نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۶۸ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts :: دینی/عقیدتی» ثبت شده است

داوود

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۱۹ ق.ظ

 

شما را به نقاشی داوود و سر جالوت آشنا میکنم

احساسی که با شما به اشتراک میگذارم این است که 

ناراحتی و انزجاری که در چهره ی داوود از کاری که انجام داده در این نقاشی دیده میشود

جالوت نماد بدی، در چهره ای بزرگسال تر و داوود نماد پاکی در چهره ی جوان است

برخی در جزییات نقاشی این را میبینند که ترکیب چهره ی جالوت و داوود مشابه است

گویی که جالوت و داوود هر دو یک شخصیت هستند

زمانی که سر دیو درونی بریده میشود، یک قتل، عملی انجام آن، 

پذیرفتن انجام یک جنایت است

توسط یک روح پاک که چگونه میتواند پس از آن

پاک بودن را به خود بپذیرد؟

تفاوت اون با جالوت چه خواهد بود؟

  • ظریف

جریان زمان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ

قذیم تر ها جایی نوشته بود که درس های زندگی به مانند شانه ای میمانند که وقتی موهایمان ریخت به ما داده میشود.

به درس های زندگی که نگاه میکنم میبینم که انتهای هر دوره ی سختی، جمله ای است که تمام آن دوره را خلاصه میکند. 

جریانی که باعث سختی ما میشود و توسط کسانی به ما داده میشود که خودمان را در مقابلاشان آسیب پذیر میکنیم چون دوستشان داریم. قلب مهربانمان به آنها عشق میدهد ولی آنها به ما سختی میدهند.

ابتدا دردی که به ما میدهند را کنار میگذاریم و حساب نمیکنیم

بعد کم کم که میبینیم که تکرار شدنی است و تمام نمیشود،

به این نتیجه میرسیم که باید حسابرس دردهایمان شویم،

عشق بی حد و نساب را کنار میگذاریم و آنها را در دین خود قرار میدهیم،

ولی کم کم که میبینیم حساب رسی هم نتیجه ای ندارد،

اگر همچنان در زندگیمان بمانند، به آزارشان عادت میکنیم

یا خودمان را تغییر میدهیم و قوی تر میشویم

و وقتی که صحنه ی آخر میرسد

جمله ی پایانی را میشنویم

این سفر در زندگی با خود جریانی را به همراه دارد که

در آن از سادگی و آسیب پذیری به 

پروردگی و قدرت میرسیم

ولی من دوست دارم آن را به شکل دیگری نگاه کنم

انگار که در زندگی عادی در حال حرکت به گذشته هستم

و در صحنه ی آخر در واقع مقدمه ی داستان را میشونم

و صحنه ها از مقابله ی من شروع میشوند

و کم کم به سمت فراموشی و سادگی میروم

جایی که در آن مهربان تر میشوم

ولی درد بیشتری میکشم

 

بنظر من خدا ابتدای زمان را خلق نکرد 

بلکه در انتهای زمان، دنیایی و داستانی را خلق کرد که در آن

انسان ها با شخصیت های متفاوت حضور دارند 

و رستگاری آنها در گذر زمان

فراموشی و بخشنده تر شدنشان است

 

حال این که زندگی ما در جهت معکوس زمان

جریان حرکت به سمت گذاشته است

به دورانی که خلقت شکل گرفت

تولد انسان، زمانی بود که به اوج آفرینش رسید

و از آن به بعد، به سمت گذشته حرکت میکند

 

بالاترین درجه ی انسانیت انسان زمانی است که 

به زبانی سخن میگوید که هیچ شخص دیگری آن را متوجه نمیشود

زبانی که کودکان به آن سخن میگویند و فلسفه را به زبان می آورند

در جایی که فلس های زبان در بیان انسان های دیگر نمیگنجند

 

 

  • ظریف

دروس آینده

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ

سلام

 

برای خودم فکر کردم و از زندگی بزرگسالی برای خودم چارت درسی درست کردم

 

* ارزش ها و اقتصاد

معرفی ارزش های فردی و اجتماعی، تاریخ ارزش ها، هنر، سیاست، اقتصاد

* سادیسم و مازوخیسم

نحوه ی رفتار متقابل و کنش و واکنش

* روانشناسی - فرهنگ و گروه

تفکر بر تاثیر فرهنگ بر رفتار گروه، بازسازی شخصیت

* روانشناسی - خانواده

بازسازی تاثیر خانواده بر شخصیت و بازسازی شخصیت

* روانشناسی - محل کار

رابطه ی قدرت با پیش زمینه ی سادیسم و مازوخیسم

* تغذیه و دستگاه گوارش

تعادل در زندگی و کار

* تنش - کار و روابط

تحمل و مصاحبت

* ورزش 

تناسب

 

 

دروسی هم که در آینده به جای علوم فعلی تدریس میشه

 

* انتروپی

مطالعه شکل بی نظمی در زمان. رابطه علیت، عدم قطعیت، شانس، نظم،

* آشوب

با پیش زمینی انتروپی، تاثیر گذاری و شکل دادن به انتروپی

* زمان

حضور در لحظه و امتداد لحظه در زمان

* انرژی

شکل دادن و کنترل انرژی

 

بنظرم تکامل بعدی در ذهن بشر جایی اتفاق می افتد که به اتفاقات به ظاهر ساده و همیشه در دسترس زندگی که ظاهر بی اهمیتی دارند با اهمیت بیشتری نگاه کند.

 

  • ظریف

برای خودم

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۱۸ ق.ظ

شاید کمی جاگرفتن بد نباشد

شاید باید بخواهیم، از خواسته های زندگی است که از ما بخواهد که بخواهیم

حاصل مدت ها حل کردن معادله ی خلقت مگر چه باید باشد؟

ممکن است شکل معادله از درک ما خارج باشد 

ولی خود ما بخشی از جواب معادله هستیم

بخشی که وجودش، اثبات وجود معادله است

کار ما این است که چشم های معادله ای باشیم که درجستجوی خود است

داستان زندگی خالق از وجود ما نوشته میشود

خالقی که در انتهای فکر کردن به همه چیز،

پا به عرصه ی بودن گذاشت تا بودن چیزها را تجربه کند

بودنی که در طعم ها و رنگ ها مختلف،

در رایحه های مختلف و احساس متفاوت،

ریشه در گناه اول داشت،

گناه خوردن سیب درخت دانش،

که نتیجه ی آن لزوم گذر از جریان زندگی به همه صورت بود،

تا دانش این که تصویر خدا چگونه است کسب شود

تصویر خدا بودن

 

  • ظریف

پرسشی از تو

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۱ ق.ظ

اگر انسان ها را در کنار هم آفریدی چرا به آنها فرصت در کنار هم بودن دادی تا عیوب یک دیگر را ببینند و از آنچه از بیرون کمال تلقی میشود گذر کنند و به آنچه از درون نفرت است رو آورند. 

آیا گذر از زمان برای ما به این صورت خواهد بود که بیشتر و بیشتر آن ها که شبیه خودمان هستند را  به خود نزدیک کنیم؟

دنیای درست کنیم از حباب خودمان و امثال خودمان تا درون آن حباب بتوانیم بیشتر و بیشتر خود را خواهان شویم؟

گناه خودپرستی را با بودن در کنار دوستان خود از خود بشوییم و به یک دیگر اجازه دهیم بیشتر از درون خود برای ما رو کنند.

بیشتر و بیشتر شبیه به خودشان شوند و تاریکی و روشنی و آنچه درونشان هست را بدانیم و در کنار آن پوشیدن آنچه غیر حقیقی است را نیز بپذیریم. 

چون که آنها هستند که در کنارشان میتوانیم بیشتر و بیشتر شبیه خودمان شویم. 

آیا این ما را به تو نزدیک تر میکند یا از تو دور تر میشویم؟ ای که سکوت تو بی انتهاست.

انسان را در شمایل خود آفریدی تا به انسان نشان دهی که با خودت بودن را دوست داری. ولی چنان غیر قابل تحمل است که برای فهم ما باید خرده خرده ی آن را در انسان های مختلف بریزی تا بتوانند شبیه تو بودن را تحمل کنند.

باید مدتی در تنهایی باشند و از جنون تنهایی در خود بپیچند و از تنهایی به بودن با دیگران گریز کنند و با دیگران بودن را ترک کنند و به تنهایی فرار کنند. 

چرا که زیبایی

زیبایی تو در کثرت و تعدد است و در دور ریختن بخش زیادی از خود و تمرکز روی بخش کوچکی از خود است

زیبایی تو در پیچیدگی درون و سادگی ظاهر تو است

زیبایی تو در کنار هم قرار گرفتن صفات متضاد تو است

زیبایی آفرینش تو را کمی درک میکنم. زیبایی آفرینش تو در آفرینش آنچه از تو بسیار کوچک تر است و به خود اجازه ی درک تو را میدهد میبینم.

زیبایی تو را در آینه میبینم. آینه ای که خودم را به من نشان میدهد و در خودم به دنبال تو میگردم.

در نقصان خودم به دنبال کمال تو میگردم

در حضور خودم و دیدن صحنه ها، دنباله رو نوک قلم تو هستم تا قلبم را از اضطراب آرام کند.

اضطرابی که از عدم لمس تو در وجودم نهادینه شده است

اضطرابی که عارضه ی بودن است. عارضه ی فهمیدن دور بودن از تو.

قلبم در دست توست، ای آنکه مرا آفریدی.

من و آنان که دوست دارم را در آغوش خود نگه دار و ضعف ما را در مقابل قدرت زندگی ببین.

نمیگویم درد ما را کم کن، درد ما را به اندازه ای که خودت صلاح میدانی نگه دار ولی کاری کن که به بهترین شکل رنج ببریم.

رنجی که ما را به کمال تو نزدیک کند و مس روح ما را طلا کند

  • ظریف

Accretion Disk

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۲ ق.ظ

 

سلام

 

میخوام راجع به Accretion Disk که تو گوگل ترنسلیت میشه دیسک هم افزایی صحبت کنم.

ولی چون خوشم نمیاد از این ترجمه، خیلی ازش استفاده نخواهم کرد.

همون طور که عرفا نزدیک شدن به خدا رو به نزدیک شدن پروانه به شمع ترجمه کردن، و از مثال های مختلف تو تاریخ

مثل داستان حضرت عیسی و امام حسین و ... میشه دید،

نزدیک شدن به خدا نتیجه اش یک شخصیت تو یه داستان تراژدی شدنه.

نتیجه اش از بین رفتن پیش از از بین رفتن طبیعی بدنه.

معمولا با درد روحی بسیار. چون میخواد جون آدم رو هنر تبدیل کنه، به داستان و حس تبدیل کنه.

من وقتی به سیاه چاله فکر میکنم خیلی یاد خدا میفتم،

بنظرم وقتی میگیم الله اکبر یعنی خدا از چیزی که بشه توصیفش کرد بزرگتره،

فیزیک سیاه چاله در حال حاضر چیزی هست که از همه ی علم قابل فهممون بالاتر هست و فکر کردن بهش بنظرم در جهت فکر کردن به خداست.

برام Accretion disk اطراف سیاه چاله خیلی جذابه. اون دیسک نورانی اطراف سیاه چاله. 

 

 

این دیسک اطراف اجرام دیگه هم میتونه اتفاق بیفته فکر کنم ولی خوبی سیاه چاله اینه که خیلی خوب قابل دیدنه. بخاطر جاذبه زیاد سیاه چاله، فضای اطرفاش بسیار خم میشه و چیزی که نزدیکش بشه شتاب خیلی زیادی رو تجربه میکنه. این باعث میشه که نیرو های Tidal تجربه کنه(اختلاف جاذبه تو چند جهت) و کم کم متلاشی بشه. تا این جاش اطراف جرم های دیگه هم ممکنه ولی با نزدیک تر شدن به سیاه چاله ممکنه سرعت این اجرامی که بهش نزدیک شدن به سرعت های قابل مقایسه با سرعت نور برسه. 

درنهایت هم اصطکاک چیز هایی که تو این دیسک هستن خودش یه عامل دیگه بر سختی شرایط این دیسک هست.

