نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۵۳ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

الکی

دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۱۴ ق.ظ

سلام 

دوتا اتفاق جالب افتاد

یه روز من شامپومو عوض کرده بودم موهام از حالت نرمال که در حال کچل شدن نشون میده یکم خشک شده بود و حجم نشون میداد الکی و یکی از بچه ها که بعد چند وقت منو دیده بود گفت عه فلانی موهات در اومده و تبریک گفت

دومی هم این بود که تو فاصله دو کیلومتری(نزدیک) خونمون و تو ماشین یکی از بچه ها بودم و برعکس همیشه یکم متوجه شدم کجاییم و بهش گفتم اولیم باره دارم میفهمم این میدونه کجا میره درحالی که ۳ دقیقه تا خونمونه. نمیدونم چی شد که گفت اینو گفتم یادش اومد قبلا میخواسته بگه که همیشه فکر میکرده من حافظم شبیه یه فیلتر بند پسه ولی بعد ۵ سال به این نتیجه رسیده حافظم خوبه و بند استاپه بعضی جاها(مثل اسم و قیافه آدما)


نکته جالب اینه که هر دو تا تعریف چرت و بر اساس اطلاعات نادرست بود ولی زمینه هایی بود که حداقل ۱۵ سال بود فکر کنم (قبلشو یادم نیست) کسی ازم توشون تعریف نکرده بود و حس خوبی داشت...


+ + حسن و علی.س آفیشیالی امروز اولین دستگاهاشون رو فروختن تبریک!


  • ظریف

جبران

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۸ ق.ظ

سلام


یادمه قدیما وقتی بچه تر بودم یادمه تلویزیون بعضی وقتا شبا فیلمای ترسناک میزاشت. خب دیروقت تموم میشد دیگه و باید بعدش میخوابیدم. از ترس این که یه وقت تو خواب نبینم اون چیزایی که تو فیلمه بودو میشستم بعدشم یه یک ساعت CD های تام و جری ای که داشتم رو میدیدم جبران بشه.

نمیدونم چی شد یاد این افتادم 

شایدم میدونم

الان داشتم یه فیلم ترسناک (نسبتا) میدیدم. بعد نمیدونم چی شد این صحنه ی ترسناکش که اومد قشنگ با همون طرز فکر سن 12 سالگیم گفتم یه وقت خوابشو نبینم و مثلا سمت تاریکی رو نگاه کردم چیزی نپره یهو و ... خیلی سریع اتفاق افتاد و خیلی سریع تر یادم اومد که من که الان اینجوری فکر نمیکنم :/ و نباید ازین چیزا بترسم که :/

خیلی تجربه عجیبی بود


////////////////////////////////////////////////


خیلی وقتا بابت این که خیلی چیزا رو یادم میره خب خوشحال نیستم

چیز دوست داشتنی ای هم نیست. شاید

ولی وقتی یه اتفاقی میفته که یادم میفته این دنیا طلسم شده و اون طلسم هم گذر زمانه، میبینم که خیلی هم فراموشی چیز بدی نیست...

آدم یا نباید فایلای خیلی قدیمیه کامپیوترش رو نگاه کنه، یا اگه نگاه کرد تحملش رو داشته باشه. 

بکاپایی که از عکسام گرفته بودم توش خیلی چیزا بود که ترجیح میدادم نبینمشون...


////////////


آدم یه کار دیگه هم نباید بکنه، اونم خوابیدن بعد از ظهره که اینجوری تا ساعت 2.30 شب این فکرای بیخود به سرش نزنه...

  • ظریف

عملگر

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۳ ق.ظ

سلام

مثلا خودم. خیلی دوست دارم فیزیک محض بدونم خیلی دوست دارم که یعنی وقتی مثلا تحلیل هایی که به بچه های فیزیک درس داده میشه رو میبینم موهای دستم سیخ میشه. یا مثلا خیلی چیزای دیگه دوس دارم ولی وقت کار کردنش که میرسه وقت این که بشینم 50 ساعت کلاس ببینم وقت این که زحمت بکشم و خوابم نبره موقع کلاساش، اون موقع این علاقه هه دیگه میپره.

کلا دوس داشتن این که شرایط یه چیزی درست بشه خیلی راحته مثلا خودم. دوس داشتن گواهینامه گرفتن یا مثلا فیزیک محض یا عرفان یادگرفتن خیلی راحته. کلا راحته این چیزا.

حالا چی میخوام بگم؟

خودتون میدونید دیگه.

100 نفر آدم شاید حداقل میتونم نام ببرم که میخوان وضع مهندسی دانشگاه درست بشه. بعد از خودشون بپرسی شما که اومدی رشته مهندسی خودت چقدر دنبال مهندسی بودی،شاید خیلیاشون اگه واقعیت رو بخوان بگن ...

پیامبر(ص) بود که فکر میکنم یک روز یه خانمی بهشون گفت که بچم خرما زیاد میخوره بهش یه تذکر بدین و پیامبر گفتن که فردا بیاد چون خودش امروز دوتا خرما خورده و نصیحتش تاثیری نخواهد داشت. (حداقل برداشت من از داستانه این بود اگه جاییشو اشتباه گفتم ببخشید دیگه!!)


اها بعد یه چیز دیگه این که در طول عمر بنده ی حقیر هر وقت تلاش کردم کسی رو مشتاق به کاری کنم تقریبا جواب نگرفتم و هیچ کس رو هم ندیدم بتونه کسی که مشتاق نیست رو مشتاق کنه. چون اگه قرار بود مشتاق بشه توی تمام لحظات عمرش قبل این حرکت بنده انقدی اتفاقات تصادفی افتاده که حتما  یکیش در جهت مشتاق کردن اون بوده باشه و اگه بوده باشه مشتاق شده اگه نشده باشه هم دیگه نمیشه.

نمیدونم چرا نمیتونم یه حرف رو با ایجاز بگم. وقتی کس دیگه ای هم حرفشو طولانی میکنه و هی مثال میزنه بدم میادا ولی خودمم نمیتونم خودمو درست کنم. شایدم تلاش نمیکنم


آخه قضیه اینه که ایجاز یه چیزی که به همراه داره یکم قطعیت رو به حرف اضافه میکنه. به شدت ازین که قطعی حرف بزنم متنفرم تا جایی که بشه البته! برای همین حرفام طولانی میشه. 

آخ خدا چقدر حرف زدم

میشد به جاش نوشت به عمل کار براید نه به چرت



-----------

ظهر تو علوم فنون یه اسپرسو خوردم اثر نکرد حس میکنم با تاخیر خیلی زیادی الان ضربان قلبم بالاس و خوابم نمیبره. جدی بخاطر اونه یعنی؟! یا بخاطر 2 3 تا برق گرفتگی امروز؟

  • ظریف

نمیآید

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ

سلام

نیکولا میگفت وقتی نوشته نخواد بیاد هر کری کنی نمیاد و مراحل درگیر شدن فکر رو به بارداری و نوشتنش رو به زاییدن تشبیه کرده بود تو یکی از پستاش. 

خلاصه این که چند وقتیه دچار نازایی شدم :( هر چند وقت یه بار یه چیزایی شروع میکنم بنویسم ولی بعدش یه نگاه بهش میندازم میبینم آخه چرا وقت یکیو تلف کنم با اینا. خودمم نمیخوام بخونمش.. و پاک.


شاید بخاطر سرماس...

-- 

یه گوشی کارگاهی گرفتم امروز. اگه خواستید بخرید حواستون به db ای که کم میکنه باشه و زیر 100 تومن خیلی فرقی نداشتن تست کردم پس گرون الکی نخرید. کیفیت و مقاومت بدنه اشون فرق داره در واقع تو اون قیمت که برای ما مهم نیست


  • ظریف

یاس فلسفی

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

دیروز حسن تونست یکی از بزرگترین مشکلات زندگی برقی منو حل کنه فکر کنم البته.

راستش خودم هنوز باورم نمیشه.

گویا با رگولاتور خطی میشه اسپایک رو از بین برد. اونم رگولاتور های مزخرف مثل 7805!

نمیتونم قبول کنم یک ترانزیستوری که با چند تا ترانزیستور دیگه کنترل میشه و چندتا خازن مقاومت بتونه بهتر از همون خازنا اسپایکا رو حذف کنه. ولی نتایجی که دیروز میگرفتیم اینجوری بود.


خودم باید تست کنم :/ البته تست کردم و نتیجه ها خیلی الکی خوب بود. بیخودی خوب بود...

یه موردی داره کارشون یا خازنایی که استفاده کردن شانسی خیلی خوب بوده. 

خلاصه با رگول به زیر 2 میلی ولت نویز و اسپایکای سوییچینگ رسید..



......

صبحونه ی ساندویچ همبرگر بعد یکی دو ساعت تو میدون سپاه بودن واقعا میچسبه. 

(دوباره...)

..... 

  • ظریف

دوز اداری

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ

سلام

کلا هر چند وقت یه بار یخورده میدون سپاه رفتن خوبه برای این که آدم از سیستم های بروکراسی و با ضمیمه ی پارتی بازی متنفر بشه

  • ظریف

نداریم فکر کنم

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ق.ظ

سلام

ترکیب هوای سرد و پتو و ...

واقعا بهتر از این داریم؟! 

میگفت ذغال داغ و جنس خوب ...

............

از پست 550 ببعد منتظر پست 600 بودم که تبریک بگم به خودم ولی وقتی رسیدم اونجا یادم رفت. حالا خلاصه از پست 602 تبریک میگم ...

.............

حسن میگفت که توی وقتایی که کار داریم کلی برای اوقات فراغت برنامه ریزی میکنیم وقتی میرسیم بهشون به هیچ کدومش نمیرسیم :(

  • ظریف

فوبیا

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۸ ب.ظ

سلام

یادمه یه نفر از ده دقیقه قبله پیاده شدن از مترو همه رو له نکرد تا به در برسه بعد مرد.

یه نفرم بود همین اتفاق براش افتاد دقیقا چون صبر کرد ملت پیاده شن بعد سوار بشه. خیلی عجیبه!



-------

برای ثبت وقایع مینویسم.

دیشب توی کشور زلزله اومد و یه سریا باز هم از مرگ هم وطن ها شروع کردن ماهی گرفتن.


انگار یادمون رفته هدف از اومدن به این دنیا کار درست انجام دادنه. انقدر گرفتار این کثافت کاریای سیاست خودشون رو میکنن که حتی فکر میکنن با این کاراشون دارن به دین و دنیای مردم کمک هم میکنن. تازه طلب کار هم هستن. 

  • ظریف

اوجش

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۲۴ ب.ظ

سلام

تاحالا شده یکیو ببینی و بگی این همونه؟ دقیقا همون کسی که میخواستیه؟ 

نه؟

برا منم نشده. 

  • ظریف

گناه

پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ

سلام

بنظرتون گناهی بالاتر از قضاوت در مورد بقیه هست؟ 

من فکر نمیکنم...

بنظرم برای این که بشه در مورد کسی قضاوت کرد یه دور باید کل زندگیشو از اول تا اون موقع باهاش اومد و دید آیا خودمون همچین کاری میکردیم یا نه...


بدیهیه که قضاوت مطلق رو نمیگم. یعنی فلان کار درسته یا نه. قضاوت راجع به انتخابای افراد رو میگم.

  • ظریف