نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۷ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

Leon the Professional #1

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۵۴ ب.ظ

سلام

 

فیلم Leon the Professional فیلمی هست که بارها خواستم فکرام رو در موردش جمع کنم و بنویسم که چرا خیلی براش احترام قائل هستم.

هنوزم نتونستم ولی بنظرم میشه راجع به شخصیت هاش یکم حرف زد.

شخصیت لئون، آدم کشی که یه سری اصول داره و آدم مرتبی هست در زندگی خودش که سبک خاصی داره. حتی برای آدم کشتن هم قوانین خاص خودش رو داره و به شکل یک حرفه بهش نگاه میکنه تا چیزی که ازش لذت ببره.

شخصیت استنسفیلد، پلیس مبارزه با مواد مخدر هست و مرزی بین کار و لذت زندگی شخصیش نداره مثل لئون. از کارش لذت میبره و مثل لئون خط مرز مشخصی نداره. هدایت شده به وسیله لذت هاشه و یکم مجنونه. از آدم کشتن لذت میبره. ماموریت کشتن یه خانواده که پدر خانواده یکم از موادی که باید به استنلی میفروخت رو دزدیده بود، رو مثل یک overture بتهون اجرا میکنه. و همون طور که از این سبک آهنگ خیلی زود خسته میشه چون شروع طوفانی ای داره ولی خسته کننده میشه، از کشتن آدم ها هم خسته میشه. 

لئون مجبوره بین درست و غلط انتخاب کنه و متوجه میشه که با این که اصول زیادی داره ولی عمق زیادی نداره. مثلا آدمی رو میکشه که تو خونه اش یه مقدار مواد مخدر داشته و میفروخته. حواسش به فقط کشتن اون آدم هست ولی حواسش به این نیست که چه بلایی سر اون مواد میاد. شاید قراره دست یکی مثل استنسفیلد بیفته که پلیس بدی هست. 

ورود ماتیلدا به زندگیش باعث عمق گرفتن کارش میشه. یعنی شاید شروعش با عمق گرفتن باشه ولی به جای عمق دچار پیچیدگی میشه و از بالانس خارج شدن. که حتی صاحب کارش هم متوجه میشه که یک زن وارد زندگیش شده که از کنترل و بالانس بنظر میاد خارج شده.

خیلی نمیخوام طولانیش کنم ولی بنظرم احساسات مرد رو نسبت به کار خیلی جالب نشون میده.

کسی که نسبت به کارش passion داره، احساس داره، و انرژی میزاره برای کارش و این که دو قطبی لئون و استنسفیلد دو قطب با مرز و بدون مرز از نحوه ی کار کردن رو نشون میدن. 

این که شاید هر جفتشون تو کارشون خیلی عالی هستن و چیزی که دوست دارن انجام بدن، که هر جفتشون تو زندگی واقعی کار های بدی به حساب میاد، رو خوب انجام میدن. 

 

لئون تنها کار میکنه ولی کارش رو تمیز انجام میده.

استنسفیلد گروه داره ولی همه ازش حساب میبرن و از کارش یه سمفونی میسازه حداقل تو ذهنش.

 

جفتشون حامل وحشت هستن. 

جفتشون حامل جدی بودن تو کار هستن. 

عین اینه که کار برای خودش یه دنیای جداگونه داره و توش مجاز به جنایت هستن. چون کار رو باید جلو ببرن. 

  • ظریف

پرداخت توجه

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۶ ب.ظ

سلام

 

یکی از چیزایی که از زبون انگلیسی دوست دارم اینه که بعضی اصطلاحاتش با واقعیت خیلی سازگاره.

مثلا To Pay Attention

یعنی توجه کردن به یه چیزی. ولی از Pay استفاده شده که یعنی پرداخت کردن. مثل پول پرداخت کردن برای یه کاری.

حس میکنم که خیلی مهمه که چقدر به کارهامون توجه پرداخت میکنیم. توجه میپردازیم؟ میپردازیم به کار؟

یعنی چقدر حواسمون جمع هست. که میشه چقدر Focused هستیم. چقدر در عمق کار فرو میریم و چقدر نیاز داریم آهنگ گوش کنیم یا با گوشی بازی کنیم که حواسمون پرت بشه.

چقدر با واقعیت درگیر هستیم و چقدر تو ذهن خودمون از واقعیت فرار میکنیم.

حس میکنم یکی از چیزایی که آدما رو خوشحال میکنه اینه که چقدر بهشون توجه میپردازیم. این که از یه نفر جزییات خاصی یادمون بمونه و چند وقت بعد بهش بگیم خیلی خیلی براش ارزشمند هست.

یعنی توجه پرداختیم بهش و بها بهش دادیم.

که خیلی وقتا حس میکنم آدما خودخواه تر از این هستن که گوش کنن و توجه بپردازن. انگار توجهشون تموم میشه. انگار وظیفه ی بقیه است که بهشون توجه پرداخت کنن.

که اوکیه. کار میکنه. ولی بنظرم بالانس تر اینه که همون قدر که انتظار داریم توجه بهمون بشه، همون قدر به بقیه توجه بدیم.

کیفیت روابط و دیالوگ ها و عمقشون رو اینجوری میشه بیشتر کرد و بنظرم یکی از عوامل خیلی مهم رضایت از زندگی همین اتفاقاتی هست که همیشه پیش میاد مثل گفتگو ها و عمقشون.

برای این که زمان داشته باشیم برای انجام کار ها باید زمان پرداخت کنیم. اینو اون دیتا ترفیکره فرانسوی زبون توی ماتریکس میگفت. بنظرم جالب میگفت.

  • ظریف

First Snow

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ

سلام

 

امروز هوا منفی 24 درجه بود و با باد منفی سی و خورده ای درجه میشد.

قبلا ها برام بیشتر سوال بود این دما ها چه معنی ای دارن ولی الان که وسطشم، معنیشون اینه که طبیعت شوخی نداره. ماشین دیر استارت میخوره و شش میسوزه و نباید خیلی ساده گرفتش.

https://www.youtube.com/watch?v=IYfdY4Sl-EQ

آهنگ First Snow از فیلم The Fountain شاید خیلی دقیقا این شرایط نباشه ولی امروز داشتم صبحونه میخوردم و گوش میدادمش و به سرما فکر میکردم.

 

  • ظریف

برگ های چای سبز

جمعه, ۱۷ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۲۵ ب.ظ

 

سلام

 

وسطای روز و بعضی وقتا حدود ساعت 14-15 برای خودم چای درست میکنم.

فرصت کوتاهی به آدم میده که به هیچ چیزی فکر نکنه و فقط زیبایی برگ های چای رو نگاه کنه. 

بنظرم خیلی برای سلامت ذهن و روح خوبه که یکم از تمرکز روی کار بیرون بیایم و روی یه چیزی که ازش لذت میبریم تمرکز کنیم! 

این برگای زیبای چای سبز رو هم با شما به اشتراک میزارم!

  • ظریف

نظم جدید

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۱۹ ب.ظ

سلام

 

خیلی وقت ها هست که یک سیستم بهینه نیست و یک نظم جدید میتونه تک تک اعضا رو بهینه تر کنه و استرسشون رو کمتر کنه.

یعنی تو زمان مساوی کارشون رو درست تر انجام بدن و انرژی کمتری مصرف کنن برای انجام اون کار، طبیعی تر باشه براشون در مقابل زوری انجام شدن،

ولی لازمه ی حرکت یک سیستم از نظمی که الان داره به نظم جدید، تغییر هست و قلب تغییر آشوبه.

ولی آشوب یه چیزی هم با خودش داره و اونم هزینه هست. 

در پروسه ی اضافه شدن آشوب به سیستم، استرس تک تک اعضا شاید بیشتر بشه و آشوب بزرگ تغییرات بزرگ و هزینه های زیاد با خودش میاره.

برای همین خوبه که آشوب مدیریت بشه و با قطره چکون، در حالی که استرس تا حد قابل تحمل بالا رفته به سیستم اضافه بشه.

این جور تغییر زمان بر تره ولی در کل هزینه اش کمتره. ولی در مرکزش باید مدیر آشوب داشته باشه. مدیری که خودش مرکز آشوب باشه.

 

  • ظریف

هزوراوده

جمعه, ۱۰ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۰۷ ق.ظ

سلام

جنس واقعیت از اتم نیست. از ستاره های بزرگ و کوچیک نیست. 

اونا دورترین چیزایی هستن که تو واقعیت نسبت به ما قرار دارن.

جنس واقعیت از دست هست. از بدن هست. از وسایل و دکور هست. از جنس عروسک هست. از جنس پوست و گرما هست. از جنس لباس هست. از جنس دست هست.

  • ظریف

اهمیت وقت دادن

جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۲۰ ق.ظ

سلام

 

دارم کم کم به کار برقی و نرم افزاری دقت میکنم و یه چیزی که پر واضحه اینه که موقعی که یه چیزی رو میخوام راه بندازم معمولا یه زمانی رو صرفا میخواد بخوره. پروسه ی debug. 

زمانی که همه چیز بنظر درست میاد و آدم تو سر خودش میکوبه که چی میتونه اشتباه باشه و در آخر هم یه "آهاااا این اشتباه بود" مساله رو حل میکنه. 

حالا اخیرا متوجه شدم که یکی از راه هایی که میشه این قضیه رو کم درد تر کرد اینه که وقتی یه چیزی کار نمیکنه بیخودی بهش گیر ندم. چون ذهنیتم متمرکز شده رو همون چیزی که اشتباهه. با یه فنجون چای درست کردن (ترجیحا سبز و سفید) و برگشتن سر کارم، یا عوض کردن چیزی که دارم روش کار میکنم و برگشتن بعد یکی دو ساعت، یهویی مشکله خودش پیدا میشه.

یعنی یه چیزی که تو تار و پود و سیستم این دنیا نهادینه شده اینه که گیر دادن به چیزی و استرس کشیدن اختیاریه و مساله رو حل میکنه. ولی همون زمان رو گذاشتن و گیر ندادن و استرس نکشیدن هم مساله رو دقیقا حل میکنه. مساله زمانه که اون چیزی که روش کار میکنیم طلب داره میکنه. زمان رو با آرامش ذهن اگه بهش بدیم خودش درست میشه.

نمیدونم مایکروسافت بود کجا بود که میگفت برای یکی از سیستم عامل هاش، هر خط کد 5 دقیقه زمان برده. نه این که نفری 5 دقیقه وقت گذاشته باشن رو هر خط کد. روی هم رفته زمان دیباگ و برگشتن به کد و نوشتن و ... شده انقدر. 

که نشون میده اهمیت درست فکر کردن و وقت گذاشتن در ابتدای کار رو.

چون در نهایت باید انقدر وقت گذاشته بشه. چقدر بهتره که با خون دل و چنگ به شیشه کشیدن نباشه و تو آرامش و با فکر کردن باشه.

 

  • ظریف