نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۵۳ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

برگشتم

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۱۵ ق.ظ

سلام

بالاخره برگشتم. داشتم تو فرودگاه تا همه چی برسه به این فکر میکردم که چرا بهم خوش نگذشت . درحالی که انقد تعریف میکردن.

به حرفای یه سریا گوش دادم فهمیدم!

چون بار نرفتم و الکل نخوردم -1

چون دیسکو نرفتم -2

چون کلاب فلان نرفتم که یه رقاص بگیرم -3 

چون ..

دقت کنید همشون تفریحاتی هست که خیلی اجازه ندارم انجام بدم!

.............

آدم این هواپیمایی های ترکیش رو میبینه که با ما شروع کردن و الان انقدر هواپیمای نو دارن که من سعی کردم بشمارم ولی نتونستم یکم حسرت میخوره. گویا همین صحبت برای اتحاد و قطری و ... هم صادقه. 

..............

واقعا جای مزخرفیه اگه دنبال این چیزایی که نام بردم نیستید! اگه هستیدم جای مزخرف بودنش عوض نمیشه البته.

  • ظریف

سومیش

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ


سلام

خب از صبح تا الان که ساعت19 هست تقریبا بیرون بودم.

حدود 9 بیدار شدم و رفتم برای صبحونه 10 اینا بود که رفتم بیرون. این دفعه با اعتماد به نفس بیشتر، چون مسیر ها رو تو google maps علامت زده بودم و ... (هتل شماره 8 توی نقشه)

اولش یکم باید پیاده میرفتم تا برسم به ایستگاه اتوبوس. اینجاش سخت نبود ولی وقتی رسیدم اتوبوس دیدم بلیطیه. کاملا غیر منتظره بود. زور زدم به ادمایی که تو ایستگاه بودن بفهمونم که بلیط از کجا میشه گرفت ولی کسی انگلیسی بلد نبود. بعد رفتم یه آژانس هواپیمایی ازشون پرسیدم گفت برو مترو اونجا بگیر. البته اینو دقیقا نگفت یه عالمه حرف زد که توش مترو هم بود و بقیشو نمیفهمیدم چون ترکی بود :)


رفتم سمت ایستگاه مترو یکم سعی کردم از عابر ها بپرسم. یکیشون یکم تونست بفهمه منظورمو و اومد گفت که این دکه ها هم میفروشن. بعد ازم عذرخواهی کرد که بلد نیست انگلیسی بحرفه چون ایرانیه :))

گفتم بهش پس این مسخره بازیا چیه و شروع کردیم فارسی.

گفت که برای کار اومده و خرید عمده لباس میخواد بکنه. بهش گفتم میدون Taksim (شماره 2 توی نقشه) میخوام برم گفت بیا مسیر منم همون وره. رفتیم مترو و یه کارت مترو گرفتیم. (مثل دیشبیه نه که یک سفره بود یه کارت اعتباری طور.) و 4 لیر  خودش شارژ داشت 10 لیر دیگه هم کردیم. سوار مترو شدیم. 3-4 تا ایستگاه بعد رسیدیم. خیلی آقای خوبی بود. خودش تبریزی بود زبون اینا رو تا حدی متوجه میشد.


بعد پیاده شدن فهمیدم که یکم باید پیاده هم برم بالا چون مسیرو با اتوبوس دیده بودم. خلاصه رفتم و رفتم بعد گوگل مپ رو نگاه کردم دیدم چجالبه که بعد 10 دقیقه راه رفتن کلی دور شدم از مسیرم. واقعیت اینه که میدون تقسیم یا تکسیم یا ... میدون بزرگیه و خیابان Cumhuriyet که جمهوریت خونده میشه دو طرفش راه داره. من مسیر اشتباه رو رفتم خلاصه.(مسیر درست بین 1 تا 2) 


برگشتم و برگشتم و دیدم که زیاده راه. گفتم سگ خورد و اینترنت رو زدم اومد بالا و سریع با گوگل مپ یه مسیر یابی با اتوبوساش کردم. اتوبوسای استانبول شماره دارن و باید طبق شماره سوار بشید مثلا بهتون میگه 35D و 70A و ... اینا میرن این مسیرو. جالبه در نوع خودش. و این که مثل تهران بلیط مترو و اتوبوس یکیه.(همون طور که گفتم بین 1 تا 2)


راستی متروشونم خیلی خلوت بود و یکم هم پهن تر از متروی ما بود. خیلی خلوت که میگم یعنی واقعا خلوت واگنی 20 نفر مثلا. 


