نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۷۲ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts :: دینی/عقیدتی» ثبت شده است

من

يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۳۸ ق.ظ

سلام 

 

وست ورلد west world خیلی ایده ی جالبی داشت. منظورم این بخششه که شما وقتی بخوای یه چیزی رو هشیار به خودش کنی که خودآگاهی داشته باشه، نباید مثل یه برنامه یا یه الگوریتم یا یه چیزی که بشه با داده های مختلف trainش کرد بهش نگاه کرد. ممکنه اون سیستم به تمام ورودی های ممکنه جواب درست بده ولی هیج وقت خود آگاه نمیشه. در واقع باید توش یه صدای درون پیاده سازی بشه. بعد با اون صدای درون خودش رو بشناسه. فکر کنم اصطلاحی که میگفت این بود که باید یه سفر رو به درون خودش کنه. 

 

البته این کافی نیست فقط لازمه. یه موجود وقتی هوشیار بشه و تنهایی با خودش باشه، خیلی راحت به پوچی میرسه، اونجاست که داشتن یه کشش معنوی هم لازمه که پایدارش کنه. دقتم کنیم تو همین انسان ها، هر جای دنیا که بودن بالاخره یه چیز معنوی ای برای خودشون درست کردن، در واقع احتمالا اونایی که اون چیز معنوی رو درست نکردن منقرض شدن. چون این لازمه ی بقای یه موجود خودآگاهه وگرنه بعد یه مدت خودشو نابود میکنه.

 

 

برای همینه برای کسایی که دچار مشکلاتی مثل خودکشی و اعتیاد و... هستن معمولا یکی از راهایی که تجویز میشه قوی تر کردن بعد معنویشونه.

 

حالا سوالی که هست اینه که تو این مسیر رو به درون خودمون که از بچگی داریم میریم، کجای کاریم؟ اصلا کدوم وری داریم میریم و به اندازه کافی رفتیم؟ آیا؟

 

البته یه راه هم هست که همیشه هست، صورت مساله این بود که یه موجود چجوری میتونه خودآگاه بشه، خیلی راحت میشه خود آگاه نشد و کلا لازمم نیست جای خاصی آدم بره. همین زندگی چند ده ساله متریالیستی، خیلی هم حال میده اگه اهل حال آدم باشه

  • ظریف

زبون

چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۰۴ ق.ظ

 

سلام

 

خیلی قانع کننده نیست این پست چون خودمم قانع نشدم باهاش و نمیخواستم منتشرش کنم ولی خب ...

 

نمیدونم فیلم arrival رو دیدید یا نه ولی یکی از زیبا ترین ایده های داستانی ای بود که دیده بودم. حرف حسابش همینه که ما به چیزی میتونیم فکر کنیم که بتونیم به زبون بیاریمش. یعنی چیزی که فکر کردن ما رو محدود میکنه، زبونه. یا حداقل یکی از چیزایی که محدود میکنه.

خیلی موضوع عجیبیه. تاحالا به این موضوع برخوردید که به یه صفحه که چینی نوشته شده توش بر بخورید؟ واکنش آدم معمولا اینه که ازون صفحه هیچ اطلاعاتی جذب نمیشه به مغزمون و اصلا جزییاتشو هم تلاش نمیکنیم درک کنیم. ولی وقتی چیزی فارسی انگلیسی یا زبونایی که میشناسیم نوشته شده، خب ازون صفحه فقط یه صفحه نمیبینیم، اطلاعات توش رو میبینیم.

 

چینی یه زبونیه که یه سری آدم دارن باهاش زندگی میکنن. برای همین اسم داره و اونا میفهمنش. یه زبونایی که هست که کسایی که باهاش ارتباط برقرار میکنن خیلی با ما ها اطلاعات رد و بدل نمیکنن مثل گربه و حیوونا. ما چیزی نمیدونیم اونام خیلی اهل این نیستن که جیزی به ما یاد بدن. یه زبونایی هست که کلا رد و بدل شدن اطلاعات رو توش نمیبینیم، مثلا یه جنگل که درختاش به واسطه ی مواد شیمیایی و خاک و... یه ارتباطایی با هم دارن. یه زبونایی هست که کلا کسی اهمیتی نمیده بهشون، زبونی که خاک و کوه داره باهاش کار میکنه و صرفا به واسطه ی علم فیزیک بین ذره هاشه.

یا مثلا زبونی که کره زمین باهاش داره کار میکنه. بالاخره کره زمین یه موجود زنده است(نسبتا!) به یه سری چیزا واکنش نشون میده و یه سری تصمیما میگیره. مثلا زمین و هوا رو آلوده میکنیم و بهمون حمله میکنه تا این عامل آلودگی رو از بین ببره. شاید زبونش خیلی تعریف  زبون نباشه و یه مشت قوانین فیزیک و شیمی باشن. ولی بنظر من یه گربه خیلی تفاوتی با این نداره. برای بقای خودش تلاش میکنه و یه تعداد نورون به واسطه ی ارتباطاتتشون تو مغزش یه تصمیمایی میگیرن. حالا این کره زمینم به واسطه سیستم هایی که توش هست همیشه در حال تصمیم گیریه.

 

منظورم اینه که یه چیزای هست جلو چشممون هست و چون بلد نیستیم عین اون صفحه که توش چینی نوشته شده نمیبینیم توشو

 

 

  • ظریف