نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

بوی خیس ماه مدرسه

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ

سلام

این آهنگ بوی ماه مدرسه هست، شما رو نمیدونم ولی بعد 3-4 سال از مدرسه و این چیزا هنوزم یه فوبیایی و ترسی رو تو ذهنم درست میکنه اصلا نمیتونم تحملش کنم.

-بوی پاییز و هوای سنگینش 

-درختای پشت مدرسه ی مصطفی خمینی کرج (ابتدایی ام)که یه تصویر بارونی توذهنمه ازش

-هوای سرد و مرطوب

-وایییی جو سنگین ابری

-کاپشن که چند سالیه نمیپوشم تحت تقریبا هیچ شرایطی خیلی اذیتم میکنه!!! وای اون کاپشن سبزه...

راهنمایی خیام که با وجود آقایون دوست حسینی و فکر کنم شریفی و همتی که خیلی خوب بودن همچنان استرس حضور آقای بیات و اسماعیلی که خدا ازشون بگذره امیدوارم و آقای گلستانی که تو دماغی حرف زدنش 365 روز سال رو اعصابم بود تصویر خوبی تو ذهنم نزاشته ....

دبیرستان موعود که حدود 90 درصد آدمای توش دچار یه بیماری خاصی که اسمشو نمیخوام ببرم بودن البته 10 درصد آدم حسابی هم توش بودن ولی 90 درصد میچربه معمولا و تصویر ابری بارونی زیر دکل های بدون بار کنار درختای مدرسه بغل ساختمون تو ذهنمه با بوی گرم هتل کالیفرنیا و اگه یه روزی نوم تو و موسیقی کلاسیک بتهون و موتزارت و شوپن و ... !!

حسابی افسرده میشم واقعا

البته هرسال یه ماه مونده به پاییز رو عزادارم ولی وقتی پاییز میشه خیلی هم بد نیست.

نمیدونم گاها دوسش هم دارم ولی نمیدونم چی ازش دیدم که انقد بدم میاد از شروعش


اینا در حالی هست که حتی دانش آموز درس نخونی هم نبودم و از مدرسه رفتن بدم نمیومد...



همه ی اینا رو گفتم که بگم 31 ام مرداد تا 1 ساعت و 55 دقیقه دیگه تموم میشه و وارد 31 روز مونده به پاییز میشیم!

  • ظریف

نظرات (۲)

فوبیا از مدرسه؟
من دلم تنگ شده واسش
پاییز یه جوری آدمو افسرده میکنه
اممم
معروفه که میگن پاییز بهاریست که عاشق شده است
پاسخ:
فوبیا از بوی ماه مدرسه!
ورود به پاییز :(
اینم شعری که من اول پاییز پارسال خوندمو زیادی بهم چسبید

هر روز..هر دقیقه و هر لحظه نا امید..
در خانه ام هوای تو را میخ می زنم!
[پاییز می رسد و تو هرگز نمی رسی..]
امروز را دو مرتبه تاریخ می زنم...

امروز... [یکصدو nامین سال رفتنت..]
روزی که گریه کردی و..[یادم نمی رود..]
در دفترم سرودمت از عشق تا ابد
رفتی که بر نگردی و..[یادم نمی رود...]

مجرم منم که ساده به تو دل سپرده ام..
هر شب به جرم خود.. به تو اقرار می کنم
آن روز من سکوت شدم در صدای تو..
حالا تو ساکتی و من اصرار می کنم..

این روزها چقدر دلم تنگ تر شده..
دیگر کسی به اسم صدایم نمی کند
این دل تو را گره زده در من که سالهاست..
اشعار عاشقانه رهایم نمی کند...

دزدانه در کنار غزل های هر شبم..
هی می نویسمت و تو هی پاک میشوی!
تا زنده می کنم نفست را تو بازهم..
در گور سرد بسترمن خاک می شوی...

آنقدر گریه می کنم و گریه می کنم..
تا راه را به خاطرمن جستجو کنی
تا چشم های خونی و بارانی مرا..
با چشم های عینکی ات روبرو کنی..

این قصه فصل مشترک بین ما دوتاست
فصلی که در دل من و تو جان گرفته است..
ابری ترین بهانه ی پاییزقصه ام...
وقتی که در نگاه تو باران گرفته است...

درددل دقایق این فصل مرده را..
با برگ برگ زخمی تقویم می کنم..
حتی اگر به هم نرسد دست هایمان..
این شعر را فقط به تو تقدیم می کنم...
فائزه سالاری
پاسخ:
شعر قشنگی بود ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی