نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۵۰ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

فکر کرد

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۲۹ ق.ظ

به او فکر میکنم

به آنچه به جز من است

وقتی به او فکر میکنم، همان میشوم

می اندیشم

و پس از اندیشیدن

احساسش میکنم

آنجا است که اگر حرفی بزنم

همان میشود که میگوید

اگر در بدن من میگنجید

همان میگفت که زبانم میگفت

او من است

من است در حالی که هنوز او را ندارم

شاید هیچ گاه نخواهم داشت

جایگاهش آنسوی مرز هاست

مرز های چشم و روح

همانجا که در خواب میروم

آنسوی دیوار ها

آنسوی پوست و سر و جسم و شانه

دیشب او را دیدم 

در شکل های بسیارش

به او گفتم که درد دلم چیست

و او فهمید و میدانست که چه بگوید

برایش در لیوان طبقه ی بالا

انعامی گذاشتم

از جنس خودش

برای او چه تفاوتی دارد رفتار من؟

می اندیشم و خوشحالم که فراموش کردنش

باعث شده که احساس کنم از من جداست

و اگر نه، چه چیزی را احساس میکردم

تا به او فکر کنم و او شوم؟

  • ظریف

چشم سر

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۹ ق.ظ

سال های پیش بود که در مسجد نشسته بودیم

روحانی از خاطراتش از هند میگفت و مرتاض ها

علاقمند شدم بدانم که چشم سر چیست و چگونه است

برایم جالب بود که بتوانم ببینم از چشمی که درون ذهنم است

به دنبال آنچه در نوشته ها یافتم

بعضی میگفتند که شبیه یک دیوار آجری است که با تمرکز میشکند

و نور از آن حاصل میشود

و چه و چه

بعضی میگفتند که میتوانند هاله ی اطراف احسام را ببینند

انسان ها به رنگ های مختلف در می آمدند بر اساس حالشان

همان سال ها بود که آن سریال تلویزیونی از چشم برزخی استعاره میکرد

نمیدانم. 

همچنان بعد از سال ها برایم نامشخص است

فکر میکنم بین افسانه ها و آنچه ذهن باید ببینید تفاوت بسیاری است

چشم سر دنیای تخیل است و آنچه که میتواند باشد

کمی کودکانه است گفتنش ولی گنج ها را باید در دوران کودکی جست

تصویر ذهنی که میتواند دنیایی معادل دنیای بیرون را تصور کند

ارزشی بی نظیر دارد

آن تصویر، واحدی است که معادل چشمی است که آفریدگار از آن 

دنیای مخلوق را میبیند

ولی ساده انگاشتن و بی ارزش کردن برای ما جذاب تر است

آنچیزی که لمس میشود برای ما بهتر است 

و چه بهتر است که در همین جا باشیم

ریشه در زمین داشته باشیم تا در آسمان ها

شاید از انسان های آینده باید پرسید

که چگونه دنیای ذهنشان را میبینند

و در این بین

ما سقفی بسازیم و سیم کشی کنیم 

تا صدای یکدگیر را بشنویم و از طوفان در امان باشیم

شاید اکنون زمانش نیست که روحمان پرواز کند

شاید اکنون از دو دست و دو چشم باید استفاده کنیم

تا زمین را بسازیم

نمیدانم

شاید زمانی برسد که صحبت با اطرافیان

در مورد آنچه سیاست و اقتصاد میکند نباشد

شاید زمانی برسد که ماشین های بزرگ 

روغن کاری وتنظیم شده باشند

و فرصت تفکر باشد

ولی اکنون زمانش نیست

 

  • ظریف

از جانب دوستان

دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۲ ق.ظ

سلام 

از دوستان میشنوم

از آنها که میخواهیم در کنارشان باشیم

چه است بهای بودن درکنار یکدیگر

چه دوستانه چه از روی اجبار

بدون در نظر گرفتن آنچه از بیرون به آن اسم میدهیم

در کنار هم بودن چگونه است؟

مگر انسان به جز این است که آینه ی درون دنیای بیرون است

آن کسی میشود که دیگران میخواهند ببینند

آن کسی میشود که انعکاس درون شخص مقابل باشد

ولی درون او چگونه است؟

چرا میخواهد بجای خود آنچه بیرون است را نمایش دهد

چون دوستش دارند

وقتی کسی را دوست داریم میخواهیم برای ما باشد

میخواهیم آنچه را که دوست داریم ببینیم، در او ببینیم

میخواهیم آنچه باشد که ما میخواهیم

هنرمندانه است بعضا میگویند

نوساناتی از پشت چشم ها به دنیای نامرئی اطراف که ما را به هم وصل میکند

انرژی؟

نمیدانم

فکر نام بهتری است

چرا که انسان است که جهان را تفکر میکند

ولی از آفرنیش این تفکر این است که میتواند از فکر های خود تاثیر بپذیرد

میتواند در اثر فکر های دیگر غرق شود

و مدت ها خویش را فراموش کند

میخواهد که خودش باشد 

خودش چه کسی است؟

چگونه میتوان با فکر های بیرون کنار آمد

چگونه است که هرآنچه که میخواهند؟

چه چیزی میخواهند و چگونه میدانند که آن چیزی است که به آن نیاز دارند

برای من گنگ است

برای من نمیگوید

و نمیخواهد

ولی میدانم که نیاز دارد

نیازش را باید بیابم

مستقیما به من بها نمیدهد یا اجازه نمیدهد که آن را بفهمم

باید از طرق دیگر متوجه شوم که نیازش چیست

ولی این را میبینم که بنظر در دنیای بیرون 

یا از روی القا و یا احساس درونی 

دیگران میدانند که چه میخواهند

شاید این قوسی در نمودار است

که تا وقتی که به درون ننگری 

نمیتوانی تشخیص دهی که دیگران چه میخواهند از تو

و بازیگرانی هستند

بسیار بزرگتر

با ارواج بزرگتر

که آسایششان 

این است که به تو بگویند که چه میخواهی

آنها جایگاه آفریدگار هستند

جایگاهی هستند که میگویند زمین چگونه باید بودنش را تجربه کند

شهر چگونه باشد و قوانین چگونه اجرا شود

آنها برای خود مقرراتی دارند

که از زندگی خود دریافته اند

برخی پیچیده و جزیی تر فکر میکنند 

و برخی قلم فکرشان 

به پهنای نقاشی آسمان است

ولی میدانند

مهم این است که بدانم که آنها میدانند

اگر نمیدانستند 

جایگاهشان را کسی که میدانست پر میکرد

از پایین بسیار میتوان ایراد گرفت ولیکن

آنچه در مقام تصمیمی اتفاق می افتد

همراه با بال زدن پروانه ها 

در درون دل است

پروانه ها میگویند که چه چیزی درست است 

و چه چیزی نادرست

پروانه ها حامل آشوبی هستند که به منطق فکر جان میدهد

  • ظریف

دنبالش بودم

شنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۴۹ ق.ظ

به دنبال او بودم

در جهانی که خدایش میوه ی دانش را به پدر و مادرم ممنوع کرده بود

ولیکن سیب درخت دانش را خوردند

و به زمین آمدند

ما میخواهیم بدانیم که چه میشود

چگونه میشود و چرایی را

تا وقتی که دستمان از نزدیک شدن به شعله ی‌ شمع بسوزد

و بفهمیم که گرمای روشنی تا حدودی لذت بخش است

ولی هیچ وقت نمیخواهیم که دستمان در آتش فرو رود

بین تاریکی و روشنی

البته که روشنی را می‌پذیریم 

ولی واقعیت این است که ماده 

از جنس تاریکی است و بدن بدون شعله ی آگاهی

تاریک است 

بدن مکان زندگانی ماست

ابتدا باید تاریکی را درک کنیم

تا روشنی را حس کنیم

وگرنه تفاوت بین روشنایی و سوختن را

  • ظریف

برایت کافی است

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۰۱ ق.ظ

در دنیایش انسان ها به بلندی درختان نبودند

در هر ارتفاعی طبقه ای بود و قد انسان های آن طبقه به اندازه ای میشد

آنچه طبقه ی بالا انجام میداد سایه ی طبقه ی پایین تر را معین میکرد

و طبقه طبقه انسان ها بر هم تاثیر میگذاشتند

این طور نبود که دستوری در کار باشد

دستور این بود که باید حضور یکدیگر را بپذیرند

این گاهی منجر به عدم آسایش بود 

ولی کمی که گذشت باعث شد که آنها به زمان یکدیگر عادت کنند

مثلا وقتی که طبقه ی بالایی میخواست قدم بزند،

پایینی موسیقی پخش میکرد

و پایین تر از صدای موسیقی بالایی

به بیرون میرفت

شاید اگر به حال خودش رها بود از خانه به بیرون نمیرفت

و برای خودش بهتر بود

وظیفه ی طبقات بالایی این بود که تصمیم بگیرد چون تاثیر زیادی از بیرون نمیگرفت

و وظیفه ی طبقه ی پایین تر این بود که بپذیرد به اندازه ای که میتواند

 

چرا معمار این ساختمان آن را از دیوار های نازک ساخته بود؟

این اجازه ی او بود که از مصالح بهتری استفاده کند

ولی آیا بهتر این است که دیوار ها را ضخیم کرد

یا این که انسان هایی که از هم دور هستند

را به هم نزدیک کرد؟

معمار تصمیم گیرنده بود یا تابع؟

شاید این پول بود که تصمیم میگرفت

که انسان هایی که دور هستند و ریشه های قوی ندارند

را به هم نزدیک کند تا از در کنار یکدیگر قرار گرفتن 

رشد کنند و مستحکم شوند تا شاید

بتوانند خانه هایی از جنس مستحکم 

بسازند و جایگاه خود را به گونه ای بیابند

که بهترین ارتفاع را برای حضور خود انتخاب کنند

آنچه که تعادل میان انتخابشان 

و نیازشان را

برآورده کند

  • ظریف

مشکل اجتماع ۲

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۱۳ ق.ظ

سلام

چجور تراکنش هایی لازم است و چجور تراکنش هایی مجبوریست؟

چجور تراکنش هایی به قصد لذت است

و اثر لذت چیست؟

در دنیای انسان ها، دنیای چندین بدن، لذت ها گسترده است

میتوان تنهایی لذت برد

یا به اشتراک گذاشت

جامعه چه میخواهد؟ جمع از تو چه میخواهد؟

گاهی خود به خود دستیار دیگران میشوم

بر خودم حرام میدانم دستیار داشتن را

و کسی که نخواهد آزار برساند، باید آزار ببینید

ولی چه آزاری؟

گاهی لازم است تا آزاری را تجربه کرد

چون مسیر آرامش ما از آن نوع آزار میگذرد

و با فهم آن آزار شدن

میتوانیم احساس همدردی در زمان آزار دادن داشته باشیم

شاید صادقانه تر این که

اجازه ی آن آزار را داشته باشیم

خواستن و بودن با انسان های دیگر آزار است

خواستن و بودن با خود آزار است

خواستن و بودن آزار است

بودن آزار است

انسان میخواهد حواس خود را پرت کند

متمرکز بودن آسان نیست

از مواجهه با سکون

برای همین سکوت را به صدا پر میکند

برای همین است که اتاق خود را ترک میکند

برای همین است که خود را به آب و آتش میزند

ولی در سکون چیست؟

 

سکون چنگ در خود فرو رفته ی آفرینش است

که خود را میخراشد همان گونه که باید خورد

این گونه از خود پوست میکند

و آنچه در زیر پوست فکر کرده را

آشکار میکند

 

در تلاش برای لمس خود

و رسیدن به آنچه میخواهند انجام شود

باید تغییر کرد

آنها میخواهند چون میدانند

و دانستنشان در لذتی که میبرند نهفته است

این تفاوت دانش متفکران با اندیشمندان است

  • ظریف

آنچه گذشت

جمعه, ۲۰ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ

سلام

 

در طبقه ی دوم فرودگاه حامد دوبی هستم که مینویسم

جایی که شاید بنظر قرار بود ساعتی چند درش باشم و بگذرم

ولی به دلیل کنسل شدن پروازم

گشایشی شد به سوی دیدن این شهر بسیار شنیده شده

دو روز اخیر را در این شهر بودم

برای من قفلی بود که بجز با چاره ی راکت های شلیک شده

کلیدی برای باز شدنش به این زودی ها نمیبود

ساعت یک شب است و من اینجا نشسته ام برای پروازی پنج صبح

گوشه ای از سالن مردم روی وسایل خود و گره خورده با خود خوابیده اند

تا شب به سر شود و صبح شود

ساکت نیست

ولی آنچه یافته ام این است که خواب را میشود کمی شبیه سازی کرد

میشود در بیداری خواب بود اگر تاریکی حاصل شود

بدن خسته میماند ولی برای آن هم چاره ای است

کشش به جهات مختلف خستگی را دور میکند

 

اینجا کمی سورآل است

شبیه یک تکه ی جدا از دنیا میماند

زمین کاشی کاری شده و مردمی که خواب و بیدار هستند

و چند غذا فروشی و فروشگاه کوچک

یک مسجد با در قفل 

چون نماز شب را در برنامه نگنجانده اند

یا شاید چون مسجد در اوج شب از زمین سنگ نرم تر است

 

زمان گذر نمیکند

 

پس شاید بنویسم بلکه بگذرد

 

  • ظریف

دنیای موازی

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ

در دنیاهای موازی چه اتفاقاتی می افتد؟

دنیا های بالاتر دنیاهای چپ و راست

دنیاهایی که فدا میشوند تا وحشت دنیای ما کمتر شوند

دنیایی که در آن بیگانه ها به ما مسلط میشوند

دنیایی که آنها با راکت های خود به مرکز شهر های ما می آیند

چنان به حریم ما وارد میشوند که در چشم به هم زدنی

هر چه بافته بودیم را رشته میکنند

و کاری می‌کنند که احساس قدرتی که داشتیم 

ناچیز میشود

 

دنیای دیگر دنیایی است که در آن پلیس ها با دهشت میبینند

آنها نظاره گر رفتار هستند و از انسانیتشان کاسته شده است

کسانی که بیرون میروند در حریم میله های فولادی نظم آنها

ممکن است حتی باز نگردند

آنها به رفتار درست فکر میکنند

و تنها رفتار درست

 

دنیای ما نجات یافته از میان این دنیا هاست

و یا شاید اگر قدرش را ندانیم

دنیایی است که فدا شود برای دنیای موازی دیگر

  • ظریف

مشکل اجتماع ۰۱

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

به ارتباط زن و مرد برمیگردد

دو موجود هوشمند این سیاره زن و مرد هستند

متفاوت اند. 

برخی گفته اند مرد ها از مریخ آمده امد و زن ها از ونوس

ولی آنچه میبینیم این است که هر دو از شکم زن بیرون می آیند

با درد بسیار و زمان قابل توجه

 

ارتباط این دو موجود در حیوانات نیز وجود دارد

در تکامل هدف این بوده که بقا ادامه داشته باشد

با کودکانی قوی تر از والدین

 

در گونه ای هشت پا، مادر در کنار تخم های متعدد مدت زیادی میماند

و آنها را ترک نمیکند و چیزی نمیخورد

تا مرگش فرا رسد

در واقع زاد و ولد را به عنوان اوج و هدف زندگی میداند و در آن راه میمیرد

 

در پرندگان، مادر روی تخم ها میخوابد،

تخم هایی که ناشی از جفت گزینی با پرنده ی نری بوده

که بهترین آواز را از خود نشان داده

و بهترین خانه را برای خود ساخته

و رقابت کرده

و بعد از شکست تخم ها به جوجه ها غذا می‌دهد 

و آنها را تمیز میکند

تا آماده ی پرواز اول خود شوند

 

نقش های مشابه در گونه ها دیگر هم وجود دارد

همه برای تکثیر گونه ی خود تلاش میکنند

و نقش مرد و زن به صورت زیر تعریف میشود

زن: حمایت گر از بچه ها و نقش تولید مثل را به عهده دارد

مرد: رقابت و کسب صفات و ویژگی هایی که او را از نر های دیگر متمایز میکند

در حضور زن است که مرد برای خود هدفی پیدا میکند بجز بقا

و بدون مرد، زن نمیتواند به تولید مثل بپردازد و کافی نیست

 

حال در جامعه ی انسانی که مسائل زیستی حل شده است

مثلا نیاز به غذا و بقا بسیار ساده تر حل میشود

و یا تولید مثل الزاما تابع صفات فردی نیست

و ارزش های خود ساخته مانند پول و قدرت در کنار ارزش های زیستی قرار دارند

و کلمات میان انسان ها در جریان هستند و حامل پیام ها هستند

و رفتار از انسان ها بروز پیدا میکند و که در جواب به رفتار دیگران است

نمیتوان مسائل را به این سادگی نگاه کرد

 

ذهن انسان قدرتمند است و حامل یگانگی است

یعنی هر کسی در ذهن خود مرد و زن است

هر کسی به همراه پدر و مادر و فامیل خود در ذهنش زندگی میکند

آگاه یا نا آگاه

و در ارتباط بین دو موجود به پیچیدگی انسان

پیچیدگی هایی به وجود می آید که در یک لایه بالاتر از لایه ی زیستی

خود را بروز میدهد

 

انسان حامل دو طبقه می‌شود 

طبقه ی زیستی و طبقه ی ذهن

 

در ارتباطات انسان ها موضوعی به نام قدرت نیز حضور دارد

که با آن ارتفاع نسبی این طبقات مشخص میشود

در ظاهر طبقه ی زیستی حامل اطلاعاتی است که بسیار حیاتی است

و در نگاه اول منتقل میشود

از جمله ساختار بدن، رنگ پوست، ظاهر صورت و سر و ..

و به خودی خود حامل ارتفاعاتی در ابعاد مختلفی است

که ارزش گذاری آن برای هر شخص متفاوت است

 

با کمی گذر از سطح و برقراری ارتباطات انسانی

آنچه در طبقه ی ذهن وجود دارد بروز پیدا میکند

الگو های رفتاری، تراما ها، بایاس های فکری و ...

خود را نشان میدهند

و همچنین صفات خارجی نیز خود را به این مجموعه اضافه می‌کنند 

شبیه یک میز با ارتفاع خاص که بر روی آن مجسمه های مختلفی است

این مجسمه ها از شغل و مسائل مالی تا طرز بیان و سیاست میتواند متفاوت باشد

و در مصاحبت خود را بروز میدهد

 

حس قدرت طلبی به این منظور است که ساختار اجتماعی انسان 

تاکید بر این دارد که جایگاه افراد مشخص شود

و اینگونه نظمی بر جمع غالب شود

که ساختار های مختلف و میزان آشوب تابع شرایط محیطی است

 

حال در اتم و ملکول های این اجتماع،

جایی که بنیادی ترین رفتار این دو گروه گونه ی انسان بوجود می آید

جزییات بسیاری نهفته است که روی هم کل را تحت تاثیر قرار میدهند

 

اتم های اجتماع در قدم اول ارتباط زن و مرد درون ذهن هر شخص است 

 

ادامه ی داستان در قسمت بعد

  • ظریف

ایران ۰۳

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

 

امروز قرار بود دو روز باشه که برگشته باشم

ولی پرواز ها رو هوا بودند و به هوا نمیرفتند

از فضای کار فاصله گرفتن و به منزل بازگشتن

تفاوت ها را دیدن و آرام آرام تیغه ی خود را نرم کردن

در نگاه ها نگریستن و در ندانستن ماندن

مهم تر از همه خانواده را دیدن

دیدن تغییرات و آنچه ثابت میماند

تلاش برای تقطیر لحظات و ذخیره ی آنچه میباشد

در حافظه ی این عصر دل انگیز بودن

دیدن آنچه همیشه بود، از زاویه ی دیگر

دیدن این که نیازمندی انسان در قلبش دوا نمیشود

فقط با چیزی پر میشود موقتا

ارواح همچنان هستند

در شکل های دیگر

انسان ها همچنان میجنگند

در کلام و با موشک

و تنها راه حلی که به ذهن میرسد

یا تنهاییست

و یا جزوی از جنگ بودن

و تیزی دندان نیش و استخوان مشت

میطلبد جنگ و قدرت را

و تنها کسی که جنگ نمیخواهد

آن کسی است که قلبش با آن کسی که دریده شده

همدردی میکند و مشت میخورد از درون خودش

آفرینش انسان بدین گونه است

خنده دار

نکوهش شدنی ها روی صحنه

و انسان برای تلاش برای حفظ

ارزش های نادیدنی در نگاه دیگری

میگوید و میرمد و میپیماید و میکشد 

و آنکسی که دوست تر است

ناچار به بی ارزش تر شدن است

مرزها باید ساخت

مرز هایی که در آن

نه خود به تجاوز متهم شویم

و نه خود را گرفتار تجاوز کنیم

بجنگیم ولی با قلم های ظریف

مبادله باید کرد

مبادله ای که در آن نه خود با سینه ای درد مند بیرون آییم

نه برای چشیدن شهد،‌ رگ های او را از خون خالی کنیم

هرچند که ارزش ها سیال اند و که میداند که چقدر می ارزد

ارزش باید ساخت

ارزشی بر پایه ی آنچه ریشه در آفرینش دارد

نه آنچه خود ساخته ی مریدان هیچ گاه استاد نشده است

دروغ باید گفت

آنجا که عشق با طرز فکر پایمال می‌شود 

قدرت باید داشت

قدرتی بر پایه ی آنچه صحیح است

و باید پذیرفت که کسی که وارد بازی قدرت میشود

گهی خم میشود و گهی خم باید شوند

تسلیم به آنچه باید شد

آنچه است و بوده است 

آنچه در آسمان میدرخشد

  • ظریف