زنبوری
سلام
این زنبوره امروز روی در شیشه ای پشتی شرکت نشسته بود و این فرصت رو بهم داد که چند دقیقه از فاصله ی خیلی نزدیک این حشره رو که احتمالا تو حالت عادی خیلی ازش میترسم و نمیتونم بهش نزدیک بشم رو ببینم.
چند روز پیشم داشتم عنکبوت ها رو سعی میکردم با دقت ببینم. دارم فکر میکنم که کلا انگار یه جور دیگه ای از زندگی هستن و موجودات رمز آلودی هستن. مثلا این که چجوری یه عنکبوت میتونه موقعیت سه بعدی تار هاش رو تو فضا مشخص کنه خیلی جای سوال داره. یا این که چجوری میتونه یک کندو به صورت جمعی فکر کنه. انگار اینا موجوداتی هستن که نوع آگاهیشون و کد نویسی پشتشون با ما ها فرق داره و ساخته شدن که بیشتر به پیچیدگی ای که آگاهی میتونه داشته باشه فکر کنیم.
دوربین رو که در اوردم شروع کرد جلوم چرخیدن و با دستاش صورتش رو تمیز کرد انگار داشت خوشحالی میکرد و هیجان زده بود از این که میخوام عکسش رو بگیرم! نمیدونم با اون چند صد تا چشمش چی میبینه و چی درک میکنه از من و دوربینم ولی حس خوبی داره تصور کردن آگاه بودن اون موجود فوق العاده کوچیک که خیلی ظریف و بهینه طراحی شده. و زنده است. یه تیکه از این زمین هست که زنده است و ترس رو با خودش حمل میکنه چون من یکی که میدونم حریفش نمیشم.
دریافت نتونستم عکسش رو روی پست بزارم. بیانم بعضی وقتا بد گیر میکنه سر این چیزا. فعلا این لینک رو بپذیرید.
اینم کیفیت بالاتر
- ۰۰/۰۵/۱۸
وای زنبور :""""
انقدر ازش میترسم...
جه عکسه خوبه =)