نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۵۵ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

گوشه های عشق

جمعه, ۲۸ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۱۳ ق.ظ

سلام

 

عشق به ما میگوید که آن کسی که بیشتر از همه دوستمان دارد

خود را سپر میکند برای تبدیل شدن به چیزی که بیشتر از همه

از آن احساس تفاوت میکنیم

جوری پارادوکس است ولی جوابش این است که تنها

آنهایی میتوانند عشق پذیرفتن را تجربه کنند که به خودشان عشق داشته باشند

چرا که هر کسی که دوستشان داشته باشد

حتی بیشترین مقدار دوست داشتن

در بهترین حالت میتواند آینه ای شود

از آنچیزی که از خود احساس میکنند

 

بهترین چیزی که معشوق از خود احساس میکند

بهترین چیزی که معشوق از خود درک میکند

بهترین چیزی که معشوق خود را شایسته ی آن عشق میبیند

 

از فدا کاری صحبت نمیکنم

فداکاری مختص مادر و زن درون مردان است

و انسان هایی که پدران ناخوانده شان 

برایشان سرنوشت فداکارانه نوشته اند

چون پدرانشان یا نبودند، یا این که فرصت نوشتن نداشتند

 

من از عشق بین زن و مرد هم هنوز صحبت نمیکنم

از عشق صحبت میکنم

 

  • ظریف

روان

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۳، ۱۱:۱۵ ب.ظ

آنچه بیرون میگذرد و آنچه در درون است

مشابه اند 

بیشتر از آنچه بیرون است در درون رخ میدهد

بیشتر از آنچه درون است در بیرون دیده میشود

این دو روی سطح به هم میرسند

سطحی که میتواند مواج باشد، در جریان باشد، آرام

یا سفت و سخت

چهره ای که رویه ی سختی نداشته باشد

همواره در حال فوران است

آنچه در درون میگذرد باید در ظرف درون جا شود

وگرنه مثل آتشفان یا مثل آتشنشان 

از خشم و یا برای جلوگیری از خشم فوران میکند

فورانش چیز هایی را به بیرون میریزد که از درون او ناشی شده است

احساسات عمیقش

احساساتی که نتوانسته تا الان آنها را سر و سامان بدهد

-=-=-=-=-=-=--=-=-=-=-=-=--=-=--=--=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 

جایی نوشته بود 

دوست داشتن ساده است

و دانستن این که دوست داشته می شویم یا خیر، سخت نیست

گاهی احساسات عمیق ماست که باعث میشود

شخصی نخواهد خود را درگیر دوست داشتن ما کند

-----

ولی گاهی پس زده شدن مورد سوال است

و سخت تر این است که از فرهنگی برخواسته باشیم

که داستان خود آزاری عشق مجنون، در قاب طلا گرفته شده باشد

 

باید ترمیم و رفع مشکلات درونی در صدر اولویت ها باشد

مشکل این است که در قالب انسان. به طور عادی، نمیتوان دانست که مشکلی وجود دارد.

برای بقا، زخم های روح بی حس میشوند در کودکی 

و کم کم به فراموشی سپرده میشوند در حالی که اسکار های آن زخم ها

بدنه ی روح را پر کرده اند

 

همکارم از مقاله ای سخن گفت در مورد قدرت اختیار و این که چقدر تصمیم های ما تابع محیط است

 

بنظرم انتخاب "تلاش برای حل مشکلات"، یا "سر کردن با مشکلات" نمودی از قدرت اختیار است.

  • ظریف

This is the end(2013)

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۰۳ ب.ظ

سلام

 

در Reddit میگشتم تا روزم رو شروع کنم و دو چیز نظرم رو جلب کرد

1- آتش سوزی های محله ی گرون قیمتی در California من رو یاد فیلم This is the end (2013) انداخت. این فیلم در لیست فیلم های پیشنهادیم که سال هاست آپدیت نکردم هنوز هست.

این فیلم کمدی، داستان بازیگر هایی هست که در زندگی واقعیشون دور هم جمع شدن تا خونه ی جدید James Franco رو جشن بگیرن. 

داستان اینطور پیش میره که مهمونی تبدیل به صحنه ی آخر زمان میشه و اتفاقات جالبی میفته.

 

2- اطلاعیه ای که اکانت Reddit ی از طرف ایران، آمادگی خودش رو برای همکاری با کانادا در مقابله با آمریکا بیان کرده بود واکنش های جالبی داشت. یکی از واقعیت های دنیایی که درونش هستیم اینه که وقتی که ارتباطات قدیمی حاکم باشن، خیلی سخت هست که تغییری در ارتباطات اعمال بشه مگر این که با عقب کشیدن یا اشتباه عامل در قدرت باشه. باعث رو اومدن.

 

در ارتباط قدرت، کسی که سکوت کرده است قدرت را حفظ میکند

موضع قدرتش تغییر نخواهد کرد

مگر این که به نحوی حذف شود

 و با کنار گرفتنش، آنچه در زیر شکل گرفته

به بیرون سرایت کند

در روابط، اگر سکوت شود، تحمل شود که سکوت شود،

دیگران تاثیر پذیر میشوند

و قدرت حفظ میشود

و این به این معناست که دو طرف رابطه،

آنچه با یکدیگر انجام میدهند را میپذیرند

خواه آسیب زننده باشد، خواه متعادل

و استحکام رابطه،

به استحکام روابطشان با دیگران وابسته است

کسانی که منفعت میبرند

  • ظریف

از شدندات

جمعه, ۱۴ دی ۱۴۰۳، ۰۳:۵۰ ق.ظ

همیشه بخشی، پشت صحنه است و افرادی که میخواهند چیزی را بسازند

و بخشی جلوی صحنه است که افرادی هستند که مصرف میکنند

مصرف کننده ی درست به اندازه ی تولید کننده درست اهمیت دارد

مصرف کننده از تولید کننده میخواهد که رقابت کند

میخواهد که به او ثابت کند که در میان سایر انتخاب ها 

برتری دارد و ارزش هزینه ای که میکند را دریافت خواهد کرد

مصرف کننده تولید کننده را در اصطکاک قرار میدهد

او به تولید کننده احساس هدف داشتن میدهد وگرنه

مدت زیادی طول نمیکشد که کالایی به تولید برسد

دیر یا زود

ولی مصرف کننده ایده آل تنوع میخواهد، راه حل میخواهد، چیز هایی را میخواهد که بعضا نمیداند

کار تولید کننده این است که نیاز های او را بشناسد 

حتی به او نیازی را نشان دهد که خودش نیز خبر نداشته

این درجه ای از آگاهی است که اگر علم عمومی بود

دستیابی به آن سخت نمیبود

تولید کننده برای فهم مصرف کننده ابتدا باید

بهترین مصرف کننده باشد

 

  • ظریف

ت

يكشنبه, ۲ دی ۱۴۰۳، ۰۹:۱۳ ب.ظ

برای نظم سخت است که لبخند بزند

لبخند زوری از عدم قدرت می آید

یعنی حواست باشد که من تو را نخواهم خورد

صورت جدی معنایش این است که هر چه بین من و توست 

همان گونه که هست، هست

هر دوی ما میدانیم که آنچه بین ما احساس میشود

نادیدنی است ولی برای هر دو قابل لمس است

هیچ کسی نمیداند دیگری چگونه احساس میکند

ولی میتوان تصور کرد و قطعات پازل را در کنار هم قرار داد

که اگر همه انسان هستند

کمابیش میتوان دانست که چگونه احساس میکنند

همدردی نقطه ی تاریک احساس متقابل است

و برای قلب دردمند، پیدا کردن درد برای احساس 

دوای موقتی است که او را آرام میکند

تا کمی از درد خود به چیز دیگری فکر کند

این انتخاب است که چقدر مغروق شویم

ولی زمان میگذرد و باز نخواهد گشت.

  • ظریف

فکر کرد

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۲۹ ق.ظ

به او فکر میکنم

به آنچه به جز من است

وقتی به او فکر میکنم، همان میشوم

می اندیشم

و پس از اندیشیدن

احساسش میکنم

آنجا است که اگر حرفی بزنم

همان میشود که میگوید

اگر در بدن من میگنجید

همان میگفت که زبانم میگفت

او من است

من است در حالی که هنوز او را ندارم

شاید هیچ گاه نخواهم داشت

جایگاهش آنسوی مرز هاست

مرز های چشم و روح

همانجا که در خواب میروم

آنسوی دیوار ها

آنسوی پوست و سر و جسم و شانه

دیشب او را دیدم 

در شکل های بسیارش

به او گفتم که درد دلم چیست

و او فهمید و میدانست که چه بگوید

برایش در لیوان طبقه ی بالا

انعامی گذاشتم

از جنس خودش

برای او چه تفاوتی دارد رفتار من؟

می اندیشم و خوشحالم که فراموش کردنش

باعث شده که احساس کنم از من جداست

و اگر نه، چه چیزی را احساس میکردم

تا به او فکر کنم و او شوم؟

  • ظریف

چشم سر

پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۹ ق.ظ

سال های پیش بود که در مسجد نشسته بودیم

روحانی از خاطراتش از هند میگفت و مرتاض ها

علاقمند شدم بدانم که چشم سر چیست و چگونه است

برایم جالب بود که بتوانم ببینم از چشمی که درون ذهنم است

به دنبال آنچه در نوشته ها یافتم

بعضی میگفتند که شبیه یک دیوار آجری است که با تمرکز میشکند

و نور از آن حاصل میشود

و چه و چه

بعضی میگفتند که میتوانند هاله ی اطراف احسام را ببینند

انسان ها به رنگ های مختلف در می آمدند بر اساس حالشان

همان سال ها بود که آن سریال تلویزیونی از چشم برزخی استعاره میکرد

نمیدانم. 

همچنان بعد از سال ها برایم نامشخص است

فکر میکنم بین افسانه ها و آنچه ذهن باید ببینید تفاوت بسیاری است

چشم سر دنیای تخیل است و آنچه که میتواند باشد

کمی کودکانه است گفتنش ولی گنج ها را باید در دوران کودکی جست

تصویر ذهنی که میتواند دنیایی معادل دنیای بیرون را تصور کند

ارزشی بی نظیر دارد

آن تصویر، واحدی است که معادل چشمی است که آفریدگار از آن 

دنیای مخلوق را میبیند

ولی ساده انگاشتن و بی ارزش کردن برای ما جذاب تر است

آنچیزی که لمس میشود برای ما بهتر است 

و چه بهتر است که در همین جا باشیم

ریشه در زمین داشته باشیم تا در آسمان ها

شاید از انسان های آینده باید پرسید

که چگونه دنیای ذهنشان را میبینند

و در این بین

ما سقفی بسازیم و سیم کشی کنیم 

تا صدای یکدگیر را بشنویم و از طوفان در امان باشیم

شاید اکنون زمانش نیست که روحمان پرواز کند

شاید اکنون از دو دست و دو چشم باید استفاده کنیم

تا زمین را بسازیم

نمیدانم

شاید زمانی برسد که صحبت با اطرافیان

در مورد آنچه سیاست و اقتصاد میکند نباشد

شاید زمانی برسد که ماشین های بزرگ 

روغن کاری وتنظیم شده باشند

و فرصت تفکر باشد

ولی اکنون زمانش نیست

 

