گذشته ی زندگی
تا وقتی که چای من خنک میشود، میخواهم از حیوانات بنویسم
زندکی گذشته شان
آن حیوانی که پیش یک چوب تراش بود
سگ یا گربه نمیدانم، شاید حیوانی دیگر
وقتی که چوب تراش مجسمه ای شبیه سر او درست کرد
یک شب در حالی که حیوان به کار دست او نگاه میکرد
چوب تراش شاخ های سر او را با چاقوی خود تراشید
و صورتش را شبیه انسان شکل داد
در یک گوشه ی جمجمه اش نقش هایی پله پله شبیه سن سالن اپرا تراشید
و در گوشه ی جمجمه اش شیار هایی با چاقوی خود ایجاد کرد
یادگار زمانی که با دوستان خود میگذراند
زمانی که طرز فکرش را تغییر میدهد و شیار هایی که جمجمه ی او را خاص میکند
شبیه اثر انگشتی که در طول زندگی تراشیده شود
در زندگی بعدی
آن حیوان به انسان تبدیل شده بود و زندگی قبلی خود را فراموش کرده بود
ولی یک شب چیزی از درون از او خواست که پیکره ی یک شمع را با چاقوی جراحی خود شکل دهد
و به جایی رسید که شمع شبیه یک سر شد
ناگهان انگار که تمامی شیار های کلید در مکان های درست قفل قرار گرفته اند
از بیرون خودش را دید که در حال تراشیدن یک جمجمه است
و بالای سر خود چاقوی چوب کار را دید و زندگی قبل خود را
ضحنه ای که هیچ گاه نمیتواند چیزی بیشتر از آن چه دید به یاد آورد
آن چوب تراش که بود؟
چگونه میتوان ثابت کرد که چیزی که دیده است واقعی بوده؟
و اگر واقعی بود، در چه زمانی؟
آیا آن چوب تراش، آفریننده ی روح او بود؟
- ۰۴/۰۹/۱۷
سلام
ازتون دعوت می کنم دلنوشته ها و یادداشت های عمومی تون رو تو شبکه اجتماعی ویترین هم منتشر کنید
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
الان نام کاربریتون ازاد است
ممنون