نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

پذیرفتن

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۱۸ ق.ظ

سلام

 

این طور که فهمیدم

خدا تنها درخواستش از آدم این بود که

میشه منو همینجوری که هستم بپذیری؟

 

معنیش برای من این میشه که

میشه انقدر قضاوتم نکنی؟ میشه انقدر خوب و بد نکنی؟

میشه باهام کنار بیای و اتفاقایی که سرت میارم رو برای رشد خودت بدونی؟

میشه تحملم کنی چون صاحبت هستم و خالقت هستم و میدونم باید چی کار کنم باهات.

میشه سرتو خم کنی و توجه کنی به چیزی که جلوت گذاشتم چون همه اش رو برای تو آفریدم.

میشه توجه کنی؟ میشه توجه کنی؟ میشه فکر کنی؟

میشه از من بپذیری که باید عذابت بدم بعضی وقتا. عذابت بدم که یاد بگیری. میشه از من بپذیری که بعضی وقتا بهت نعمت بدم و سعی کنی هرجوری که میتونی از اون نعمتا استفاده کنی که خوشحال بشی. 

میشه خودت رو محدود نکنی و احترام برای خودت نگه داری؟ میشه به خودت عشق بدی و دنبال چیز بیرونی نباشی؟ میشه یکم برای من که آفریدمت احساسات نشون بدی؟ این همه عذابت میدم که یکم گریه کنی. گریه کنی که یکم احساس تجربه کنی. میشه انقدر سر سخت نباشی؟

من میدونم چی برات خوبه میشه منو همین شکلی که هستم قبول کنی؟

 

من همه چیز رو آفریدم و هر چیزی که وجود داره خواست من بوده و خوبه. هر چیزی که بنظرت بد میرسه رو من قبل از این که ببینی آفریدم و برای یاد گرفتن تو آفریدم. برای این که قدرت اختیارت ثابت بشه آفریدم که هر کاری میتونی بکنی. میشه چشمت رو به آفریده های من باز کنی و ببینی که من چه موجود عجیبی هستم که ازت میخوام تجاوز و کشت و کشتار و قحطی و 1000 تا چیز زشت دیگه رو ببینی. من دوست مهربونی برات نیستم. من موجود پاکی نیستم. من کاملم و کامل بودن یعنی همه چیز خوب و بد رو با هم داشتن. شیطان رو من آفریدم و پاک ترین مخلوقم هست که این همه زحمت بهش دادم که به شما اختیار رو نشون بده و خودتون انتخاب های اشتباه کردید. حداقل از شیطان برید یاد بگیرید.

 

من قدرتمندم و برام فرقی نمیکنه که همین الان به وحشتناک ترین شکل یکی از موجوداتم رو بکشم. چون نه تو قبلش رو دیدی که چه شکلی بوده و نه بعدش رو میبینی که میخوام باهاش چی کار کنم. 

 

ناظر بودن و یاد گرفتن اصلا سخت نیست اگه خیلی به من گیر ندی که کدوم کارم درسته کدوم کارم غلطه. تو نه تنها مسئول زندگی هیچ آدم دیگه ای نیستی بعضی وقتا یادت میره که مسئول کنترل خدا بودن منم نیستی.

 

من نویسنده و کارگردان این داستانم و هر کاری دوست داشته باشم با هر کدوم از مخلوقاتم میکنم. انسان ها اختیار دارن که تو هر تیمی دوست دارن بازی کنن. 

  • ظریف

نظرات (۱۵)

همه شو قبول داشتم

خیلی خوب بود :"))))

جز این قسمتش 

کامل بودن یعنی همه چیز خوب و بد رو با هم داشتن 

باید بگم که خدا بدی نداره ... یعنی بدی میشه نبود یک نوع خوبی ... که این با صفات خدا جور در نمیاد ... 

پاسخ:
حضرت علی اگه آدم نمیتونست بکشه و نمیکشت هنری نکرده بود. هنرش این بود. میتونست فاسد بشه با قدرت ولی با وجود این که قدرت رو هم بهش دادن هویت روح خودش رو حفظ کرد و آلوده نشد. انقدر بصیرتش رو باز کرده بود که مردم به عنوان یه آدم عادل مشکلاتشون رو پیشش میوردن و حل میکرد. که خب مجموعه انتخاب های زیادی باید درست باشن تا شخصیت این آدم عوض نشه با چیزای مادی. کلا منظورم اینه که کسی که فکر کنه آدم خوبیه و کار بدی نمیکنه، وقتی فرصت کار بد کردن شد به خودش میگه من که آدم خوبی بودم پس یه بار اشتباه اشکالی نداره. در حالی که کسی که قسمت های بد وجود خودش رو شناخته باشه به این انتخاب هاش آگاه تره.

اونجا که میگید میشه منو همینجوری که هستم بپذیری؟ بعضی وقتا ما یادمون میره که خودمون منظری از خدا هستیم و خودمون رو همینجوری که هستیم بپذیریم...

 

پاسخ:
دقیقا!!

این جور که پیداس این قسمت و برای انسان گفتین که امکان بد بودن رو هم رو هم داره ... بله اگه این  منظورتون بوده منم حرفی ندارم...

 

ولی اگه خدا بوده مخالفم در هر صورت :")

پاسخ:
انسان اگه از خدا دامنه اختیاراتش بیشتر باشه من اونسانو میپرستم :)

می شه یه سوال حاشیه ای بپرسم ؟ 

چرا ماستفت ؟

پاسخ:
ماسفت یا فت اون قطعه الکترونیکی هست که تو یه ظرف ماست هست تو عکس وبلاگ و شده ماستفت :)

حالا چرا فت تو ظرف ماست ؟ XDD

 

دامنه اختیاراتش ؟ /:

 مثل اینه که بگیم من یه رباتی درست کردم که میتونه انتخاب بکنه که  یه حیوونی و بکشه ، یا این که کمکش کنه...

ولی من خودم حیوون و نمیشکم...

پس دامنه اختیارات رباته بیشتر از منه ...

پاسخ:
که بشه ماستفت :)
بنظرم شما همین که گوشت از بیرون میخری یعنی این کخ تو قتل حیوونی اثر داری. اگه رباتی میسازی که کسی یا چیزی رو میکشه اول از همه شما این امکان رو بهش دادی که بکشه. کشتن خیلی چیز دور از ذهنی نیست و چند وقتیه ازش دور شدیم. همین چند وقت پیش تو جنگ بچه ی ۱۶ ساله با اسلحه آدم میکشت. این که فکر میگنیم نمیتونیم کسی یا چیزی رو بکشیم بیشتر بخاطر اینه که از واقعیت فاصله گرفتیم بنظرم. چون گوشت رو بسته بندی میخریم.

اقا دارم مثال میزنم :"))))

 

ما قدرت اختیار داریم... ما ناقص هستیم... ما صفت های بد داریم ( یعنی در اصل کمبود یه سری صفت خوب ) ...

 

ولی خدا بی نیازه  ، صفت بد ( عدم صفت خوب) نداره... چون همه خوبی ها رو داره...

 

قادر هستش..  ولی خب بالاخره حکمتی هم پشت کار هاش هست دیگه... دلیل نمیشه چون یه کاریو نمیکنه پس از عدم توانایی شه...

 

نمیتونم بیشتر و واضح تر و بهتر توضیح بدم ، از طرفی میدونم که خودتونم میدونین...

 

پاسخ:
من تمام صحبتم اینه که خدا موجود مهربونی نیست. یعنی هست ولی بشدت وحشتناک هم هست. کسی که بتونه بهتون آسیب بزنه ولی دوستتون داشته باشه برای خود شما هم جذابه. 

هروقت پستاتونو میخونم فکر می کنم اگه میتونستم به همه حرفاتون عمل کنم، تو زندگیم ازشون استفاده کنم و فقط نگذرم، چه جور ادمی میشم.

احتمالا یه ادم خیلی خیلی خیلی خوب.

پاسخ:
مطمئنم که تغییرات تو زندگی سریع نیستن ولی هر چیزی و هر تیکه اطلاعاتی که روزمون رو باهاش پر میکنیم خودش رو تو آینده ی زندگیمون نشون میده. البته این وقتی اتفاق میفته که خودمونم بهش فکر کنیم. من یادمه خیلیا که نیچه میخوندن و حفظ بودن حرفاشو ولی چون خودشون حرف معادلش رو نداشتن نمیتونستن بهش عمل کنن. آدم باید خودش به قضیه و داستان زندگی فکر کنه و همین که اون شاخه ی فکری از درون ساخته بشه یعنی دیگه جزوی از شخصیت خواهد بود. خودش رو تو انتخاب های زندگی نشون میده.

سلام

 

با خواندن پست شما یاد فیلم نمایش ترومن افتادم، الان حال ما، حال ترومن هست که فهمیدیم داریم بازی می‌خوریم و در حال تلاش برای به دست آوردن قدرت بازی هستیم.

پاسخ:
سلام!

آره کم کم دیگه باید بیدار بشیم! :)

سلام در راستای رنج هایی که می بریم، اگر همه اش رو هم از جانب او بدانیم با همه ی تفسیرهای درست و یا نادرست،و باز همه ی این استدلال هارو درست و نادرست بریزیم دور؛ راجع به زیبایی شناسی این اثر چی فکر می کنی؟