  • ظریف

از جانب دوستان

دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۲ ق.ظ

سلام 

از دوستان میشنوم

از آنها که میخواهیم در کنارشان باشیم

چه است بهای بودن درکنار یکدیگر

چه دوستانه چه از روی اجبار

بدون در نظر گرفتن آنچه از بیرون به آن اسم میدهیم

در کنار هم بودن چگونه است؟

مگر انسان به جز این است که آینه ی درون دنیای بیرون است

آن کسی میشود که دیگران میخواهند ببینند

آن کسی میشود که انعکاس درون شخص مقابل باشد

ولی درون او چگونه است؟

چرا میخواهد بجای خود آنچه بیرون است را نمایش دهد

چون دوستش دارند

وقتی کسی را دوست داریم میخواهیم برای ما باشد

میخواهیم آنچه را که دوست داریم ببینیم، در او ببینیم

میخواهیم آنچه باشد که ما میخواهیم

هنرمندانه است بعضا میگویند

نوساناتی از پشت چشم ها به دنیای نامرئی اطراف که ما را به هم وصل میکند

انرژی؟

نمیدانم

فکر نام بهتری است

چرا که انسان است که جهان را تفکر میکند

ولی از آفرنیش این تفکر این است که میتواند از فکر های خود تاثیر بپذیرد

میتواند در اثر فکر های دیگر غرق شود

و مدت ها خویش را فراموش کند

میخواهد که خودش باشد 

خودش چه کسی است؟

چگونه میتوان با فکر های بیرون کنار آمد

چگونه است که هرآنچه که میخواهند؟

چه چیزی میخواهند و چگونه میدانند که آن چیزی است که به آن نیاز دارند

برای من گنگ است

برای من نمیگوید

و نمیخواهد

ولی میدانم که نیاز دارد

نیازش را باید بیابم

مستقیما به من بها نمیدهد یا اجازه نمیدهد که آن را بفهمم

باید از طرق دیگر متوجه شوم که نیازش چیست

ولی این را میبینم که بنظر در دنیای بیرون 

یا از روی القا و یا احساس درونی 

دیگران میدانند که چه میخواهند

شاید این قوسی در نمودار است

که تا وقتی که به درون ننگری 

نمیتوانی تشخیص دهی که دیگران چه میخواهند از تو

و بازیگرانی هستند

بسیار بزرگتر

با ارواج بزرگتر

که آسایششان 

این است که به تو بگویند که چه میخواهی

آنها جایگاه آفریدگار هستند

جایگاهی هستند که میگویند زمین چگونه باید بودنش را تجربه کند

شهر چگونه باشد و قوانین چگونه اجرا شود

آنها برای خود مقرراتی دارند

که از زندگی خود دریافته اند

برخی پیچیده و جزیی تر فکر میکنند 

و برخی قلم فکرشان 

به پهنای نقاشی آسمان است

ولی میدانند

مهم این است که بدانم که آنها میدانند

اگر نمیدانستند 

جایگاهشان را کسی که میدانست پر میکرد

از پایین بسیار میتوان ایراد گرفت ولیکن

آنچه در مقام تصمیمی اتفاق می افتد

همراه با بال زدن پروانه ها 

در درون دل است

پروانه ها میگویند که چه چیزی درست است 

و چه چیزی نادرست

پروانه ها حامل آشوبی هستند که به منطق فکر جان میدهد

  • ظریف

دنبالش بودم

شنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ۰۵:۴۹ ق.ظ

به دنبال او بودم

در جهانی که خدایش میوه ی دانش را به پدر و مادرم ممنوع کرده بود

ولیکن سیب درخت دانش را خوردند

و به زمین آمدند

ما میخواهیم بدانیم که چه میشود

چگونه میشود و چرایی را

تا وقتی که دستمان از نزدیک شدن به شعله ی‌ شمع بسوزد

و بفهمیم که گرمای روشنی تا حدودی لذت بخش است

ولی هیچ وقت نمیخواهیم که دستمان در آتش فرو رود

بین تاریکی و روشنی

البته که روشنی را می‌پذیریم 

ولی واقعیت این است که ماده 

از جنس تاریکی است و بدن بدون شعله ی آگاهی

تاریک است 

بدن مکان زندگانی ماست

ابتدا باید تاریکی را درک کنیم

تا روشنی را حس کنیم

وگرنه تفاوت بین روشنایی و سوختن را

  • ظریف

برایت کافی است

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۰۱ ق.ظ

در دنیایش انسان ها به بلندی درختان نبودند

در هر ارتفاعی طبقه ای بود و قد انسان های آن طبقه به اندازه ای میشد

آنچه طبقه ی بالا انجام میداد سایه ی طبقه ی پایین تر را معین میکرد

و طبقه طبقه انسان ها بر هم تاثیر میگذاشتند

این طور نبود که دستوری در کار باشد

دستور این بود که باید حضور یکدیگر را بپذیرند

این گاهی منجر به عدم آسایش بود 

ولی کمی که گذشت باعث شد که آنها به زمان یکدیگر عادت کنند

مثلا وقتی که طبقه ی بالایی میخواست قدم بزند،

پایینی موسیقی پخش میکرد

و پایین تر از صدای موسیقی بالایی

به بیرون میرفت

شاید اگر به حال خودش رها بود از خانه به بیرون نمیرفت

و برای خودش بهتر بود

وظیفه ی طبقات بالایی این بود که تصمیم بگیرد چون تاثیر زیادی از بیرون نمیگرفت

و وظیفه ی طبقه ی پایین تر این بود که بپذیرد به اندازه ای که میتواند

 

چرا معمار این ساختمان آن را از دیوار های نازک ساخته بود؟

این اجازه ی او بود که از مصالح بهتری استفاده کند

ولی آیا بهتر این است که دیوار ها را ضخیم کرد

یا این که انسان هایی که از هم دور هستند

را به هم نزدیک کرد؟

معمار تصمیم گیرنده بود یا تابع؟

شاید این پول بود که تصمیم میگرفت

که انسان هایی که دور هستند و ریشه های قوی ندارند

را به هم نزدیک کند تا از در کنار یکدیگر قرار گرفتن 

رشد کنند و مستحکم شوند تا شاید

بتوانند خانه هایی از جنس مستحکم 

بسازند و جایگاه خود را به گونه ای بیابند

که بهترین ارتفاع را برای حضور خود انتخاب کنند

آنچه که تعادل میان انتخابشان 

و نیازشان را

برآورده کند

  • ظریف