 

این شرایط خیلی خیلی پر تنش میتونه باعث بشه بخشی از جرم موادی که وارد Accretion disk شدن به انرژی تبدیل بشه. و یکی از بالاترین بازدهی ها تو تبدیل جرم به انرژی اینجا میتونه باشه که مثلا 40% جرم به انرژی تبدیل بشه که خیلی زیاده. تو بمب هیدروژنی این عدد حدود 0.6 درصد هست! 

 

بنظرم این عکسه که از ویکی پدیا برداشتم خیلی خوب شتاب اطراف فضای خم شده رو نشون میده. یکی از مشکلات به تصویر کشیدن های نسبیت عام اینه که بنظر میاد فضا تو رفتگی داره ولی این توی تغییر اندازه ی واحد فضا زمانی هست و کشیدنش یکم ذهن رو به خطا میندازه.

 

بنظرم قشنگه که نزدیک شدن به سیاه چاله انقدر میتونه دراماتیک باشه و جاذبه و جاذبه در ادبیات رو میشه تو ابعاد ستاره ای هم دید که چه فشاری میتونه روی مخلوقات بیاره ولی در نهایت به نور و انرژی تبدیلشون کنه!

  • ظریف

مناجاتی دیگر

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۷ ق.ظ

پروردگارم،

 

زبانم قاصره، دستانم نمینویسه، فکرم جلو نمیره لحظه ای که میخوام به تو فکر کنم.

صدایی درون ذهنم میگه که حتی اگه در خودت رو به سمت من باز کنی هم ممکنه به لکنت بیفتم و نتونم حرف دلم رو بهت بگم،

میترسم از لحظه ی روبرو شدن به تو. 

چون عظمتت ای آفریدگار خوارم خواهد کرد،

شکی درش نیست وقتی بازیچه ی تو انفجار ستارگان در عرش خودت هست،

من کوچک در مقابل تو ناچیز خواهم بود. 

مثل مورچه ای که در مسیر پای پادشاهی باشه،

ممکنه زیر پاهات له بشم و نتونم حرف دلم رو بهت بگم ای سرورم.

 

شاید از خودمه

شایذ خاصیت بنده بودنه که همیشه باید حقارت رو در مقابل تو تجربه کنم.

وگرنه چه کسی خدا خواهد بود و چه کسی بنده ی خدا؟

 

همه چیز درسته.

همه چیز دقیقا سر جایی هست که باید باشه.

در هر لحظه از ابعاد پلانک تا سالهای نوری رو با قلم های مختلفت میکشی

و میدونم که من رو هم با قلم خودم مقایسه میکنی.

میبینی که ادای نوبل بودن رو درمیارم.

نجابت خداگونه هست و من سعی میکنم مثل تو باشم.

که فقط شبیه تو باشم سرورم.

 

شاید از خودمه.

شاید بنده بودن بخشیش کم فهمی منه.

وگرنه چه کسی خدا خواهد بود و چه کسی بنده؟

که به خواست تو، به فکر تو، کیمیا شدم، جادو شدم و به نفس کشیدن افتادم

که بتونم کمی در کار تو فکر کنم. 

اگر بتونم فکر کنم.

با فکر کوچکم

 

خداوندا 

خدای من

خداجون، 

پروردگارم، ای پروردگارم، ای کسی که من رو پرورش میدی،

خلقتت رو در سیکل های بالا و پایین آفریدی و هر معنایی رو در هر سطحی به هر زبونی سعی کردی بگی

که شاید من متوجه بشم

کمی از معنای فکر تو به من مالیده بشه و شاید مثل تو بشم.

ای سنگ فلاسفه

ای قلب خدا

 

آفریدگارم،

عدم بدون تو خالی بود.

با تو شروع کردم به بودن و دارم بیشتر خودم میشم

من رو با اشعه ی فکرت بسوزون و شکل بده

که تمام اختیار وجودم با توست که چه کسی شایسته تر از تو

که اختیارم رو با جان خودم تقدیمش کنم که از هر چیزی که فکر

از هرچیزی که فکر و نفس من بتونه بگه بیشتری

تو بزرگتر هستی.

 

کمک کن بزرگ بشم.

پروردگارم.

  • ظریف

مناجات

جمعه, ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۷ ب.ظ

سلام خدا

 

معمولا تو وبلاگم اینا رو نمینویسم و بیشتر بین خودم و خودت تو دفتر های خودمه.

 

خدایا در حضورت احساس امنیت میکنم.

میدونم من رو در زمان مناسب در جای مناسبی قرار میدی.

میدونم کلمه هایی از دست و دهانم جاری میکنی که مناسب موقعیت و شخصیتی که مقابلم هست باشن.

 

میدونم من رو از تصمیم هایی که به ضررم هست منصرف میکنی و تصمیم هایی که به نفعم هست رو انقدر برام تکرار میکنی

تا انتخابشون کنم.

 

میدونم درس های زندگی رو جوری بهم میدی که در امن ترین و کم درد ترین حالتش درکشون کنم.

از اون طرف هم من سعی میکنم که تسلیمت باشم و آگاه باشم به صدای قلبم، به صدای تو، که 

حتی تو کارهایی که برام جدید هست هم با اعتماد به نفس جلو برم و درست انجام بدمشون.

 

میدونم که آدم هایی که جلوی راهم گذاشته میشن برای یادگرفتن زندگی هستن و 

میدونم که حق ندارم از ظاهر و ریشه خانواده و ملیت و جنسیت و هر تمایل دیگه ای که تو زندگی دارن، قضاوتی کنم راجع بهشون

میدونم که حق ندارم قلبشون رو بشکنم و میدونم که اگه حتی لازم باشه از برخورد با من قلبشون شکسته بشه، خودت زحمتش رو میکشی و وظیفه من خودم بودنه.

 

میدونم که همه ی این میدونم ها داره به ندونستن من اشاره میکنه. به این که ندونستنم رو اقرار میکنم و همه چیز رو به دست تو میسپارم. به این میگم توکل.

 

  • ظریف

هدف و وسیله

جمعه, ۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۵ ب.ظ

سلام

 

یکی از واقعیت هایی که هست اینه که خدا بودن کار آسونی نیست. 

از یک طرف هر کاری که میخوای میتونی بکنی ولی از طرف دیگه تنهایی ناراحت کننده ای داره.

 

یعنی انقدر تنهاییش ناراحت کننده است که آفرینش یک دنیا و 13.8 میلیارد سال صبر کردن تا بتونه به شکل آدم از توی این سیاره در بیاد و تنها نبودن رو تجربه کنه رو توجیه میکنه.

رویای زیبای عشق رو تجربه کنه.

 

که موقتا تنها نبودن و درک شدن توسط بقیه رو حس کنه.

 

یکی از چیزایی که هر آدم خلاق و هنرمندی دوست داره اینه که یه نفر پیدا بشه که کارش رو بفهمه و ازش تعریف کنه. 

 

یکی از مشکلات خدا بودن اینه که هیچ کسی نیست که بتونه 90 میلیارد سال نوری پهنه ی کیهان رو تو ذهنش جا بده و بفهمه که چجوری عین یه ساعت داره کار میکنه.

 

ولی میتونه بیاد پایین و خودش رو کمی به نفهمی بزنه و به خواب بره و به آدم تبدیل بشه بلکه آدمای دیگه که خودش هستن بتونن کمی از کارش رو درک کنن.

 

کل ترسناک بودن بحث یگانگی اینه که واقعا تنهایی چیز سختیه. باعث میشه آدم فکر کنه و عجیب غریب بشه. بیشتر تو خودش فرو بره.

تو ابعاد دیگه x y z t رفتن چیزیه که تجربه اش خیلی مشخصه. مثلا از این جا تا سر کوچه رفتن مشخصه که چقدر طول میکشه و چه مسیری رو میریم. حتی اگه با سرعت های نزدیک سرعت نور هم بریم بازم میدونیم چقدر طول میکشه. منظورم اینه که تهش رو در اوردیم ولی تو خود رفتن رو چی؟ اصلا توی ذهن خود آدم کجاست؟ با چه موجوداتی روبرو میشی وقتی تو خودت میری؟ آیا تاریکی مطلق هست یا یه دنیا اندازه ی همین دنیایی که توش هستیم توشه؟ 

 

که یه نمونه از این که تو خود رفتن چه حسی داره رو الان داریم تجربه میکنیم. انقدر یادمون رفته خدا هستیم که نشستیم داریم وبلاگ مینویسیم و حس میکنیم داریم میفهمیم که چی کار کردیم و هدفمون از این خلقت چی بوده؟ همین که توش هستیم رویای خدا بودنه! ماها خدای به خواب رفته هستیم. چون چیزی به جز خدا وجود نداره. خدا موجودی یگانه و غیر قابل فهم هست و نمیتونیم درکش کنیم. همین که هستیم رو اگه بفهمیم بسه ولی فهمش خیلی سخته.

  • ظریف

تئوری عرفان

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۴۶ ب.ظ

سلام

 

بخشی از تئوری عرفان که هدف عرفا رو از چیزی که دنبالش بودن توجیه میکنه اینه که ماها هر کاری بکنیم نمیتونیم برای همه ی دیالوگ های زندگی و همه ی صحنه های زندگی آماده باشیم. منظورم اینه که چیدن استراتژی این که آدم تو هر لحظه چی کار باید بکنه که بهترین نتیجه رو تو طولانی مدت بگیره از عهده ما خارجه

 

دلیلش اینه که نمیدونیم چه خبره.

 

ممکنه یه بحثی رو یه جایی برنده بشیم ولی پس فردا باعث یه اتفاق بد بشه.

ممکنه یه بازی رو ببازیم ولی از یه ضرر بزرگ جلوگیری کنه.

یا هر چیز دیگه ای. کلا نمیدونیم.

 

اینجاست که باید آدم سیاست نشون بده و دیپلماسی بلد باشه.

ولی سیاست رو جایی یاد نمیدن. بچه بازی هایی هم که بعضیا فکر میکنن سیاست هست مثل بده بستون های کاری یا مراودات خونوادگی هم سیاست حساب نمیشه برای من. 

 

اینجاست که عارف ها راهش رو پیدا کردن و راهش رو پس دادن قدرت اختیار به پروردگار دونستن. چون کسی که این همه سیستم کهکشان ها و منظومه ها و کل فیزیک و ... رو هر لحظه داره حساب میکنه، مطمئنن صلاح آدم رو خیلی خوب میدونه.

 

اونجاست که میان و نی جسمشون رو خالی میکنن تا نفس پروردگار توش بدمه. یعنی فقط ناظر و بدون قضاوت بودن و دست دراز کردن به نیروی بالاتر. تو هر صحنه ای هرچیزی پیش بیاد رو میدونن بهترین چیزی هست که میتونسته پیش بیاد. و این هم مراتبی داره.

 

مثلا این که آدم بتونه تو هر صحنه حق ترین حرف ممکن که با سیاست ترین معنای ممکن رو با خودش به همراه داشته باشه، لازمه اش اینه که چاکرای گلو و چاکراهای پایینی باز باشن و درست کار کنن. اینا تئوری هایی هست که تو سیستم انرژی بدن پیش میاد ولی خب به طور خلاصه ماها از ریشه امون که چاگرای اول باشه به این دنیای پایین وصلیم و از تاجمون که چاکرای بالا باشه به عالم های بالاتر وصلیم. این که جریان انرژی تو اینا درست انجام بشه نیازمند تمرینه و تجره، مخصوصا تو این دنیایی که هستیم فشار اومدن به چاکرای چهارم که قلب باشه هست. 

 

حالا این نی وقتی تهی باشه و نفس یا انرژی الهی توش جریان پیدا کنه و ماها نخوایم خوب و بد رو توش پیدا کنیم، اتفاقات با جریان های طبیعت همزمان میشن و ما تبدیل به یک واحد همگام و همزمان و هم فاز با طبیعت میشیم.

 

این تکامل چاکراها به طور طبیعی با افزایش سن هم تا حدی اتفاق میفته. برای همین کسایی که سنشون بیشتره معمولا آگاهی خوبی میتونن در اختیار آدم بزارن در مشورت کردن.

 

روزه هم یه راه خالی تر کردن نی هست. همچنین فرصت خوبی به بدن میده که پاکسازی کنه خودش رو برای یه سال دیگه.

  • ظریف