پاسخ:
چه موضوع جالبی مطرح کردی. 
شاید ابعاد خیلی زیادی داشته باشه زیبایی شناسیش ولی چند تا موردش رو که به ذهنم میرسه میگم.
1- شناختن شخصیت موجودی به اسم خدا: یکی از فیلم هایی که اخیرا ساخته شده بود شخصیت غالب رو به شکل خاصی داره به تصویر میکشه. اگه دوست داشتی برات اسمش رو میفرستم. برای شخصیت غالب درد دادن لذت بخشه، دوست نداره لمس بشه، دوست نداره نه بشنوه و اگه بشنوه تنبیه میخواد بکنه، تنبیه براش لذت بخشه و دوست داره از تنبیهش لذت ببریم. اگه لذت ببریم و گوش کنیم جایزه میده بهمون. درک کردن این که جایگاهمون در مقابل این موجود متکبر چیه که فوق العاده جدی هم هست خیلی پیچیده است.
2- اگه قرار باشه یه موجود بزرگتر ماها رو تربیت کنه و به شکلی که دوست داره در بیاره تنها مکانیزمی که میتونه این کار رو انجام بده همینه.
3- این دنیا به عنوان جایی برای سرگرمی موجودات بالاتر، یه چیزی شبیه Netflix شون، باید دراماتیک باشه و باید احساسات واقعی توش نشون داده بشه. درد حس ها رو عمیق تر میکنه.
4- بخشی از عدل خدا که توی یه زندگی نمیتونه حل بشه میتونه تو مراحل بعدی زندگی آدما تو همین جا بهشون داده بشه. که کارمای زندگی های قبلیشونه.
5- در نهایت زندگی که هرچیزی که به آدم داده شده ازش گرفته میشه، آدم دوباره متوجه معنای تنهایی میشه. معنای تنهایی حس فوق العاده غریبیه که متوجه بشیم هیچ چیزی بجز خودمون واقعا نیست. این یکی از حس هایی هست که طراحی شده تا خدا بودن رو تجربه کنیم. 
6- مجموعه داستان هایی که حس هایی رو تو آدم درست کنه و تهش به نابودی برسه و جدایی ابدی دو نفر تراژدی وحشتناکیه که عمیق ترین حس ها رو برای شخص به جا میزاره و معنا و عمق زندگی رو براش بیشتر میکنه. میفهمه قضیه چقدر جدیه. فهمیدن جدی بودن قضیه یکی از مهم ترین کاراییه که تو این واقعیت میتونیم کنیم.

جمله آخر یه خط خوردگی داره- چی حس می کنی؟ -

پاسخ:
به به

پست رو پرینت گرفتم که بذارم تو کیف پولم با خودم اینور اونور ببرمش، جواب خیلی از سوالای من تو این پسته. 

پاسخ:
مرسی نظر لطفتونه!! :)

چقدر خوب و کامل بود

پاسخ:
مرسی مرسی :)

سلام

"پاسخ:
به به"

اگه درست فهمیده باشم این واژه معادل حسی هست که از درد داری. طعم خوشآیندی رو منتقل می کنه : )

و درباره اون ۶ بند، این مدت رو بهشون فکر کردم و متاسفانه تبدیل به جمله بندی نشدن، بیش از حد مجاز پریشانه. اما یه تک جمله ساده این گوشه کنار هست " در نهایتِ دردِ تراژدیک، جداییِ ابدی وجود نداره؛ وقتی مقصد نهایی یکیه. " طولانی بود انگار!

 این روزا یکی از مثمره ثمر ترین کارهایی که می تونم انجام بدم همینه. تماشایِ عمیقِ فیلم جوری که زندگی کنم اش. اسمش لطفا؟

پاسخ:
ازین که فکر رو به حس تبدیل کردی خیلی به به ام اومد.
زیبا بود. تو بازی ساخت تراژدی هستیم ولی در نهایت همش به یگانگی میرسه. اون بیرون یکی میشیم. 
گود لاک برای این زندگی کردن این فیلم. 50 shades of Grey. 
فیلمش خیلی زننده ممکنه باشه و لطفا منو بابت این که یه فیلمی که سمبولیسم غالب و مغلوب رو نشون میده قضاوت نکنید و یا کلا نگاهش نکنید اگه دوست ندارید چیزایی ببینید که بعدا اذیتم کنید یا اذیت بشید. 
این بالایی رو برای شما نگفتم هم.سایه چون سایه هامون یکیه. ممکنه دوست و آشنا بیاد اینجا و من اذیت بشم

چرا این جوری شد!؟ امان از تکنولوژی.

یا دست این جانب تاچ اشتباه داشته یا هم واقعا حال پنجره ها خوب نیست هم سایه!

پاسخ:
همسایه جان کامنتا رو باز کردم. گذاشته بودم تا 2 هفته بعد از انتشار پست ها باز باشه ولی باز تر کردم.
بنظرم این که تو این بازی هستیم یعنی قرار داد رو قبول کردیم. باید حالا سعی کنیم درستش کنیم. یا لذت ببریم بهتره بگم. که بهتر بتونیم با غالب ارتباط برقرار کنیم.

مناجات امیر المومنین رو بسیار خوب اومدین. چون دقیقا یکی از جاهایی هست که خیلی این صفات متضاد خوب بررسی شده

حتی شاید خود کارگردانم ندونه یه پنجره ای با این ویو رو به چیزی که ساخته هست!

و من که نرفتم ۲ و ۳ اش رو ببینم چون احتمالا از پنجره های هم سایه ندارن. فقط یه سوال ۵۰ از کجا اومده؟

پاسخ:
فکر میکنم کارگردانه خیلی خوشحال بشه.
یه تیکه از فیلم بود که 50 تا سایه از آقای Grey رو میگفت. 
یه لایه بیرونی داشت که مدیر بود و لایه های درونی تر که تاریک تر میشدن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی