نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

موزه

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۵۵ ب.ظ

سلام

 

من تو زندگیم خیلی کم پیش اومده موزه برم چون فکر میکنم کلا درک کردن هنر یکم تجربه زندگی میخواد و اگه میرفتمم چیز زیادی دستگیرم نمیشد. تو ایران تو موزه ای که تو کارگر شمالی هست رفتم ولی زیاد درکش نمیکردم. بنظرم یکی از بزرگترین اجحاف هایی که سیستم آموزشی در حق ما کرده عدم یاد دادن هنر به بچه هاست. درسته یه درس هایی داشتیم ولی هیچ کدوم معنی پشت هنر رو که 

منتقل کردن یک منظور در قالب یک مدیا هست 

رو برامون یاد ندادن.

مثلا کلمه ی اینتراستلار اشاره میکنه به اثر هنری ای که توش مفهوم عشق و منطق در قالب فیزیک و سفر در زمان و سیاه چاله در هم تنیده شدن. توصیف کردن این منظور توسط اون فیلم کار ذهن آقای نولان هست و این که خدا قدرت معنی دار کردن واقعیت رو به این حد به یه نفر بده از اون سعادت هایی هست که خیلی خیلی آدما باید براش تلاش کنن. 

یا مثلا بخوایم نزدیک تر بیایم، فرهنگ خودمون بخشی به اسم محرم و عاشورا داره که بحث فدا کاری و عشق رو سعی میکنه تو ذهن مردم جا بندازه. شاید تنها فرم هنری ای که حتی مردم جاهایی که امکانات زیادی هم نداشته در قالب تعذیه تجربه میکردن. جایی که توش کمی احساس تجربه کنن. از تکینگی ای که یک تراژدی در عمق زمان درست میکنه استفاده کنن و دورش هنر ایجاد کنن.

حالا این پست رو نوشتم که بگم دیروز رفته بودم با دو تا از دوستای آزمایشگاه سابقم موزه National Gallery of Canada، که شاید نباید بهش موزه بگم الان که فکر میکنم. 

ولی این نقاشی رو دیدم و خیلی منو یاد نقاشی عصر عاشورای استاد فرشچیان انداخت:

 

 

 

 

که دو تا داستان بسیار مشابه که فرهنگ شرق و غرب رو شکل دادن، دو تا تراژدی که ظلم انسان ها نسبت به همدیگه رو نشون دادن رو نشون میدن جفتشون.

بنظر من ویژگی مشابه بارزشون اینه که توشون یک نفر مظلوم واقع میشه. مظلوم واقع شدن یه نفر هم از این میاد که عده ی زیادی نمیخوان تفکر اریجینال خودشون رو داشته باشن.

مثلا 30.000 نفر نمیخوان یک لحظه فکر کنن که کاری که میکنن درسته یا نه. عددش رو مطمئن نیستم. ولی منظوم اینه که 30.000 نفر لشکر بخاطر این که حس میکنن باید دستور بگیرن و یه نفر دیگه بهتر میتونه بهشون بگه که چی درسته چی غلطه بزرگترین فاجعه ی تاریخ رو می آفرینن. 

این همه آدم که نمیخواستن خودشون مستقیم به واقعیت نگاه کنن. 

میخواست واقعیت رو از لنز زبان یه نفر دیگه که بالاتر از خودشونه ببینن. در حالی که هیچ کسی بالاتر از کس دیگه ای نیست و همه اش توهم های انسانیه. 

همه جا هرم قدرت وجود داره ولی بهونه ی قابل قبولی برای فکر نکردن نیست. 

ماها در هر لحظه میدونیم کاری که داریم میکنیم چقدر درسته. صدای قلبمون میگه بهمون در صورتی که قلبمون رو باز بزاریم و ایمان داشته باشیم که اگه هدفمون خوبه، یه کسی هست که حواسش بهمون باشه ولی خیلی وقتا گفتن ایمان داشتن با انجام دادنش زمین تا آسمون فرق داره.

  • ظریف

نظرات (۳)

چقدر جالب بود، شباهتهای دین های یهودی و مسیحی و اسلام خیلی زیاده به نظرم. 

اگه از این لحاظ که تمام این داستان ها یه نماده و بهش نگاه کنم خیلی قابل درک تر و قابل پذیرش تره تا اینکه بگیم واقعا وجود دارن

پاسخ:
موافقم!
آره موافقم. تعصب داشتن به این که یک داستان درسته یا غلطه یا وجود داشته یا وجود نداشته، اگه باعث این بشه که ازش یاد نگیریم خیلی اشتباهه

البته غیر از این که ۳۰۰۰۰۰نفر از اون فرد  دستور میگرفتن (به لحاظ معنوی )  پول هم نصیب شون میشد

خیلیا به خاطر پول و قدرت و قنیمت جنگی رفتن :"

پاسخ:
هممون تو مواقع تصمیم گیری یه ابزاری داریم که باهاش خوب رو از بد جدا میکنیم. اون تیغه ی تصمیم گیری ذهنمونه که ممکنه توسط یه نفر دیگه تعیین شده باشه، یا توسط دینی که باهاش زندگی میکنیم تعیین شده باشه، یا تنظیمش طوری باشه که هرچیزی که به نفع خودمه، یا تنظیمش طوری باشه که فقط فدا کاری کنه یا منفعت یه شرکت یا کشور براش مهم باشه یا خیلی مدل های دیگه. 
بنظرم هر کسی باید برای خودش این تیغه رو سمباده بزنه و تیزش بکنه و برای خودش خوب و بد رو با سیاستی که باهاش راحت تره جدا کنه. و نفاق هم نداشته باشه که نظرش رو زیر پا بزاره بخاطر چیزی که پایین بیارتش. 
که کلا سخته ولی همش برمیگرده به همین.

صحیح...

آدما همیشه در حال محاسبه سود و ضرر اند...توی هر کاری...

ولی ممکنه  سود و ضرر واقعی با ملاک ذهنی مون یکی باشه ، ممکنه هم نباشه...

پاسخ:
دقیق!
برای همین نمیشه خوب و بد رو از هم تشخیص داد. فکر میکنم رندی که حافظ ازش صحبت میکنه همین باشه که آدم بین خوب و بد موج سواری کنه. طبق چیزی که اون موجود بالاتر سر راهش میزاره.
مثلا لئون تو فیلم Leon the Professional یه آدمکش بود ولی آدم خوبی بود. این فیلم داشت نشون میداد که چجوری یه نفر میتونه آدم خوبی حساب بشه ولی خط قرمزاش عجیب غریب باشه بنظرم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی