستند چون در او قدرت و کاریزما میبینند هرچند که اشتباهاتش به وضوح باعث از بین رفتن افرادش میشود. گویی او بهترین ایده ای است که میتوانند داشته باشند.

 

و در این سرزمین فریوسا وارد داستان میشود و شخصیتش کمال پیدا میکند. به کسانی عشق میورزد و در جلوی چشمانش نابود میشوند و گویی خدای داستان او را انتخاب میکند تا سیاهی مطلق را به قلبش وارد کند. رهبر داستان خواسته و ناخواسته با دستان خود این افراد را از او میگیرد و چشمان کودکانه ی او را با واقعیت آشنا میکند. جالب این است که این شخصیت همانند آن رهبر تفکر کودکانه دارد. او فکر میکند از دست رفتگانش بازگشتنی هستند و با این امید خودش را به انتها میرساند. 

ولی این پیچیدگی داستان برای من نقش تقدیر را هم پررنگ میکند. آنچه باید اتفاق بیفتد به نحوی اتفاق میفتد و اشخاص در داستان خودشان را پیدا میکنند.

 

در انتها این داستان را داستانی استعاری میبینم که با شکافتن شخصیت هایی که بسیار به خودی خود با وضوح شکل داده شدند و در سطح خود نقش خود را به همراه دارند، میتوان این استعاره را باز کرد و طرز تفکر نویسنده و آسیب شناسی ای که در ذهن دارد را در ذهن درک کرد.

  • ظریف

ساختمان

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۲ ق.ظ

انسان های امروز، ساختمان های فردا

 

واکاوی گونه ی بشر از دید انسان امری ناعادلانه است در حق فکر به وسعت این ایده

دلیل آن این است که زاویه دیدی که لازم است برای دیدن چند هزار سال،

در ذهنی که توانایی در برگرفتن چند ده سال را دارد

ناخودآگاه مشمول ساده سازی هایی میشود که جزییات بسیاری از این ایده را نادیده میگیرد

ولی از محدودیت ابزار که بگذریم، واقعیت این است که بخش مهمی از بودن در قالب بشر

فکر کردن به آنچه نمیتوان بود است

تخیل، دروازه ی فکر به سوی نادیدنی است 

و این، دست های انسان است که آنچه توسط فکر و چشم و چشم فکر دیده شده است را

به دنیای فیزیکی تحویل دهد

در این حین، زمان، یک هم دست خواهد بود

تا در پیدایش دم و بازدم لحظه ها از نبودن تا در هم فشردن و واشکفتن همراه ما باشد

 

آنچه تفکرش برای ما ممکن است در هر زندگی

وابسته به دنیای اطرافمان است.

در اتاق های مکعبی میتوان مکعب فکر کرد

 

انسان هایی که از بین ما میروند به ساختمان های آینده تبدیل میشوند

قلعه ها برج هایی دارند که روزگاری مردان سربلند که محافظ و دیده بان آنچه درون است بودند

دیوار های قلعه سربازانی بودند که سینه سپر کردند به آنچه بیرون است

و در قلعه آن کسی بوده است که به دنیای بیرون اجازه ی ورود داده است

ساختمان های درون قلعه و پیچ در پیچ بودن راه رو های درون 

پله پله ی فکری بوده است که در دنیایی قدیم اندیشیده است

 

انسان های قدیم، ساختمان هایی میشوند که دنیای جدید درونش فکر خواهد کرد

و به دنیای آینده خواهد اندیشید

فکر انسان در قدم اول به ساختمانی که درونش است تبدیل میشود 

و سپس میتواند به دیگر شدن فکر کند

 

اندیشه ی معماران ترجمه ی چگالش سال های سال زندگی و ارتباط انسان ها

به ساختمان هایی است که اکنون را شکل میدهند، نوعی کتاب تاریخ

تاریخی نوشته شده در سه بعد مکان

  • ظریف

خالق

شنبه, ۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ

ذهن توانایی خلق یک اثر را دارد ولی پس از خلق، تحمل اثر بسیار دشوار است. در نقطه ی مقابل، اثر های عمیق زمانی میتوانند خلق شوند که نقش آن آثار بر وجود خالق تصویر شده باشد. برای خالق، این با رنج بسیار همراه است. 

بنابراین قدم اولیه برای خلق یک اثر به طرز پارادوکسیکالی خلق یک اثر است. 

بیان این صحبت به گونه ی دیگر این است که خالق برای خلق اثر خود ابتدا باید زندانی خلق کند و خود را در آن محبوس کند تا رگه های اثر در وجودش نهفته شود و در قدم بعد، با مرگ خود در زندان، تن به آفرینشی دیگر دهد که تین آفرینش با جزییات بیشتری همراه است.

این مرگ و آفرینش استعاری است و برای مثال در تبدیل کرم به پروانه با زندانی شدن در پیله، همانند این سیر تجربه میشود.

این استعاره می‌تواند گسترده تر شود و تا حدودی که در شرق دور به مرگ نگاه شود پیش میرود. نگاهی که در آن مرگ با آفرینشی دیگر در همین دنیا همراه خواهد بود. در تناسخ، یک روح با مرگ با نیستی یکی میشود و به هستی بازمیگردد در حالی که تجربه ی تجربه شده اش در بودنش ریشه ای برای بودن بعدی اش خواهد شد.

در میان این دو حد زندگی عادی انسان تجربه میشود. زندگی ای که با یک مرگ حقیقی همراه نیست ولی گذر دوره ها میتواند همانند مرگ و زندگی دوباره برای انسان تجربه شود. این گزاره حامل خلاقیتی است که در آن شخصیت انسان به شکل دیگری خلق میشود.

کمی عادی تر، خلق اثر است.

انسان که در شکل آفریدگار خلق شده است، قابلیت تجربه ی آفرینش را در کمال محدودیت خود دارد.

تجربه ای که در آن این بار زندان، ذهن انسان است و با درون سپاری تجربیات و پردازش آن ها با به فراموشی سپردن آن که در واقع با سپردن آنها به ناخودآگاه است، اطلاعات دریافتی مرگی تجربه میکنند و به گونه ای دیگر خود را در زمان دیگر در رفتار یا آثار انسان نشان خواهند داد.

دیدن رویا یکی از قابل لمس ترین مثال هایی است که در این مورد میتوان تجربه کرد زیرا که دیدن رویا نوعی تبلور اطلاعات دریافتی ذهن درون فضای دیگری است که با ماده فاصله ی زیادی دارد و در آن فضا با محدودیت های کمتری که ناشی از بدون چارچوب بودن تجربه است، تجربیات زندگی بالاتری را از خود نشان میدهند. برای همین است که کلمه ی رویایی، کلمه ای است که برای توصیف چیزی به کار میرود که از عادت خارج است و به سمت کمال تمایل دارد. 

 

 

  • ظریف

چوب خلال دندان

شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ

راستی که در ذهن چیزی به عنوان استاندارد به معنای این است که آن چه هست کافی نخواهد بود. پس زدن آنچه که هست کافی نیست چرا که آنچه هست بهتر از هیچ است. خراب کردن آسان نیست ولی خراب کردن به زیبایی سخت تر است و خراب کردن به زیبایی و ساختن چیزی بهتر که ده ها برابر زیبا تر است بسیار سخت تر است. 

خلق کردن به معنای سپردن انجام کار به زمان است. این کمی در تضاد با قدرت اختیار است. قدرت اختیار میخواهد بخواهد و برآورده شود ولی خلق میخواهد که آنچه دیدنی و نادیدنی است احساس شود و سختی آن حس شود. میخواهد این فکر و آگاهی شخص نباشد که جزییات را به هم متصل میکند و می آفریند. میخواهد آنچه در آگاهی حضور دارد نتیجه را ببیند و شگفت زده شود. 

میخواهد آگاهی جزییات را ببیند و احساس کند. کار آگاهی فکر به جزییات نیست. آگاهی توانایی فکر کردن به همه ی جزییات را ندارد. این قدرتی است که خالق میخواهد احساس کند.

  • ظریف

جنس

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۵۰ ق.ظ

جنس ما را خریدارش کم است

آنچه در روزنه ی چشم جهان میطلبد

تافته ای است از قبل چرخ شرهزاد عدم

زان که این قیمت و تبلیغ نیاشاید همی

در جواب قدح این دل ما خشم چه است؟

آنچه می‌بینید دلت آن را بخر ای نامه جو

خواسته قیمت بر تو باشد یا به له

شاید این است همان گمگشته جان خلق

شاید آنچه تو بر دنبالشی آنم همین جا خفته است

بر گریبانم مترس وانچه بر ما میشود

لکه ای بر گردنم رنگش جزای شربت است

جام من را چند روزی با غریق همراه کرد

من زتو بیش ترسم ولی ساقش خوش است

ساعتی بیراه بر هم بستری خوابیده دوش

ساعتم در انتهای خواب بود که در چشمانم شکست

دیگرم آن من نشد، آنی که داشتم درگذشت

آن من در راه بود و از سر جانش گذشت

شاید این انگیزه را در بر کنم این شایدم

شایدی بیش بر شاید ها نشاید بشنوم

پرسشم را هم دمم بر گوش من پاسخ داد

پرسشی ناید به راهم من جوابش نشنوم

  • ظریف