نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

توضیح

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۹ ق.ظ

سلام

پریروز ساعت فکر کنم 8 شب تهران رو به مقصد گرگان با قطار ترک کردیم و صبح رسیدیم گرگان. همون موقع رفتیم برای نصب تجهیزلت تصفیه توی یک کارخونه ای که مقوا تولید میکرد. اولین بارم بود یه کارخونه ی شیمیمایی رو میدیدم و چقد آدمیزاد میتونه گند بزنه به طبیعت. خلاصه ی امر این که ورود مگس و ترکیدن توی فن های دستگاه و پاشیدن روی برد ها و ضربه هایی که تو حمل وارد شده بود باعث شد که 2 3 تا برد رو تعمیر لازم باشه بکنیم. خلاصه تا آخر روز ساعت 19 داشتیم کار میکردیم با 1.5 ساعت برای ناهار و نماز ولی توی شرایطی که باید مگس ها رو دور میکردیم و نمناک بود همه جا و ... یعنی یکم سخت تر از تهران بود.


ما سه تا بودیم دو نفر برای کارای برقی ینفر هم برای مستند سازی از پژوهشگاه. اون نفر سوم زود تر با یه ماشین با بقیه کسایی که از شرکت اومدن برگشت. ما هم با یه آژانس نیم ساعت بعدش.


وقتی رسیدیم به خونه ای که کارخونه برای مهموناش داشت، اون رفیقمون بهمون گفت که اینا تو ماشین سفارش الکل دادن و از اینم پرسیدن دوستات اهل فلان هستن یا نه. اینم گفته مسلما نه.


آره دیگه بعد نماز ( :) ) پاشدیم به بهونه ی گشتن به اونا گفتیم میریم بیرون و به دو نفر از اصلیاشون هم گفتیم قضیه رو. یکیشون که با ما نماز خوند گفت که این دو تایی که اومدن افراد اصلی شرکت نیستن و مثلا ... . حالا بهر حال رفتیم بیرون و یه غذا خوردیم و رفتیم هتلی تحت عنوان خیام. پیشنهاد میکنم نرید چون صبحونش چیز خاصی نداشت و اسپیلتشم کار نمیکرد. خلاصه تو پاچمون بود تا حدی . ایشالا که امروز تموم بشه کارا برگردیم با خیال راحت.

  • ظریف

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی