اصالت
سلام
اصالت یکی از مفاهیمیه که اخیرا دارم باهاش آشنا میشم. اصیل بودن و اصالت داشتن که فکر کنم ترجمه ی Authenticity باشه، که یعنی Authentic بودن و ریشه داشتن فکر میکنم مهم ترین چیزیه که ماها تو رشد فردیمون میتونیم دنبالش باشیم.
که معنیش اینه که بدونیم خودمون با خودمون چند چندیم و تعریفمون از خودمون چیه.
این جرقه خیلی وقته تو ذهنم خورده.
از وقتی که تو یکی از انجمن های بازی آنلاین، بازی آسمان دژ، وقت میگذروندم و حس میکردم یک شخصیت آنلاین برای خودم دارم درست میکنم،
که مسخره بازی و پست های خنده دار و بعضی وقتا بی مزه گذاشتن تو اون انجمن بود. خیلی وقتا هم چیزای بدرد بخور مینوشتم.
ولی در کل فکر میکردم بامزه است که رفتار یه سری آدم دیگه رو تکرار کنم.
یه مشکلی که تو دوران نوجوونی آدما باهاش دست و پنجه نرم میکنن ارجینال بودنه. که میخوان رفتار های خاص برای خودشون پیدا کنن. من معمولا رفتار خاص نمیتونستم داشته باشم و چیزای جالب رو تکرار میکردم.
ولی مشکل این کار اینه که بی ریشه است.
اونجا فهمیدم که بامزه نیست کارم که یه صندلی داغ بود و منم داوطلب شدم و فکر میکردم که کل کارایی که میکردم براشون جالب بوده ولی یهویی دیدم که اون همه پست های چرت و پرت و بعضا بدرد بخور واکنش های خیلی مثبت و خیلی منفی به همراه داشته. اونجا بود که فهمیدم که خیلی هم دنبال کردن رفتار های آدمای دیگه کار جالبی نیست. شکستن قانون و پایین اوردن سرور کار پسندیده ای نیست و هرچقدر هم بین گروه دوستای خودم جالب بنظر میرسید ولی احترام خودمون رو پایین میوردیم.
که ریشه داشتن از همینجا میاد که آدم انقدر درون خودش رو اکتشاف کنه و کنکاش کنه تا بالاخره به یه چیزی که قابل ارائه باشه برسه. چیزی که از درون خودش میجوشه و چیزی که خودش بهش رسیده.
تکرار کردن حرفا و رفتار های بقیه فوق العاده آسونه ولی هیچ ارزشی به آدم نمیده.
که تو گروه های دوستی، مشکلی که پیش میاد اینه که رفتار های گروهی شکل میگیره. رفتار هایی که تعریف کردن و خندیدن های اغراق شده هست. رعایت نکردن مرزهای همدیگه هست و چیزای دیگه که باعث میشه آدم ها از اون اصالت خودشون دور بشن صرفا بخاطر این که توسط بقیه پذیرفته بشن. رعایت نکردن حریم ها باعث ناراحتی، به معنی راحت نبودن، discomfort، میشه ولی چون با قبول شدن توسط بقیه همراهه جبران میشه.
که همش به درست شدن یه نقاب گروهی ختم میشه. نقابی که باعث میشه یه رفتار مشخص گروهی بوجود بیاد که به ظاهر خوش گذروندن و خوشی کردن و وقت خوب داشتنه ولی در باطن هیچ کدوم از افراد گروه به درون اون یکی آگاه نیست. فقط وقتی دو نفر ها تنها میشن و مدت زیادی رو مجبور میشن با هم بگذرونن احتمال داره نقاب هاشون رو کنار بزنن. اونجاست که میبینیم همه در درون غمگین هستن ولی از ترس طرد شدن ادای خوشی رو در میارن.
اصیل بودن یعنی که در هر گروهی و هر جایی آدم رها بشه بتونه ارتباط با بقیه بگیره بدون این که اصالت خودش رو از دست بده. یعنی همیشه بازی خودش رو داشته باشه.
که در قدم اول بسیار سخته. چون بازی خودت رو داشتن یعنی تو بازی بقیه بازی نکردن. یعنی بازی خودت باید حداقل قابل مقایسه با اون بازی گروهی باشه.
اولین چیزی که متفاوت بودن به بقیه القا میکنه احساس تنفره. ولی بازی میتونه طوری باشه که این حس رو جبران کنه. اونم وقتیه که تو هر ارتباطی با هر نفری بشه انرژی مثبت بهش داد. مدل های دیگه هم میشه معادله رو حل کرد.
برای من ارتباط با هر نفر جداگونه خیلی مهمه. همخونه ای قبلیم خوشحال کردن جمع براش مهم بود. هر دوتامون بنظرم بازی رو خوب جلو بردیم و دو تا جواب درست معادله رو پیدا کردیم. هر کسی میتونه برای خودش این رو حل کنه و با داشتن آرمان های خودش با هر جور آدمی تو هر شرایطی ارتباط داشته باشه و خودش رو از دست نده.
کسی آدم رو مجبور نکرده که جور خاصی رفتار کنه ولی این نفس بزرگی که برای خودمون تراشیدیم خودش رو تو خطر میبینه که نکنه توسط بقیه پس زده بشه. نکنه توسط خودمون پس زده بشه و ... که قشنگی پیچیدگی زندگی هم به حل کردن همین معادلاته عجیب غریب و متناقضه.
- ۰۰/۰۴/۲۱
به نظرم اون رفتاری که در مورد نوجوونی گفتین طبیعیه. آدم میخواد خاص باشه که شاید پذیرفته بشه و ناخودآگاه این خاص بودن رو اول با تقلید یه سری رفتار که به نظر خودش خاص اومده انجام میده.
یادمه راهنمایی که بودم، یه بار دوستم بهم گفت: «فلانی رو دیدی شبیه تو رفتار میکنه؟ یعنی من دیدم فلان کاراتون شبیه همه ولی گفتم تو که از کسی تقلید نمیکنی!» حالا طرف یه سال از ما بالاتر بود و از قضا من بودم که ازش تقلید میکردم چون کاراش به نظرم خاص بود و ازش خوشم میومد =)) (یادم نیست اون رفتارا چیا بودن، ولی این دیالوگ یادم مونده).