روانشناسی برده ها
در صفحه ی روانشناسی ویکیپدیا در حال خواندن سابقه ی روانشناسی بودم و با مطالب مختلفی آشنا شدم.
ولی چیزی که نظرم رو جلب کرد برای به اشتراک گذاشتن، نوعی روانشناسی بود که زمانی توسعه داده شده که برده داری در آمریکا به شکل سنتی اش رایج بوده.
و بنظرم در مواجهه با افراط درس های زیادی برای شرایط میانی هست. برای درک کردن خاکستری لازم هست که سیاه رو تجربه کرد و درک کرد.
یکی از بیماری هایی که به اون اشاره میشه درپتومانیا هست که سموئل کارترایت مطلبی در مورد اون منتشر میکنه و به علاقه ی برده ها به فرار میپردازه.
پیش فرض این آنالیز این هست که بردگی در حالتی که وجود داشته خیلی بهتر از شرایط اولیه ای بوده که سیاه پوست هایی که به بردگی گرفته شده اند تجربه میکردند و باید آسیب شناسی میشده و میدیدند که چرا بعضی از آنها به فرار فکر میکردند. چون غیر منطقی بوده!
If treated kindly, well fed and clothed, with fuel enough to keep a small fire burning all night—separated into families, each family having its own house—not permitted to run about at night to visit their neighbors, to receive visits or use intoxicating liquors, and not overworked or exposed too much to the weather, they are very easily governed—more so than any other people in the world. If any one or more of them, at any time, are inclined to raise their heads to a level with their master or overseer, humanity and their own good requires that they should be punished until they fall into that submissive state which was intended for them to occupy. They have only to be kept in that state, and treated like children to prevent and cure them from running away.
اگر به خوبی با آنها برخورد بشه، به اندازه کافی غذا داده بشوند و لباس داشته باشند، و سوخت کافی برای یک آتش کوچک که شب را با آن سپری کنند -- اگر خانواده ها دسته بندی بشوند و هر خانواده خانه ای داشته باشد، نه اجازه ی دیدن همسایه ها در شب، یا مصرف مشروبات، نه بیشتر از حد کار کنند، یا بیشتر از حد در آب و هوای سخت کار کنند، بسیار فرمان پذیر خواهند بود. بیشتر از هر مردمی در گوشه های جهان. اگر یک یا بیشتر از یک نفر در هر زمانی متمایل به این شود که سرش را همسطح صاحبش یا ناظرش بالابگیرد، انسانیت و آنچه که درست است ملزوم میدارد که آن برده (ها) تنبیه شوند تا جایی که به همان حالت دستور پذیری بازگردند. که برای آن ها در نظر گرفته شده که در آن حالت باشند. آنها باید در آن حالت قرار بگیرند و مانند بچه ها با آنها برخورد شود تا از فرمان ناپذیری آنها جلوگیری شود و از فرار التیام پیدا کنند.
که از شما میخواهم که بیشتر از ابراز شرم و احساس خشم به زاویه دید این فرد توجه کنید که از متفکر های قدرت آن زمان بوده. این زاویه دید در تمام تاریخ وجود داشته و دارد. به شکل های مختلف.
قدرت - کنترل - سیستم
برای خوب یا بد.
جزوی از طبیعت انسان هست که بخواهد دیگران را در قالبی که میخواهد قرار دهد
برای خوب یا بد.
مشکل زمانی ایجاد میشود که آنها را به زور به شکل کودکان ببیند و با این زاویه دید سوء استفاده کند
و از تفکر آنها و ابراز خود آنها جلوگیری کند
برای آنها تصمیم بگیرد.
نمیتوان به این طرز تفکر ایراد گرفت. این گونه تفکر پایه ی بسیاری از اولیه ترین ساختار های اجتماعی ماست
و مدت زیادی با آن سپری کردیم.
و بسیاری از مردم نمیخواهند که از این ساختار خارج شوند و بیاندیشند
ولی یک سیستم درست باید باز باشد و راه تغییر را ارائه دهد.
چرا که همیشه احتمال این است که شخصی در آن سیستم به دنیا بیاید
که حامل فکر تغییر و بالا رفتن باشد
یک سیستم بسته باعث سرکوب و عقب افتادن تغییر میشود
- ۰ نظر
- ۲۸ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۵۸