یه چیز دیگه هم این که مترو 4.5 لیره فکر کنم که میشه 5000 تومن حدودا. زیاده یکم اتوبوسم 2.5 لیر که میشه تقریبا 3 تومن.


داشتم میگفتم، رسیدم اونجا و کارامو انجام دادم و برگشتم به سمت پایین. اون طوری که شنیده بودم خیابون استقلالشون خیابون جالبیه برای دیدن. شماره 3 توی نقشه. رفتم تا رسیدم به اونجا و یه کافه ای به اسم کافه لاله بود که میخواستم ببینم قهوه ترک اینا چجوریه. من خودم یه دو بار درست کردم و چیز جالبی نشد گفتم ببینم چجوریه. رفتم و جای جالبی بود ولی قهوه ترک همون چرتی که فکر میکردم بود. صد ها رحمت به اسپرسو و کاپوچینو و ...


اومدم بیرون و این رو هم بگم شهر به اندازه خونه های توی تهران مغازه داره اکثرا هم لباس فروشی ولی من چیز ارزون اونجوری که میگفتن ندیدم یه چیزی در همین اردر تهران بود.


خلاصه یه پاساژ و چند تا مغازه رفتم 4-5 تا چیز بیخود گرفتم و ادامه دادم


من توی 9گگ پرسیده بودم از یکی که یه پست راجع به ترکیه گذاشته بود که کجا برم چی بخورم. گفته بود که برو میدون Eminonu و balik ikmek بخور که میشه نون و ماهی. این میدون میشه شماره 6 روی نقشه.

راستی قبلش خب از روی شماره 5 رد شدم. تنها قسمتی که احساس کردم یه چیز زیبا دیدم اینجا بود. واقعا منظره قشنگی داشت کشتی و ها و بنا های تاریخی شهر. ازون جایی که بغل آبه خیلی کارو کاسبی ماهیگیری رونق داره اونجا. راستی تم اونجا رو نم نم بارون تصور کنید با حالتی که رطوبت نسبتا زیاده و باد ملایم خنک میاد. موج های آب هم دارن آروم میزنن به دیواره ها و کشتی های توی آب رو میشد دید و منظره ی گنبد های مسجدای تاریخی شهر. بزارید اصن یه عکس گرفتم یکم ادیتش کنم بزارم:



خلاصه رفتم اون بالیک اکمک رو خوردم چیز جالبی نبود چون ماهی شاید خییلی دوس ندارم ولی جزو معدود دفعاتی بود که ماهیه قابل خوردن بود. در واقع شاید خوب بود اصلا.


بعد رفتم یه مسجد پیدا کردم نماز بخونم چون داشت دیگه دیر میشد. رفتم تو و یادم افتاد عه اینا سنی اند و مهر ندارن. خداروشکر کاغذ داشتم وگرنه حال بیرون رفتن نداشتم.

بعد هم رفتم مسجد سلیمانیه فکر کنم که واقعا جای قشنگی بود میشه شماره ی بعدی که 7 باشه و یکم دور و برش.


نکته ی جالبی که این شهر داره اینه که تقریبا بعد 100 متر هیچ کدوم از عوارض شهر معلوم نیست. همچنین شیب خیابونا به صورت رندوم کاملا عوض میشه. برای همین مسیر یابی بدون قطب نما غیر ممکنه. بله درسته غیر ممکن چون خودشونم اطلاعی ندارن ازین که خیابونا چی به چیه. حتی مغازه دار یه خیابون پایین تر نمیدونست چیه :| باورم نمیشه.(حتی از رو نقشه نشونشون میدادما!)


راستی گربه هاشون تقریبا به طور میانگین یه سایز از گربه های ما بزرگترن و همشون هم دستی ان خیلی جالبه.


همین فعلا باشه ببینیم فردا چی میشه. راستی جیبمم نزدن :) خداروشکر! (البته موقع خرید با این چیزایی که بهم انداختن تکنیکالی زدنا)

  • ظریف

یک پست طولانی

سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ

سلام

اول این که خواستم بگم انقدری که انتظار داشتم انگلیسی بلد نبودن و دهنم سرویس شد در قدم اول. 

دوم این که ایرانسل سر گردنه حجم میگیره و مگابایتی 500 تومن میفته یعنی شما روشن کنید دیتا رو تمومه.

سوم این که راجع به اون دوستمون.

راستش، خیلی آدم های عجیب غریبی دیدم. یجورایی اصلا جدید بودن 3 نفری که دیدم (یه نفر همون که گفتم دو نفر هم بغل دستم تو هواپیما)

اون نفر اول که آقای صبری لطف داشتن ابراز علاقه مندی کردن راجع بهشون راستش خیلی زیاد چیزی نمیخواستم بنویسم شاید سطح انتظاراتتون رو ارضا نکنه. 

خیلی صحبت کرد ولی چیزای خوبی که میگفت این بود که 

1- سعی کن اصلا تجربه نکنی، تجربه هزینه داره ولی نصیحت شنیدن، با این که یجورییه ولی نتیجه ی تجربه ی دیگرانه که بابتش هزینه دادن

2- سعی کن ریسک بکنی. توی طیف آدما 3 طیف وجود داره، وسطیا آدمای نرمالن که معمولا ریسک نمیکنن بالا و پایینش آدمایین که ریسک میکنن، پایین آدمایین که میگن همه چیو که از دست دادیم اینم روش، بالا آدمایین که میگن هرجور شده از این کاری که کردم نتیجه میگیرم، با هزینه کردنشون. یکم سخته

3- رفیق بازی آدمو نابود میکنه

4- همه چیز تو ایران هست، هر تفریحی بخوای بهترش هست جایی که مامور رو میشه با 50 هزار تومن خرید همه چیز توش هست ...  *صفحه پیوند ها* ...

5- سعی کن کار جدید بکنی. تکرار کارای بقیه خیلی سودی نداره.

6- 

-هیچ کسی به اندازه شما دلش برای کار خودت نمیسوزه هرچقدرم بهش پول بدی سیرش کنی مثلا من دوتا حسابدار دارم ولی آخرش کارای دفترا رو خودم میکنم

+خب همه کارا رو یعنی خودتون میکنید

-بله

+بعد یه مدت کارا زیاد نمیشه؟

-نه شما کارا رو تقسیم میکنی و روی ریز ریز انجام شدنشون نظارت میکنی. 


خودش دو تا کارخونه دارو و لوازم آرایشی داشت. ایشون با دوتا از کارمنداش اومده بود. 


نفر دومی که دیدم یه آقایی بود که توی نفهمیدم آخرش کجا ولی بنظر فرانکفورت بود زندگی میکرد. آدم عجیبی بود اصن توی کتگوری مذهبی / غیر مذهبی و ... جا نمیشد. میگفت که برای محرم دوس داشته بیاد ایران. اونم یه چیزای جالبی گفت

1- ایرانیای خیلی عجیب غریبی تو جاهای مختلف هستن. مثلا تو همین ترکیه یه سریا هستن از پهلوی دوست ها یه جا زندگی میکنن یه سریا از منافقین یه سریا از فلان و .... خلاصه سفره دلت رو باز نکن.

2- میگفت آقای خمینی و ... رو دوست داره ولی بنظرش کار درستی نکردن کل کشور رو یهویی تصمیم گرفتن اداره کنن. (کاری با صحبتش ندارم ازین جهت که معمولا همچین مدل صحبتی رو نمیشنویم (یا خیلی مخالف یا خیلی موافق میشنویم))

3- میگفت که اولین باری که آب معدنی خوردی کی بود ؟ گفتم فلان سال پیش. گفت روی این آب معدنیه چرا نوشته پس از 1352 ؟!


نفر سومی هم که دیدم یه خانمه بود که خیلی مرد بود واقعا. بقل ما نشسته بود تو پرواز.

با نفر دوم رزونانس میکردن یعنی مفید 2.5 ساعت حرف زدن راجع به همه چیز.

صبح اومده بود و بعد از ظهر برمیگشت. تو ترکیه زندگی میکرد.

بیزینس ویمن ی بود برای خودش. میگفت این خانما نمیدونن قدر پول رو چون کار نمیکنن (اشاره به 2-3 تا جلوییمون)

حالا اینا رو ولش. آدمای عجیبی بودن.


* تو پرواز سینوزیتم یادش افتاد که چند وقته خدمتم نرسیده. با سردرد و دوبار تهوع مارو خوشحال کرد. 

*خواستید رزرو کنید جایی رو از سایت booking.com اقدام کنید. بعضی جاها ویزا کارت و ... میخوان بعضیا هم نمیخوان. میتونید قیمتای خیلی پایین رو پیدا کنید. من یه جایی گرفتم دوشب حدود 160 تومن. یه سوییت که یه تخت دونفره و اسپیلت و .. داره + صبحونه. بنظرم خوبه برای انقد دبیت کارت هم نمیخواس برای رزرو!

*چقدر اینا سیگار میکشن! خانم و آقا 

* داشتم تو خیابون راه میرفتم یکم توجه کردم دیدم بعضیا حجاب ندارن پس چرا من قبلش متوجه نشدم؟ دیدم که وضعیت خانماییش که حجاب ندارن خیلی با چیزی که تو تهران از خانما میبینیم تفاوتی اصن نداره برا همین خیلی طبیعی بود :/ ( صرفا گزارش بود و هیچ تایید و نقدی به هیچ چیزی ندارم! )

  • ظریف

ترکیه

سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ

سلام

اول به دوستی که کامنت گزاشته بود جواب بدم. اول این که ببخشید دیر شد چون میخواستم با یه پست دیگه جواب رو بفرستم مثل الان

شاید برای بقیه هم اینطوری به نظر بیاد. برا من که اینجوریه که هر وقت عقب رو نگاه میکنم تقریبا فقط اشتباهات و بچگی ها تصمیمای ندارست تقریبا یادم میاد ازون لحظه ها. ممکنه دوران خوبی هم بوده باشه ها ولی تقریبا 99 درصد مواقع اینجوریه برای همین وقتی اهنگ قدیمیا رو گوش میدم بدون شک ناراحت کننده میشه! شایدم از گذر زمان میترسم. 

روش حمله به این موضوع هم اینجوریه که دوباره انقد آهنگه رو گوش میدم تا یه تایم جدید تو ذهنم براش ثبت بشه :) روش چرندیه میدونم



خب بزارید امروز رو براتون بگم. اول این که برای یه کاری باید میرفتم استانبول ترکیه. بلیط رو تقریبا لحظه اخری گرفتم و خیلی ارزون در اومد(600 رفت و برگشت) 

نکته اینه که تقریبا کل دیشب استرس داشتم برای امروز چند تا دلیل داشت

اول اینکه یکی رو تو پلیس مهاجرت و گذرنامه دیدم که بخاطر یکی مشکل توی مشخصاتش رفته بود فرودگاه و ممنوع الخروجش کرده بودن

منم همه ی مشخصاتم کلا یه جوریه که اشتباه توش خیلی راحته. خلاصه نگران این موضوع بودم

دوم این که من خودم تاحالا تنهایی اصلا ازین کارا تکرده بودم. اصن پرواز خارجی نداشتم تو زندگیم و خلاصه نگران اینم بودم که داستان بشه

سوم هم این که مث که تو ترکیه دزد خیلی زیاده خیلی! هرکی رفته تقریبا بهم اینو گفته.


حالا خلاصه. 

پرواز قرار بود 13.40 با هواپیمایی آتا باشه. ولی 13.50 شروع کردن کارت پرواز دادن تازه. بابام پیام داد گفت بلیط ارزون ازین مشکلاتم داره دیگه. الانم یه نیم ساعت مونده به پرواز ولی گیتا رو هنوز باز نکردن که سوار شیم (گفته بودن 14.40 باز میشه) خلاصه هنو منتظرم...

ببینیم بقیش چه شکلی میشه


راستش تو صف کارت پرواز یه آقای خیلی خفنی رو دیدم که کارآفرین بود و خیلی محترم اگه شد از اون براتون مینویسم

  • ظریف

موزیک

يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۷ ب.ظ

سلام

چهار قدم اصلی وجود داره تو گوش دادن آهنگا

1- پیدا کردن بهترین آهنگ دنیا

2- گوش دادن اون آهنگه بیشتر از 100 بار

3- بهم خوردن حالت از آهنگه

4- گذشتن یه سال از آخرین باری که گوش دادیش و وقتی دوباره گوش میدی کل خاطرات اون چند وقت یادت میاد!




  • ظریف

توریست

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۹ ب.ظ

سلام

دوست داشتم به اندازه ی اون دوتا توریستی که اومده بودن تو خیابون نزدیک میدون امام خمینی از پشت نرده ها از یکی از ساختمونایی که فکر کنم متروکه باشه و  ازین بناهای مثلا تاریخی که انقد بهش نرسیدن آهو بچه کرده و روبه آرام گرفته و توی اون شلوغی طاقت فرسای میدون امام و ترافیک و صدای خیلی زیاد از نرده های کثیف آویزون شده بودن و عکس میگرفتن با یه دوربین حرفه ای خوشحال و سرخوش میبودم :/

اگه سوار ماشین نبودم میرفتم ازشون میپرسیدم خداوکیلی فازتون چیه جا چرت تر از اینجا نبود ؟!

در مقام فوضولی تو کار ملت نیستما ولی باید چیز مهمی بوده باشه یا حد بالایی از سرخوشی 

  • ظریف

نیت

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۰ ب.ظ

سلام

امروز از دم بیمارستان شریعتی و بیمارستان قلب رد میشدم گفتم شاید واحد اهدا خون داشته باشن.

از نگهبانی جفتشون پرسیدم گفتن نه. خودمم خیلی وقت بود میخواستم برما ولی خب نه کسی میومد نه وقتش میشد و خلاصه نمیشد.

امروز بعد از ظهر بعد کلی کار اداری که اعصابمو بشدت خراب کرده بود رفتم پژوهشگاه و داشتم به همه چیز بد و بیراه میگفتم بخاطر رفتار یه سری کارمندا که یه دفعه ای یکی از بچه ها گفت نمیاید بریم خون بدیم ؟ من با فلانی دارم میرم. همین دیگه پاشدم منم باهاشون رفتم :)


بعضی چیزا یه جوری تصادفی ان که آدم شک میکنه واقعا تصادفی ان یا نه. یاد اون صحنه ی گلوله ها تو پالپ فیکشن میفتم. (البته بعدش دیگه که راجع بهش صحبت میکنن)

Jules: Man, I just been sitting here thinking.
Vincent: About what?
Jules: About the miracle we just witnessed.
Vincent: The miracle you witnessed. I witnessed a freak occurrence.
Jules: What is a miracle, Vincent?
Vincent: An act of God.
Jules: And what's an act of God?
Vincent: When, um ... God makes the impossible possible ... but this morning I don't think qualifies.
Jules: Hey, Vincent, don't you see? That s**t don't matter. You're judging this s**t the wrong way. I mean, it could be that God stopped the bullets, or He changed Coke to Pepsi, He found my ****ing car keys. You don't judge s**t like this based on merit. Now, whether or not what we experienced was an "according to Hoyle" miracle is insignificant. What is significant is that I felt the touch of God. God got involved.
Vincent: But why?
Jules: Well, that's what's ****ing with me. I don't know why, but I can't go back to sleep.


  • ظریف

تقدیر

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ب.ظ

سلام

کلا مدلش اینه که وقتی شماره کارت و cvv2 و تاریخ انقضاش رو حفظ میشم باید کارته گم بشه. دیشب برای اولین بار موقعی که پول اسنپه رو میخواستم بدم کارت رو در نیوردم و از حفظ زدمش. امروز دیگه کارتم پیدا نشد :/

  • ظریف

جمعه!

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۱ ق.ظ

سلام 

فکر کنم این طور که چت هام معلومه دیشب ساعت 22 خوابم برده بود و صبح ساعت 6 واقعا هیچ علاقه ای به خواب نداشتم ولی چون صبح جمعه بود انقدر فشار اوردم تا 12 ساعت خواب رو کامل کنم. واقعا حال داد! فقط بدیش این بود که رو موکتای پژوهشگاه بود و کمرم دیگه صاف نمیشه 

  • ظریف

نقل قول احمدرضا

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۸ ق.ظ

سلام

در جواب کامنت دوستمون باید بگم که تلاشمو میکنم! هنوز واجد شرایطش نیستم ولی دوستان که رفته بودن خیلی پروژه های تخیلی ای برای کسری خدمت میخواستن باید البته گشت چیزای بهتری ایشالا یافت میشه

ممنون از همدردیتون!!

---------

یه چیزی که شاید بدرد بخوره تو کار تیمی:

احمد رضا یه حرف خوبی میزنه میگه میخوای هر کاری بکنی با هرکی میبینی مطرح کن و تا جایی که میتونی ازشون کمک بخواه که هر اتفاقی افتاد نه کسی بهت غر میزنه و نه تقصیر توئه تقصیر همه میشه ! بعد تازه تهش میتونی غر هم بزنی !!

............

تاحالا شده از قیافه  رفتار یکی در نگاه اول خیلی بدتون بیاد؟

راستش من دوسال پیش توی یه سری جلسه های تیم خودرو خورشیدی غزال چند جلسه رفتم و کلا یه نفر بود خیلی روی اعصابم بود. تقدیر چنان گشت که ایشالا خودتون مطلع خواهید شد یا الان مطلعید، یه گندی بالا اوردن و امشب توی اینستاگرام هرچی میتونستم گند زدم به احوالشون و شخص اون بنده خدا. خلاصه این که حسابی خوشحال شدم! هرچند که یه سری کامنتام پاک شد چون خیلی دیگه نقاط حساسی رو هدف گرفته بودم ولی خب همونایی که مونده هم تا حد خوبی اثر سوزششون رو خواهد گزاشت.

باورتون میشه منی که کلا 1 عکس تو اینستام بود امشب اینهمه فعالیت کردم و بخاطر بلاک شدن اکانتام مجبور شدم 2 تا دیگه هم بسازم و ...

چقد خوبه از این موضع !

  • ظریف