آنچه دیده اند
می خواهم بنویسم ولی نمیخواهم خیلی از دنیای بیرون تاثیر بگیرم
میخواهم مشکل شخصی خودم رو بنویسم چون که هیچ مشکلی به جز مشکل شخصی من واقعی نیست
به کجا تعلق دارم؟
به کشوری که در آن به دنیا آمده ام؟ مگر تا چند صد سال اخیر دنیا به شکلی که اکنون به هم متصل است متصل بود؟
ما کجا بودیم؟
دنیای اجداد من دنیایی بود به پهنای کوه های اطراف و افق قابل رویت
و آنچه خدا با آنها در میان میگذاشت محصول صحرا و زراعت و حیوانات بود
و خشم خدا در صاعقه ی مهیب بود که به همراه باران رحمتش بر آنها سرازیر میشد
که به آنها بگوید که اگر ترس از خدا را پیشه کنند، لازم نیست تابستانی بی آب را سپری کنند
دنیای آنها نهایتا بزرگانی بودند که نزدیک به سر سفره میشستند و پیش از آن که سفره کامل شود
میان غذا خوردنشان بودند و بعد از غذا و در هنگام چای خوردن، صحبت میکردند
هر از گاهی مسافری از دور دست به روستای آنها می آمد و با خود آنچه بیرون است را برایشان می آورد
یا باید به دور دست ها میرفتند تا آنچه بیرون است را بیابند و با خود بیاورند
دنیا این طور بود.
ولی دنیای اکنون چگونه است؟
همه چیز به هم متصل است و فاصله تا خواستنی ها کمتر
ولی خواستنی ها تغییر کرده اند
وقتی که پهنای دنیا به جایی میرسد که از کوه ها گذر میکند و دریاها را پشت سر میگذارد،
دنیا کمی کوچک تر بنظر می آید
چه کسی چه کسی است؟
چه کسی دوست است و چه کسی دشمن؟
چه کسی قابل اعتماد است و چه کسی غیر قابل اعتماد؟
چه چیزی ارزشمند است و چه چیزی بی ارزش؟
جواب ساده این است که آنهایی که بیشتر شبیه من بودند دوست هستند
ولی آیا در دهکده ای که همه شبیه تو بودند، همه ی آنها دوست بودند و ماندند؟
در همان دهکده کوچکترین حرکتی قضاوت هایی به دنبال داشت که در چند روز
همه و همه از آن آگاه میشدند
چگونه ممکن است که در دنیایی که همه و همه به همدیگر متصل هستند
با دیدگاه های مختلف
رفتار تو درست باشد؟
آیا حقیقتی است که بر اساس آن زندگی میکنی؟
آیا تو معیار طلایی زندگی ات را که با آن خودت را مقایسه میکنی
از جایی آورده ای که همه و همه را راضی میکند؟
آیا انسان بودن حقیقتی مطلق دارد ؟
یا همیشه همه چیز نسبی خواهد بود؟
به کجا تعلق داری؟
چه کسی دوست و دشمن است؟
هر کسی که با معیار تو مطابقت نداشته باشد دشمن است؟
آیا میتوانی با دشمنت معامله کنی؟
آیا ندیدن صورتش و معامله با پول، مشکلت را حل خواهد کرد؟
آیا کسی که جور دیگری فکر میکند دشمنت است؟
آیا میتوانی با او معامله کنی؟
آیا این رفتاری دوگانه است که کسی که نبودش را آرزو میکنی، برای تو چیزی فراهم کند که نیازت را برطرف کند؟
آیا رفتار دوگانه درست است یا تفکر دوگانه اشتباه است؟
آیا دیگران باید تغییر کنند یا تو باید تغییر کنی؟
- ۰۴/۰۷/۰۳
مرگ کلید زندگی، و زندگی قفل مرگ است.
تا مرگ را نفهمی، زندگی را نخواهی فهمید.
و بالعکس.
خیر و شر هر دو هستند. با هم معنا دارند نه جدا گانه. ولی معنایی بالاتر از این دو نیز وچود دارد. که قابل بیان و تصور این ذهن محدود نیست.
آن که دریافت، آرام گرفت و آن که نفهمید، در تکاپوست.
این مسیر است.