لذت و دغدعه
سلام
بنظرم آدم باید بتونه عمق میدان دیدش رو عوض کنه. باید بتونه تو شرایطی فقط خودش رو ببینه، یا چند نفر رو ببینه یا کل دنیا رو برای یه تصمیمی در نظر بگیره.
اگه بخوایم همیشه فقط خودمون رو تو ذهنمون داشته باشیم، یعنی همه ی لذت ها رو برای خودمون بخوایم و دغدغه های خودمون فقط تو نظرمون باشه، کاملا اوکیه. میتونیم پیشرفت کنیم و جلو بریم ولی نتیجه اش میشه یه کشوری مثل آمریکا که رفاه خوبی دارن شهرونداش ولی بخاطر اینکه این رفاه رو درست کنه یه هرم قدرت درست کرده که کشور های دیگه در مقابلش هیچ هستن و کاملا هر کاری بخواد میکنه. یه سری هم بخاطر این که بالانس این رفاه تامین بشه باید زجر بکشن. که اوکیه. چون همه چیز تصمیم خودمونه. ولی کلا در نظر گرفتن بقیه به صلح نزدیک تره اگه دوست داشته باشیم.
اگه بخوایم همیشه کل دنیا رو برای تصمیم هامون در نظر بگیریم هم کار نمیکنه. آدم باید تو هر شرایطی بلد باشه حال کنه. دنیا رو هر وقت نگاه کنیم یه گوشه اش آتیش گرفته. برای همینه که اخبار نباید دید. چون خبر های بد همیشه وجود دارن و داریم عذاب بقیه رو وارد زندگی خودمون میکنیم.
آدم اگه تو یه اتاق تنهاست باید بتونه با خودش وقت بگذرونه و بدون هیچ توجهی به بقیه دنیا بتونه از زمانش استفاده کنه و هر کاری که بهش حال میده رو انجام بده و نهایت لذت رو ببره. ماها باید قدر نعمت ها رو با لذت بردن و تشکر از نعمت ها بدونیم تا بهمون بیشتر بدن.
آدم اگه تو یه جایی با یک نفر دیگه آدم هست هم باید بتونه تفریحی که برای جفتشون مشترکه رو انجام بده و جفتشون حال کنن. برای هر کسی و هر آدمی هم ممکنه یه چیز مشترک کاملا مجزا باشه.
اگه تو یه جایی هست که یه گروه آدم زیر دستش هستن باید بتونه منافع همشون رو ببره جلو تا کارشون جلو بره.
و ...
کلا زندگی یادگرفتن رفتار تو این صحنه های مختلفه که نقشمون رو درست بتونیم بازی کنیم.
برای درست نقش بازی کردن هم باید اشتباه زیاد انجام داد، باید تجربه کرد، و هیچ کسی تو تلاش اولش بهترین نیست. همه باید شروع کنن و از یجایی یاد بگیرن. بنظرم بزرگسالی و بزرگ شدن و پیر شدن همین تکامل شخصیت آدمه که چه موقعی چی کار کنه.
که شروعش با آگاه شدن به کارایی که تو هر لحظه انجام میدیمه. یعنی هر لحظه از خودمون بپرسیم داریم چی کار میکنیم. اینجوری کم کم آگاه میشیم به خودمون. وقتی آگاه بشیم و رفتار های اشتباهمون رو بشناسیم میتونیم نیت کنیم که تو یه بازه زمانی شروع به تغییر کنیم و یه روزی بشه که بیدار بشیم و تو دنیایی باشیم که دیگه اون رفتار رو نداشته باشیم.
همه چیز تدریجی و آرومه و از وقتی شروعش کنیم شروع میشه. برای همینم نباید گیر داد به چیزی. چون همه چیز پشت هم تو صف قرار میشه داده بشه و خود دنیا انجام شدنش رو دستش میگیره.
زیادی رفتن به سمت بی نظمی و دور شدن از ساختار هایی که داریم میتونه به جایی برسه که آدم خودش رو نشناسه و ندونه چی کار داره میکنه. برای همینه که میگن تو این چیزا عجله نباید کرد.
درنهایت آدم میتونه یاد بگیره که چجوری باید رفتار کنه که مجموعه ای از رفتار با خودش/ رفتار با بقیه انسان ها/ رفتار با بقیه دنیا و نعمت هایی که بهش داده شده/ تشخیص عذاب هایی که گرفتارشون هست و ... است.
که شناختن هر کدوم یه قدم به سمت درست شدن زندگی میبره آدم رو.
- ۹۹/۱۱/۰۷
عمل کردن بهش سخته واقعا. وقتی سعی می کنم همه ی جنبه های کارمو در نظر بگیرم معمولا بعدش تصمیم به منفعل بودن می گیرم:| که اشتباهه و راه راحت رو انتخاب کردم و دوباره دارم این وسط با منفعل بودنم آسیب می زنم... :|