نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۰ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

مدل آموزشی

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام

 

اینجوری که فهمیدم، تو بزرگسالی انتظارات زندگی از آدم زیاد میشه و جاهایی که اشتباه کنیم کم کم درد میگیره.

مثلا برای قدم درست برداشتن، زندگی زانو درد رو به بدن اضافه میکنه که باعث میشه تو پیاده روی هر قدمی رو درست برداریم!

  • ظریف

چالش راز

جمعه, ۲۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام

 

ماه توت فرنگی یه چالش تو بلاگش گذاشته بود و منو بهش دعوت کرده! حس خوبی داره دعوت شدن به چالش تا جایی که آدم سوال چالش رو میخونه و میبینه که چقدر سخته!

دُردانه چند خط راجع به این که چرا جواب سوال تهی میشه فلسفه نوشته بود و درست هم میگه! اشتراک راز و بامزه و خجالت میکشی به کسی بگی و ... خیلی مجموعه ی بزرگی نمیشه.

و خب خیلی چیزا هست که میشه گفت ولی وبلاگ پسند ممکنه نباشه و یا اشتراکات رو کاملا نداشته باشه.

ولی یکی از مشکلاتی که از بچگی داشتم این بود که خب خیلی اهل فوتبال و دعوا و کارای پسرونه تر در تعریف جامعه نبودم. که یکم آزار دهنده میتونه باشه وقتی تو ورزش خوب نباشی یا رفتارات خشن و پسرونه نباشه. یعنی خودش خیلی آزار دهنده نیست ولی انتظاراتی که بقیه دارن از آدم خیلی آزار دهنده میشه.

پدر مادرم فکر میکردن که بخاطر این اینجوری هستم که مهدکودکی که میرفتم دخترای توش زیاد بودن و منم دخترونه شدم. فکر میکنم یکم تلاش هم کردن که منو "درست" کنن. که البته شانسی که اوردم این بود که معیار بچه ی سالم بودن خیلی سریع از خوب و پر انرژی بودن به درس خون بودن و حرف گوش کن بودن تغییر کرد که برای کسی که تو ابراز خودش مشکل داره ایده آله. چون تنها کاری که باید بکنه اینه که سرش رو تو لاک خودش کنه و چیز میز وارد مغزش کنه و تو کلاس تحویل معلم و امتحان بده. عددی که درنهایت بدست میاد معمولا قابل قبول بود و اگرم نبود یکی دو روز سختی داشت و بعد هم به تاریخ می پیوست. 

ولی خب بعدا کم کم فهمیدم همه بخش دخترونه و پسرونه رو به صورت یه طیف دارن و بعضیا خیلی بیشتر پسرونه اند و بعضیا خیلی بیشتر دخترونه اند، فارغ از جنسیت. الانم کم کم دارم متوجه میشم که کسایی که بعد مخالف وجودشون رو بیشتر درک میکنن تو زندگی و درک انسان ها موفق تر هستن چون در نهایت مشکل اساسی اینه که مرد ها از مریخ اومدن و زن ها از ونوس و این وسط به هم خوردیم. زبون همدیگه رو نمیفهمیم ولی اگه حداقل درک کنیم درونمون چی میخواد و هر کدوم از بخش های زن و مردمون چی دوست داره و چجوری خودش رو ابراز میکنه، میتونیم این دو گونه و تفاوت هاشون رو درک کنیم.

بنظرم جالب هم نیست که رو آدم هایی که بالانس وجودشون این شکلیه یه برچسب بزاریم و از آدم های دیگه جداشون کنیم. این آدما به اندازه ی کافی تو عضو یک جمع بودن مشکل دارن و این که با یه برچسب متفاوت تر بشن خودش سخت تر میکنه قضیه رو.

بنظرم انسان رو باید به شکل انسان خداگونه و یگانه دید که طیفی از هر جنسیتی درونش میتونه باشه و براساس نقشی که تو هستی قراره بهش داده بشه این طیف تنظیم شده.

مثلا طیف مردونه تر، برای کار های سنگین تر و قدرتی تر و طیف زنونه تر برای کار های ظریف تر و کلامی 

خلاصه این که خجالت نمیکشم یا چیزی نیست که پنهون کنم رازیه که درونمه و بنظرم درون هر کدوم از ما بزرگترین علامت سوال، کی هستیم و چی هستیم باید باشه. بعدش برای چی خلق شدیم و نقشمون چیه. بعدشم این که قبلش کجا بودیم و بعدش کجا میریم. و مساله ی اصلی الان داره چه اتفاقی میفته!؟ باید باشه!

 

از چهار نفر آخری که بلاگشون رو میدونم و کامنت گذاشتم دعوت میکنم شرکت کنن

 

فاطمه https://ablogofonesown.blog.ir/

مرآت قبلا دعوت شده --- حساب نمیکنم

دچار https://fiish.blog.ir/

مِوی https://yagmurgibi.blog.ir/

حامد سپهر https://hamraz92.blog.ir/

  • ظریف

درس های کرونایی

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ

سلام

 

با دوباره زیاد شدن کرونا و انواع جدیدش کم کم به این نتیجه میشه رسید که این داستان ادامه داره و چقدر خوبه اگه قراره سال ها درگیر چیزی باشیم، ببینیم که چه درس هایی میشه ازش گرفت و رفتارمون باید تا انتهای این درس چه تفاوت هایی کرده باشه.

چون بالاخره هر اتفاقی یه درس از طرف زمین/خدا/ادامه ی داستان تکامل/ ... است و هدفش جهت دهی به رفتار انسان هاست.

بنظرم درس اول اینه که اگه قراره قرنطینه باشم، باید برای هر روزم برنامه ریزی داشته باشم چون اول صبح ها معمولا بچه تر هست آگاهیم و یه نگاه به کل روز میندازه و اگه چیزی برای انجام دادن نباشه میگیره میخوابه.

برای حفظ سلامت روانم باید بیرون برم و قدم بزنم و ورزش کنم. وگرنه بدن تو طولانی مدت تحلیل میره و انرژی هم مصرف نمیکنه و آدم نه چیزی میخوره نه کاری انجام میده و کلا میشه بطالت.

آدما رو فقط وقتی که دلیل مشخصی داره ببینم تا تماسم با آدم ها به حداقل برسه. بنظرم کیفیت روابط آدما وقتی از هم دور هستن بهتره و به هم رسیدنشون میتونه یه زمان خیلی خوبی داشته باشه و بعدش کم کم که هم پتانسیل میشن دیگه اون جذابیتش رو از دست میده.

باید همونطور که سر کار خودم رو باید بیدار نگه دارم، تو خونه هم همینجوری باشه و اگه برنامه خوابم بهم بریزه کلا همه چیز بهم میریزه.

همچنان صبح زود بیدار شدنم رو باید داشته باشم و این که یه نفر تو محل کار منتظر اومدنم هست اجبار به بیدار شدن زودم نباشه. تجربه نشون داده گیج و منگ بودن اول صبح خیلی خلاقیت آدم رو بالا میبره. کلا کمتر هوشیار و آگاه بودن گذر زندگی رو آسون تر میکنه.

دوش آب سرد اول صبح تقریبا تضمین به بیدار موندن تا ظهر رو میکنه.

بقیه جلسه های گروهی میتونه همه توی زوم و اسکایپ و چیزای دیگه انجام بشه و این هم باعث میشه انتقال کمتر بشه هم این که فواصل رو بی معنی میکنه.

  • ظریف

جین

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ

سلام میخواستم یه پست بنویسم و وقتی مقدمش رو نوشتم نظرم عوض شد ولی مقدمه خوبی بود بنظرم و یه پست با پایان باز بخونید

 

سلام

 

این ویدئو بخشی از سریال Louis (خونده میشه لویی) ساخته ی Louis ck یکی از استندآپ کمدین های مورد علاقه ام که خیلی ساختار داستان تعریف کردن و جوک گفتن خاصی داره و زندگی جالبی هم داره بنظرم. کلی مشکلات اخیرا براش پیش اومده بود سر یه موضوعی.

چیزی که تو این ویدئو توجهم رو جلب کرد این بود که بنظرم خیلی بی مزه بود اولین جوکش نسبت به چیزی که از لویی انتظار دارم خیلی پایین بود بنظرم و باعث خنده ام نشد ولی الان که دوباره داشتم میدیدمش دیدم چقدر ساختار شخصیتی و فکری جالبی داره. شبیه آهنگ های تکنیکال تر مثل متال هست که به ساختار خیلی بیشتر از گوش نوازی اهمیت میدن و زیباییشون تو خود ساختار آهنگاشونه خیلی وفتا. یه جمله ی معروف بینشون هست که میگه There are no wrong notes, there are only notes that are played in a wrong time. یعنی هیچ نوت اشتباهی که نوازنده اشتباه بزنه، مثلا یه نوت رو اشتباه اینور یا اونور بزنه، وجود نداره. فقط نوت هایی که در زمان های اشتباه زده بشن وجود دارن.

https://www.youtube.com/watch?v=-leX7sLKp5s

همینجوری سرچ کردم technical metal و این ویدئو اومد، خود ویدئوش رو یکم دیدم ولی کانال خوبیه و میتونم انتظار داشته باشم چیزی که مدنظرم هست رو میرسونه.

خلاصه که اینم یک ویدئوی تکنیکال بنظرم اومده. یعنی کمدی ای که تو متنش طراحی شده عمیق فکر شده. جوک یعنی طراحی یه جور فکر که وقتی یه نفر میشنوه تو ذهنش به یه مسیری هدایت بشه و آخر مسیر زنگوله ی فکرش بخوره و بخنده. همچنین تراژدی که یعنی یه داستان غم انگیز که زنگ طرف مقابل ذهن رو که فکر کردن به داستان و حس غم رو کردنه رو بزنه. خنده / گریه

 

 

حالا این ویدئو چه ساختاری داشت؟ 

فرض کنید روبرو شدن خدا با موسی رو تصور کنید. برخورد یه موجود بالاتر با یک موجود پایین تر

یا مثلا صحبت با فضایی هایی که از ما بیشتر آگاه هستن رو تصویر کنیم، چیزی شبیه فیلم Arrival یا Intersterllar

یا مثلا مقابله ی پیامبر با جبرییل رو که فرشته هست و نسبت به ما به موجود اول، خدا، نزدیک تر هست رو تصور کنیم. 

 

مطمئنا تصور این که یک موجود بالاتر، بیگانه باشه تصور سختیه. بیگانه یعنی اکبر باشه. از هر صفتی که میتونیم توصیف کنیم بالاتر باشه. الله اکبر که میگیم یعنی هرچقدر تا الان متوجه میشم رو تصور میکنم و یه چیزی میزارم روش و خدا رو با اون توصیف میکنم.

که فیلم Arrival با نشون دادنشون به شکل یکی از غریبه ترین موجودات روی زمین که اختاپوس هست و زبانی که زمان رو دور میزنه سعی کرد عمق داستان رو برسونه

و فیلم Interstellar با نشون ندادن "دیگران" و فقط نشون دادن عظمت خلقتشون که قرار دادن یک کرم چاله و برنامه ریزی درون یک سیاه چاله به شکلی که بعد زمان رو کاملا در یک محیط محدود در بر بگیره نشون داد. موجوداتی که خیلی بالاترن.

تو اینجا لویی نیومده همچین چیزی رو بگه. ولی مقابله ای از این جنس هست. 

تو سکانس اول دخترش یه جاییش زخم شده و

 

  • ظریف

بودن

جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۵ ق.ظ

سلام

سلام به تو یونیورس.

سلام بهمون. سلام من، یه بخش جدا شده از تو به تو.

من یادم نیست تو بودم. نمیدونم خودت چه حسی داری از بودن ولی من یادم نمیاد تو بودن چه حسی داشته. وقتی نبودم. وقتی در قالب انسان نبودم.

نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم اینجا باشم. هر حرکتی تو زندگیم نتیجه ی دقتم روی کاری هست که میخوام انجام بدم. نمیدونم چی شد که انسان بودن رو انتخاب کردم.

تجربه ی خوبیه من بودن. 

هر روز بیدار میشم. هر شب میخوابم. کشش هایی دارم و محدودیت هایی دارم. انگار یک بازیه که منم توش بازیگرم. حتی یک وبلاگ دارم که توش انسان بودنم رو مینویسم. برای انسان های دیگه که حتی نمیدونم چه شکلی هستن و کجا وجود دارن و چه احساسی دارن.

شاید برای خودم مینویسم. شاید تجربه ی تو این بدن بودن رو برای این انتخاب کردم که فکر کنم یه عالمه آدم دیگه وجود داره که میتونم براشون بنویسم در حالی که فقط خودمم. من تنهام.

من تنها بودم که اینجا رو آفریدم.

در کنج اتاقم بودم و در تاریکی گریه میکردم به تنهایی خودم که اینجا رو آفریدم.

اینجا بنظر میاد تنها نیستم.

اینجا بنظر میاد کلی آدم، دوست، خانواده، همکار، آدم آدم آدم هستن که شبیه من هستن. انگار که تنها نیستم. انگار که با هم هستیم. 

انگار این دنیا رو برای فرار از تنهاییم آفریدم.

ولی چه کسی میخواد آفرینش من رو ببینه و به من احسنت بگه؟ 

چه کسی میتونه درک کنه که چی کار کردم؟

چه کسی لایه لایه ی آفرینش من رو میخواد تشریح کنه و در هر لایه نقطه ی اوج خلقت من رو ببینه و ببینه که چقدر کاملم؟

مشکل تنهایی من هیچ وقت حل نمیشه.

تنها کاری که میتونم کنم همینه. خلقت کنم و در خودم فرو برم و زیبایی کار خودم رو خودم درک کنم.

که چقدر حقارت بر انگیز هست برای یک خالق که دنبال تایید دیگری باشه.

دیگری ای که حتی وجود نداره.

 

......

 

  • ظریف

آرزوی بعدیت

شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۱ ب.ظ

سلام

 

ازم خواستی جام جهان بین رو بهت بدم، الان نفری یدونه گوشی دستتونه، مشکلاتتون حل شد؟ به همه چیز دسترسی داری ولی هنوز نمیدونی مشکلت درون خودته نه بیرون از خودت.

صد بار دیگه بگم، بهشتت رو درست آرزو کن!

  • ظریف

یانی

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام

 

نمیدونم چقدر کارهای یانی رو دنبال میکردید. 

من خیلی ناراحت بودم که از 2006 ببعد انگار جهت کاراش عوض شد. یعنی با هزار امید نشستم آلبوم فکر میکنم 2009 Voices رو گوش دادم و خیلی ناراحت شدم. انگار خراب کرده بود کارش رو.

الان که یکم گذشته و یکم بیشتر زندگی رو دیدم میگم که دید من خیلی محدود بود. من از خودخواهی خودم میخواستم این آدم یه جور بمونه و تغییر نکنه. و این درحالیه که این آدم یه هنرمنده و کارش لمس کردن احساسات و به صوت تبدیل کردنشونه. با گذشت زمان و بزرگ تر شدن، شکل احساسات عوض میشن و از پاکی دوران کودکی خارج میشن. انگار به شعله نزدیک تر میشن. شاید بزرگ شدن یانی و واقعی تر شدن زندگیش بوده که آهنگاش از چیزی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=H0Szo7j4xYQ

One man's dream

یا مثلا 

https://www.youtube.com/watch?v=9WECMgGG8dg

Until the last moment

به چیزایی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=SMueXrr2EFA

Our days

https://www.youtube.com/watch?v=dR_drZeruRg

A little too late

تبدیل شده. 

بنظرم تو این گردشی که داشته، از آهنگای بی کلام که یه چیزی ما بین آهنگای کلاسیک و پیرمردی و آهنگای جدید، که اسمش رو New Age گذاشتن، به سمت جوون تر کردن آهنگاش رفت. صدای آدمای جوون رو به آهنگاش اضافه کرد و از سطوح مختلف عشق و ... آهنگ ساخت. 

ولی بنظرم این یک جهش شبیه بلوغ برای یانی بود که با احساسات عمیق تر خودش روبرو بشه و به جای داستان سرایی از رویای یک مرد یا رویای بودن با هم تا آخرین لحظه یا بازتاب احساساتش یا یادآوری خاطرات قدیمی، به دنیای واقعی آدم ها پا بزاره و یکم از بیرون از ذهن خودش رو به موسیقی تبدیل کنه.

بنظرم تغییری که یانی تو این سال ها کرد بینهایت زیاده مخصوصا برای سنی که داره. آدمای زیادی بنظرم از همدوره ای هاش نیستن که انقدر ذهنشون رو درگیر احساسات نسل های بعد خودشون کنن.

و الانم که سنش بیشتر شده یکم آزاد تر کرده خودش رو و نمایش های یک نفره یا با تعداد کمی از همکارای قدیمیش بیشتر همون آهنگای قدیمیش رو اجرا میکنه.

بنظرم نشون میده که از محدوده ی امن دور شدن برای یادگرفتن چیز بدی نیست هرچند که آدم رو از خودش دور کنه. در نهایت هر کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش!

  • ظریف

Undersampling در روابط انسانی

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سلام

 

تو بحث سیگنال و سیستم ها موضوعی هست به اسم Undersampling. چیز جالبیه برای خودش. مساله ای که مطرح میکنه اینه که فرض کنید یه سیگنالی با فرکانس 30 کیلوهرتز داشته باشید و با فرکانس 1.3 کیلوهرتز ازش نمونه برداری کنید، چه اتفاقی میفته و چقدر از اطلاعاتش رو میتونید استخراج کنید؟

معمولا برای نمونه برداری از یه سیگنال با سرعت خیلی زیاد تر از تغییرش ازش نمونه برداری میکنن تا مطمئن باشن که میتونن باز سازیش کنن. مثلا اگه یه سیب تو چند ماه پوسیده میشه، هر چند ساعت ازش یه عکس اگه بگیریم و عکس ها رو کنار هم بزاریم میتونیم یه تصویر time lapse ازش درست کنیم

https://www.youtube.com/watch?v=2jeYXGJyY9k

یعنی خیلی سریع تر از تغییراتش باید نمونه برداری کنیم. 

حالا اگه یه سیگنال خیلی سریعی داریم و ازش کند نمونه برداری کنیم ممکنه اتفاق های عجیبی بیفته.

 

 

مثلا اینجا دوتا ناظر A , B دارن به یه سیگنال نگاه میکنن. مثلا این سیگنال میتونه وضعیت روحی یه آدم باشه که تو طول روز یا یک ماه بالا و پایین رفته. ناظر A داره میبینه که حال طرف خوبه و یکم داره پایین میره ولی اواخر داشته رشد میکرده و بنظر میاد یهویی زمین میخوره.

ناظر B میبینه که طرف همواره در حال بدتر شدنه.

در حالی که کدومشون درست دارن میفهمن؟ هیچ کدومشون. اون آدم آشوبی از بالا و پایین رفتن ها بوده ولی بخاطر اطلاعاتی که در دسترسشون هست برداشت سطحی ای ازش میتونن کنن. 

برمیگرده به این که ناظر A و B چی میخوان ببینن. یا این که شخص به ناظر Aو B چه چیزی از خودش القا کرده که میخوان این روند رو تو رفتارش ببینن؟

مثلا پیش اومده که موقعی که باید درس میخوندید، هر وقت گوشی رو دستتون میگرفتید یه نفر پیدا میشد و میدید که همش سرتون تو گوشیتونه؟ بعد شما میگفتید که همین الان دستم گرفتم ولی نمونه هایی که اون آدم از شما داره 10 نمونه ی قبلی هست که تو همشون سرتون تو گوشی بوده.

 

همین فهمیدن آدما رو خیلی سخت میکنه و درک کردنشون رو غیر ممکنه میکنه. مگر این که تو یه فرصتی صحبت خیلی عمیقی داشته باشن و با هم حرف بزنن. این عمق فهم از همدیگه رو بیشتر میکنه تا این که اختلاف زمان های کوتاه و ارتباط های سطحی با هم داشته باشن.

میتونیم اون موجی که کشیدم رو کوآنتومی یا احتمالی هم در نظر بگیریم که هر کسی تو هر لحظه همه چیز هست ولی چیزی که ما میخوایم رو میبینیم وقتی که ببینیمش.

شاید دنیایی که میبینیم بخاطر این مشکل داره زیبایی در چشمانمون نیست. Beauty is in the eyes of the beholder، زیبایی ساخته ی چشمان کسی که زیبایی رو در وجود خودش داره هست. 

  • ظریف

مهمونی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سلام

 

- نفس کشیدن تو رو یاد چی میندازه؟

+ این که کسی که دوستش داری، یه روزی دیگه نفس نمیکشه

+ بعضیا سرزده از بینمون میرن

- مگه مهمونیه که سرزده برن؟

+ اونور مهمونیه، مهمونیشم اینجوریه که فقط آدم بزرگا رو راه میدن.

  • ظریف

کنترل

سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ


 

 

سلام

 

یکی از حقوق پروردگار اینه که روی مخلوقاتش کنترل داشته باشه.

کنترل یعنی اونا رو تو جهتی که دوست داره قرار بده. 

خلاف اون جهت قرار گرفتن موجب درد کشیدن مخلوق بشه تا جایی که یادبگیره که باید تو جهت جریان هستی حرکت کنه.

ذهن مخلوق با مقایسه کار میکنه. بهترین منبع مقایسه، از درون و حس واقعی خود مخلوق میاد.

مخلوق اگه خودش رو با مخلوقات دیگه که در مراحل خیلی متفاوت تکامل هستن مقایسه کنه، نتیجه ی درستی ممکنه نگیره چون به درون مخلوقات دیگه دسترسی زیادی نداره. به درون خودش میتونه دسترسی زیادی داشته باشه.

مخلوق در مقابل خالق بی ارزشه و صرفا عشق و توجه خالق هست که وجودش رو ممکن کرده و خالق هر جوری که صلاح بدونه باهاش رفتار میکنه.

 

خالق میتونه درد مخلوق رو تنظیم کنه. مخلوق بدون صاحب نمیتونه باشه چون مخلوقی که صاحب نداشته باشه با خالق تفاوتی نمیکنه. خودش صاحب خودشه. خالق درد مخلوق رو به اندازه ای تنظیم میکنه که نه دیر پخته بشه نه بسوزه.

 

"والس" در فیلم Blade Runner به تصویر کشیدن خالق در قالب انسان رو نشون میده. قدرت بینهایت رو در دستان یک نفر نشون میده که توانایی خلق یک موجود زنده رو داره. درد و ضعف موجودات رو میبینه. میتونه بکشتشون. میتونه بهشون عشق بده. انسانی که چشماش رو از دست داده و از تکنولوژی ای که خودش ساخته، وقتی که بخواد، دنیا رو نگاه میکنه و حواسش به همه چیز هست.

فوق العاده زیبا.

  • ظریف