نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

اهمیت وقت دادن

جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۲۰ ق.ظ

سلام

 

دارم کم کم به کار برقی و نرم افزاری دقت میکنم و یه چیزی که پر واضحه اینه که موقعی که یه چیزی رو میخوام راه بندازم معمولا یه زمانی رو صرفا میخواد بخوره. پروسه ی debug. 

زمانی که همه چیز بنظر درست میاد و آدم تو سر خودش میکوبه که چی میتونه اشتباه باشه و در آخر هم یه "آهاااا این اشتباه بود" مساله رو حل میکنه. 

حالا اخیرا متوجه شدم که یکی از راه هایی که میشه این قضیه رو کم درد تر کرد اینه که وقتی یه چیزی کار نمیکنه بیخودی بهش گیر ندم. چون ذهنیتم متمرکز شده رو همون چیزی که اشتباهه. با یه فنجون چای درست کردن (ترجیحا سبز و سفید) و برگشتن سر کارم، یا عوض کردن چیزی که دارم روش کار میکنم و برگشتن بعد یکی دو ساعت، یهویی مشکله خودش پیدا میشه.

یعنی یه چیزی که تو تار و پود و سیستم این دنیا نهادینه شده اینه که گیر دادن به چیزی و استرس کشیدن اختیاریه و مساله رو حل میکنه. ولی همون زمان رو گذاشتن و گیر ندادن و استرس نکشیدن هم مساله رو دقیقا حل میکنه. مساله زمانه که اون چیزی که روش کار میکنیم طلب داره میکنه. زمان رو با آرامش ذهن اگه بهش بدیم خودش درست میشه.

نمیدونم مایکروسافت بود کجا بود که میگفت برای یکی از سیستم عامل هاش، هر خط کد 5 دقیقه زمان برده. نه این که نفری 5 دقیقه وقت گذاشته باشن رو هر خط کد. روی هم رفته زمان دیباگ و برگشتن به کد و نوشتن و ... شده انقدر. 

که نشون میده اهمیت درست فکر کردن و وقت گذاشتن در ابتدای کار رو.

چون در نهایت باید انقدر وقت گذاشته بشه. چقدر بهتره که با خون دل و چنگ به شیشه کشیدن نباشه و تو آرامش و با فکر کردن باشه.

 

  • ظریف

نظرات (۴)

  • ماه توت‌فرنگی
  • شدیدا قبول دارم. برای همه مون پیش اومده مثلا پاکن‌مون گم شده و همه جا رو گشتیم و آخر بعد از نیم ساعت دیدیم جلو چشممون بوده‌. 

    پاسخ:
    فکر کنم pattern blindness یا همچین چیزی داره که بخاطر یه الگویی که چشممون بهش عادت کرده یه چیزی رو توش نمیبینیم. مثلا یه کشو رو ده بار باز میکنیم و پیدا نمیکنیم، بعد که مامان رو صدا میکنیم تو همونجا پیداش میکنه!

    وقتی با سیستمای خنگِ بسیار منطقی طرف باشی ... همینه دیگه 

    اونقدر خنگ که اگه تو کورترین نقطه کد هات یه کاراکتر بالا پایین بشه ، نتونه درستشو تشخیص بده و اونقدر منطقی که تلاش کنه همونو برات اجرا کنه و به مشکل بخوره .

     

    ظاهرا وقتی به یه مشکل مثل اینی که گفتید بر میخوریم ذهنمون ناخودآگاه و پیشفرض رو حل کردنش فکر میکنه حالا چه ما بهش اهمیت بدیم چه ندیم . برا همینه که گاهی تجربه میکنیم یه مشکل ساده اصلا حل نمیشه ولی فرداش که میایم سراغش با اولین نگاه مشکلو پیدا میکنیم چون ذهن ما دیشب تاحالا داشته روش فکر میکرده .

    اگه اینجور باشه پس همین کاری که میگید درسته . کافیه یکم بیخیال بشیم و به ناخودآگاهمون اعتماد کنیم :)

    پاسخ:
    جالب گفتی! به پردازش های پس زمینه ی مغزمون داشتم امروز فکر میکردم ولی این که یه سوال رو شروع کنه خودش حل کنه جالب بود که گفتی! 
    اگه آدم بتونه دل بکنه! بعضی وقتا دوست داریم اون استرس کشیدن و چرخدنده سابیدن رو!

    چیزی که میگی باید همون diffuse mode thinking باشه.

    دقیقا برعکس چیزی که همیشه توی مدرسه و دانشگاه و جامعه به ما القا شده اما در واقع یه تونله که تو رو به مسیرهای تازه وصل می‌کنه و کلی فکر تازه خلق می‌کنه.

    برای منی که با کوچک ترین مشکل عصبی میشم، این راه خیلی جواب داده.

    پاسخ:
    چه چیز جالبی بنظر میاد! اولین باره که میشنوم و دنبال یه همچین چیزی بودم. حس میکنم مهندسی و ریاضی خیلی ذهن آدم رو focused میکنه و تو محیط کار و کار کردن با آدما خیلی diffuse بدرد میخوره. موقع حرف زدن یا تو یه جلسه ممکنه چند تا تاپیک عوض بشه و متمرکز بودن رو یه تاپیک کمکی نمیکنه. آدم باید بتونه یه عالمه چیز رو بهم وصل کنه و اگه لازم شد متمرکز هم بشه توشون.

    یه دوره‌ای توی کورسرا هست به اسم learning how to learn که اطلاعات جالبی درباره کارکرد ذهن و دوتا فاز تفکر میده.

    ذهنیت جالبی بهت میده.

    پاسخ:
    مرسی جالب بنظر میاد!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی