نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

یکم ورزش

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۱ ب.ظ

سلام

بخاطر درس تربیت بدنی که استادش یکم گیره و همچنین یکمم برای خودم ، میخواستم یه برنامه ی ورزشی رو شروع کنم ..

امروز نشد صبح زود برم برای همین ساعت 9 رفتم بیرون دوییدم یه 800 متر و یه ده دقیقه روپایی زدم دیدم تو ریه ام انگار اسید ریختن. واقعا خیلی بد بود نمیشد نفس کشید برگشتم خونه و حدود 1.5 ساعت سرفه میکردم.

واقعا این تهران هواش مثال زدنیه ها..


اگه وارونگی هوا نباشه یا تا قبل 6:30 میشه رفت بیرون برا ورزش یا هیچی وارونگی هم که باشه که کلا نفس کشیدن معمولیم مضره


  • ظریف

15 خرداد

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ب.ظ


سلام

امروز رفته بودم لاله زار ، منبع تغذیه 7.5 ولتی 25 آمپری بگیرم که 20 آمپری گیرم اومد. بازم خدا رو شکر 7.5 ولتی بود تو بازار چون اگه نبود واقعا کارم سخت میشد. بهر حال خوبه دیگه خدا رو شکر.

بعدش دیدم هوا جالبه قدم زدم  از لاله زار برم به سمت توپ خونه که بعدش سعدی ببینم چه شکلیه. واقعا جای جالبی بود سعدی این جاهایی که چیزای مکانیکی میفروشن رو واقعا دوس دارم. بعد همینجوری قدم زدم به سمت پایین و رسیدم تهش که وسطای ناصر خسرو میشد. اونجا صحنه جالبی دیدم.

یه آقایی که اصلا سر و وضع جالبی نداشت و دستای کارگری داشت نشسته بود زمین داشت یه نون بربری و خامه میخورد. یه گربه پشت سرش بود ، این یه لقممه خودش میخورد یه لقمه برا گربه هه میگرفت. براشم کم نمیزاشت. خیلی جالب و زیبا بود برام. داستانای این شکلی چند تا شنیده بودم ولی خب دیدنش خیلی تاثیر گزار بود. 

ازون جا ادامه ی ناصر خسرو رو رفتم پایین تا 15 خرداد. بافت جالبی داشت مغازه ها و معماریش. تو خیابون 15 خرداد یه چیز خیلی جالب باز دیدم.

بازار دلالی ارز!

حدود 30 نفر آدم جمع شده بودن همشون گوشی و هندفری داشتن و مثلا یکی داد میزد 100 تا فلان قد میفروشم یهو دو نفر داد میزدن میخرم و یه همچین مدل معامله هایی میشد. بعضیا هم داشتن اینور اونور جدی زنگ میزدن و ... یه آقایی بود به اینا چایی میفروخت ، پرسیدم ازش این چیه گفت دلاره ... خیلی جالب بود در نوع خودش. یه سریاشون هر یه ثانیه چک میکردن قیمتو خرید و فروش میکردن. کله گنده ها میرفتن بالای سکو وای میستادن پایینم بقیه بودن

عکس بالا یه قسمت این بازاره چون نمیدونستم چقد حساسن، نشد از همشون عکس بگیرم. 

  • ظریف