اهمیت وقت دادن
سلام
دارم کم کم به کار برقی و نرم افزاری دقت میکنم و یه چیزی که پر واضحه اینه که موقعی که یه چیزی رو میخوام راه بندازم معمولا یه زمانی رو صرفا میخواد بخوره. پروسه ی debug.
زمانی که همه چیز بنظر درست میاد و آدم تو سر خودش میکوبه که چی میتونه اشتباه باشه و در آخر هم یه "آهاااا این اشتباه بود" مساله رو حل میکنه.
حالا اخیرا متوجه شدم که یکی از راه هایی که میشه این قضیه رو کم درد تر کرد اینه که وقتی یه چیزی کار نمیکنه بیخودی بهش گیر ندم. چون ذهنیتم متمرکز شده رو همون چیزی که اشتباهه. با یه فنجون چای درست کردن (ترجیحا سبز و سفید) و برگشتن سر کارم، یا عوض کردن چیزی که دارم روش کار میکنم و برگشتن بعد یکی دو ساعت، یهویی مشکله خودش پیدا میشه.
یعنی یه چیزی که تو تار و پود و سیستم این دنیا نهادینه شده اینه که گیر دادن به چیزی و استرس کشیدن اختیاریه و مساله رو حل میکنه. ولی همون زمان رو گذاشتن و گیر ندادن و استرس نکشیدن هم مساله رو دقیقا حل میکنه. مساله زمانه که اون چیزی که روش کار میکنیم طلب داره میکنه. زمان رو با آرامش ذهن اگه بهش بدیم خودش درست میشه.
نمیدونم مایکروسافت بود کجا بود که میگفت برای یکی از سیستم عامل هاش، هر خط کد 5 دقیقه زمان برده. نه این که نفری 5 دقیقه وقت گذاشته باشن رو هر خط کد. روی هم رفته زمان دیباگ و برگشتن به کد و نوشتن و ... شده انقدر.
که نشون میده اهمیت درست فکر کردن و وقت گذاشتن در ابتدای کار رو.
چون در نهایت باید انقدر وقت گذاشته بشه. چقدر بهتره که با خون دل و چنگ به شیشه کشیدن نباشه و تو آرامش و با فکر کردن باشه.
- ۰۰/۱۰/۰۳
شدیدا قبول دارم. برای همه مون پیش اومده مثلا پاکنمون گم شده و همه جا رو گشتیم و آخر بعد از نیم ساعت دیدیم جلو چشممون بوده.