نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۴۱ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

بچه

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۴۲ ق.ظ

سلام

ازین که دو سه هفتس افسار زندگیم خیلی زیاد دستم نیست و خودش داره میره برای خودش ولی امروز دوباره حس کردم دارم کنترلش میکنم و خوشحالم که بگذریم،

داشتم فکر میکردم من بچه تر که بودم خیلی ادای آدم بزرگا رو در میوردم. خونواده به شدت سخت گیر بود سر شبیه بچه ها رفتار نکردن من (احتمالا چون بچه اول بودم نمیدونستن خیلی باهام چیکار کنن شبیه خودشون باید رفتار میکردم که راضی باشن). خیلی جدی بودم.خیلی!

 

در مقابل الان خیلی رفتارام شبیه بچه هاس. قبلا ها بود ولی الان دیگه خیلیه. طوری که بعضی وقتا کنترلشم از دست میدم و کارایی که نباید بکنم میکنم. نمیدونم چی شده. یا افراد دور و برم میانگین سنشون خیلی زیاد شده که من بچه بنظر میرسم یا این که وقعا رد دادم.

 

............. 

من کم کم دارم میبینم تو زندگی هرچی که گفتم عمرا من اینجوری نمیشم، به لحاظ رفتار افراد، کم کم داره سرم میاد. خودم دارم اونجوری میشم! علی میگفت کسی رو مسخره کنی شبیهش میشی یا سرت میاد. من که مسخره نکردم!!

 

........

شارژرم تو آزمایشگاه جا مونده میخواستم بیشتر بنویسم.

 

........ 

بیخیال مینویسم. دیشب داشتم خواب میدیدم و فهمیدم که خوابم، بعد کلی آدم تو خیابون بودن، گفتم اینا که واقعی نیستن و جونشون ارزش نداره فکر کنم دو نفر رو کشتم، بعد خیلی ریلکس اومدم سوار یه تاکسی شدم. راه که افتادیم پلیسا داشتن چهار راه رو میبستن و ماشیناشون میومدن که به راننده تاکسیه گفتم منو رد کن ازینجا، اونم یه مسیر دیگه رفت. هدف اولیه ام کشتن راننده تاکسیه هم بود. ولیکن چون کارش خوب بود و چون کارتم اینجا هرچقدرم ازش کم میشد اهمیتی نداشت کلی انعامم بهش دادم!

ذهن بیمار

قضاوت نکنید! حس بدی داشتم بعد کشتنشون! 

بعذ بیدار شدم و دوستم رو دیدم بعدش. گفت فلان جا دیدمت فلان کارو کردی! چرا کشتیشون و... یه لحظه گفتم شاید تو یه خواب بودیم و اینم دیده چه ذهن بیماری دارم! کلی اومدم جواب بدم و بگم نه یه چیز دیگه بود و... که دوباره بیدار شدم

........ 

قضاوت نکنیدم! 

  • ظریف

هیچکس!

سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۰۳ ق.ظ

سلام

 

یه آهنگی بود قدیما میگفت،

...

تا اونجایی که یادمه این خاک همیشه ندا میداد

که یه روز خوب میاد!

...

نمیدونم کی میاد

یکمم که خودمون و بقیه کاری باهامون ندارن مادر طبیعت لجش میگیره یه بار خشکسالی یه بارم اینجوری!

  • ظریف

کودک درون

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۵۱ ق.ظ

سلام

 

دیشب که خونه ی این استاده بودیم، متوجه یه موضوع خیلی جالبی شدم!

داستان این بود که یه دختر بچه هه بود(پانیز-6) که خیلی بامزه بود و اینور اونور میرفت. حوصلم از بزرگسال ها سر رفته بود و داشتم فکر میکردم چی کار کنم،گفتم برم ببینم این چی میگه.

 

دوست دارم ببینم اینا چجگری زندگی میکنن یکم آپدیت بمونم!. خیر سرشون نسل بعدی ان

 

از بهترین و تنها تکنیکی که بلدم با بچه ها سر و کله بزنم استفاده کردم و بهش گفتم باهام دوست میشی و اونم گفت باشه. خیلی واقعا نمیدونم چجوری باید باهاشون برخورد کرد چون زیاد برخورد نداشتم ولی این خیلی خوب کار میکنه. حداقل تو این 7 8 موردی که تست کردم که عالی بوده.

 

خلاصه از چند تا سوال یخ شکن معمول که اسمت چیه و شعر چی بلدی و تو مدرسه چند تا دوست داری و.... شروع کردم وبعد گفتم بریم بازی کنیم.

 

یکم بازی کردیم و گفت میدونی بستنی چی شدش؟ (قرار بود که یه بستنی ای خورده بشه ولی گرم شده بود و تو فریزر گذاشته  بودن و بعد چند ساعت هنو نخورده بودنش) گفتم بزار بپرسم. رفتم پرسیدم و فهمیدم هنوزم یخ نزده ولی سرده میشه خوردش. بهش دادم یکی گفت میشه بعدش یکی دیگه هم بخورم؟ گفتم باشه.

 

یه لحظه دوزاریم افتاد

 

فهمیدم من الان جزو آدم بزرگا حساب میشم!!

 

قبلا ها فهمیده بودم که میتونم هر وقت خواستم چیپس و پفک و... برا خودم بگیرم ولی خیلی نفهمیده بودم آدم بزرگ حساب میشم! این معنیش اینه که تو مهمونی لازم نیست از کسی اجازه بگیرم و کسی تمام رفتار های من رو زیر نظر نداره که بعدا اشد مجازات در انتظارم باشه و .. :))

 

خیلی احساس قدرت کردم! کودک درونمم بعد اون همه بازی حسابی فعال شده بود.

 

مامانش یکم سخت گیر بود برا همین چیزی میخواست بره بخوره به من میگفت. میخواست ببینه مثلا این چیزای تو هفت سین چه مزه ای اند. داشت یکم ناخونک میزد تو اونا و اسماشگنو میپرسید که مامانش اومد یکم بهش گفت که دختر خوبی باشه و ازین چیزا نخوره! من یه لحظه چون تو شخصیت کودک درونم بودم احساس ترس از مامانش کردم. بعد یهو دوباره یادم اومد هیچ کسی اهمیتی نمیده چون آدم بزرگ حساب میشم و یه احساس قدرت مضاعف بهم دست داد!

 

این همون چیزی بود که بچه بودم میخواستم دیگه! ازین بهتر چی میشه!؟ 

  • ظریف

حمید

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۵۰ ق.ظ

 

 

سلام

امروز سال تحویل بود. همون طور که مستحضرید

دو تا جا برای رفتن داشتیم،

1. خونه دکتر بخشایی که همه رو دعوت میکنه و ملت غذا میارن و خودشم غذا درست میکنه

2. خونه ی حمید. 

 

ازین آقای حمید بگم که 30 سالی هست اینجاس و 67 سالشه. تو یه رستوران آشپز بود چند ماه پیش که باهاش آشنا شدیم ولی خب چند ماهیه دیگه بازنشست شده. 

بچه ها چند تاشون میرن بهش سر میزنن کاملا تنهاست. مثلا برای خرید میرن کمکش یا الکل براش میگیرن چون مصرفش زیاده. 

امروز سال تحویل رفتیم خونه ی حمید با ا. و دو تا دیگه از بچه ها هم اومدن بعدا. 

ا. میگفت حس کردید خونش زنده شد وقتی رفتیم.

داشت فیلم قو رو میدید. فیلم بسیار قدیمی زمان شاهی.

خودشم تقریبا  از کار افتادس و هیچ کاری نمیتونه بکنه. اعتیاد به الکل هم کمکی نمیکنه به ماجرا. ولی آدم بسیار خوبیه. از جوونی هاش میگه خیلی کار کرده و ... . نمیدونم چی کار کرده که تو این سن که اینجوری شده همچنان این بچه ها هستن که میان پیشش و کمکش میکنن. چند وقت پیش دستش سوخته بود یکی دیگه از بچه ها پانسمانش رو عوض میکرد براش.

 

اونم پاهای ا. هست که ولو شده. 

رو میزم مشخصه دیگه.

 

تا سال تحویل و یکم بعدش اونجا بودیم و پیتزا خوردیم و بعد گفت میخواد بخوابه و رفتیم خونه دکتر. جاتون خالی

  • ظریف

این استاده

چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ب.ظ

سلام

اول این که سال نو مبارک. سال خوبی برای همه امیدوارم باشه.

 

دوم این که سر ta این آزمایشگاه الکترونیکه بودم. یادتون باشه استادش یکم جالب بود. قضیه روز عدد پی و....

این دفعه یه توییت یا پست فیسبوک از یکی نشون داد. گفت این بابا خیلی چرت و پرت میگه. میگه دولت رو کوچیک تر کنیم کیفیت زندگی و کیفیت بهداشت بهتر میشه. فکر کردم از همین بحث سیاسی های معموله و باهاش موافقت کردم که توضیح نده. 

ولی

بحت سیاسی 100 من یه غاز نبود

برام یه اکسل باز کرد توش چند تا گراف بود و اومده بود اطلاعاتی مثل هزینه بهداشت برا نفر بر حسب یه چیزایی مثل میزان مالیات تقسیم بر gdp و کلی چیزای دیگه من سر در نمیارم رو کشیده بود. برای چند تا کشور اول و برای کل کشور ها و برای یه چیزای دیگه اومده بود خط trend شون رو کشیده بود

بعد با اونا داشت برام توضیح میداد که خوب نیست :))

گفتم ریسرچ میکنید رو این چیزا؟ گفت نه برای فان بود. :/

آدم عجیبیه

 

یه چیز جالب هم امروز رییس دانشکده یا dean اومده بود لب و داشت از بچه هایی که آزمایش انجام میدادن سوال میپرسید که چجوریه و چی کار میکنن و...

جالب بود 

  • ظریف

Saint Patrick's day

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سلام

 

امروز روز سینت پتریک بود.

دوتا چیز کاملا مختلف در مورد این روز هست. 

1. دلیل تاریخیش

2. رفتار مردم 

این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن. سینت پتریک تو حدود سالای فکر کنم 200 300 میلادی بوده و گویا خیلی خوب این مسائل دینی رو تبیین میکرده. جزو اولین کسایی بوده که این قصیه trinity یا همون پدر و پسر و روح القدس رو گفته گویا و تو انگلستان بدنیا اومده و به دلایلی مردم ایرلند این روز رو از حدود سال 700 800 جشن میگرفتن. خود ایشون بیشتر لباس آبی میپوشیده ولی مردمی که ریشه ایرلندی داشتن لباس سبز میپوشیدن و جشن میگرفتن. شاید به اون قضیه تبدیل رنگ سبز به آبی بخاطر تکامل چشم آدما ربط داشته باشه. حالا کاری ندارم

ولی چند ده سال اخیر این روز به یه دلیل برای به شدت الکل خوردن تبدیل شده. 

اصولا شما اگه آدم سالمی باشین و بخواین الکل بخورید باید یه دلیلی داشته باشید که تو روز الکل بخورید. وگرنه آدم سالم حساب نمیشید. دلیل ممکنه جشن یا غم یا... باشه. حتی بعضیا book club ثبت نام میکنن که یه دلیلی باشه که تو روز الکل بخورن و یکم کتابم بخونن.

 

خلاصه که اینطوریاس. 

اینا عکسای شنبه شب هست دم نایت کلابای شهر

 

 

 

 

اینام عکسای یکشنبه صبح هست

نتونستم تو پیکش عکس بگیرم ولی کم کم ملت رو میبینید که با لباس سبز بیرون اومدن. پلیس برای این که خیلی وحشی نشن از صبح تو خیابونا بود. سالای قبل گویا خیلی دردسر درست کردن. 

 

چون بیشترشونم دانشجو ان خیلی براشون مهم نیست خیلی چیزا

 

 

 

 

 

 

 

این آخریه هم که دیگه خودش داره میگه. قضیه ربطی به سینت پتریک نداره :)) 

 

  • ظریف

ورزش 402 کامنت روی 5x5

جمعه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۷ ب.ظ

سلام

 

بعد یکی دو ماه انجام دادن اون برنامه ی 5x5 کا فایلشو گذاشتم میخوام نظرم رو بگم.

 

نمیدونم عددام رو دنبال میکردید یا نه قبلا یه صفحه براش زده بودم که برداشتمش.

چند تا مشکل داره این برنامه

1. خیلی سرعتش زیاده یعنی بعد 4 5 هفته میبینید یهو 50 60 درصد بیشتر دارید میزنید از روز اول. که یهو خیلی سنگین میشه. 

2. بخاطر خیلی سنگین بودنش واقعا زیاد باید غذا بخورید وگرنه سرعت از بین رفتن عصلات تو تمرین از سرعت ریکاوری بیشتر میشه. 

3. چون حجمش زیاده مخصوصا با اون اسکوآت های سنگین من حس میکردم یکی از مفصلای لگنم بعد یه مدت شروع به درد گرفتن کرد. برای همین چیزای ضد التهاب مثل زردچوبه تو غذاتون باید زیاد باشه یا مکمل صد التهاب بگیرید. و چربی رو هم تو غذا نباید کم باشه چون مفصل ها خشک تر میشن

4. یکی دو ست سبک حتما قبلش برید که بازم مفصلا به قول معروف lubricate بشن.

5. یکی از چیزایی که خیلی اذیت کرد این بود که باشگاه ما squat rack کمی داشت و پیدا کردن اسکوات رک خالی سخت بود

6. ربطی به این برنامه نداره ولی خب آب و الکترولیت(یکم نمک شاید) حتما تو تمرین بخورید که خیلی مهمه 

7. حواستون باشه عدد رو فدای فرم نکنید. اگه فرمتون بد باشه آسیب میبینید. اگه عدداتون گیر کرده باید غذاتون رو زیاد کنید.

8. اگه حس کردید مفصلی درد میکنه یه بار دیگه فرمتون رو چک کنید و دو هفته سبک کار کنید و چیزای ضد التهاب بخورید چون مفصل اگه ملتهب بشه و ساییده بشه دیگه درست نمیشه. 

9. من خودم مثلا اسکوآتم تا 2 3 هفته رو 135 پوند گیر کرده بود چون کمرم ضعیف بود و درست هم نمیشد. غذا رو زیاد کردم بهتر شد.

10. من تو شونه ام حس میکردم تو حرکت پرس شونه، استخونش تو جاش تکون میخوره. یکم حرکات مربوط به عضلات داخلی شونه رو قاطیش کردم و درست شد

  • ظریف

آب

جمعه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۳۵ ق.ظ

سلام

بطری آبم روی میز بغل لپتاپ بود دستم خورد ریخت رو لپتاپ. سریع خاموشش کردم باتریشو در اوردم برعکسش کردم رو کاغذ گذاشتمش. دو روز بعد روشنش کردم خداروشکر بالا اومد فقط یه مشکل جزیی هست. نصف بیشتر کیبوردش فلج شده. 

 

..............

 

راستی طبق روال هر سال تولد وبلاگمو یادم رفت تبریک بگم. 4 5 روز پیش بود. تولدت مبارک وبلاگم!

 

..............

 

یه استاده هست خیلی جوونه در حد دو سال بعد phd ش استاد شده و این سال اولشه. خیلی بامزس. میشینه ویدئو یوتیوب نگاه میکنه تو آزمایشگاه های درسی یا مثلا جوکای مهندسی برقی میگه(بی مزه طبعا:)) ) امروزم روز عدد pi بود میگفت باید برای امروز یه کاری کنم. تو آزمایشگاه الک 1 بودیم گفت کاشکی لباس نارنجی سفید سبز... یا هر چی که 3.14 میشه میپوشیدم! یدونه دست هم اورده بود که از تزیینات هالووین مونده بود گفت اوردم برم سر میز بچه ها بگم do you need a hand (کمک میخواید) بعد دست رو بندازم رو میزشون :/

  • ظریف

مغز پیر!

چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ب.ظ

سلام

 

آدم بنظرم اون موقعی مغزش پیر میشه که یادگرفتن رو تعطیل کنه. مخصوصا یادگرفتن از کوچیک تر ها. به جایی برسه که دیگه اطلاعات جدید اومدن تو مغزش براش ضعف باشه!

حتی نباید آدم 180 سالش بشه که مغزش پیر بشه. آدم بیست و اندی ساله هم همینجوری میتونه باشه

  • ظریف

پایان

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ

سلام

ببخشید یکم گوینده ها قاطی شده بود اصلاح کردم

دیشب با گلن رفتیم یه قهوه بخوریم، داشت میگفت که صبح dan رو دیده.

دن یه پسره است که با پدربزرگش زندگی میکنه. شاید همسن و سال خودم. بعضی وقتا با پدربزرگش کلیسا میاد و خیلی داره تلاش میکنه که meth رو ترک کنه. همون methamphetamine

ولی خب مت چیزی نیست که ترک کردنی باشه. 

پدر بزرگش یه چند وقتی رفته فلوریدا، کاری که خیلیا میکنن ازین فریزیر فرار کنن، و این یه دو سه هفته ای با حال خودش بوده و میتونید حدس بزنید. 

گلن میگفت وقتی مدرسه میرفته بعضی وقتا که پدرش میرفته دنبالش، روی داشبورد یه خط کوکایین براش میزاشته و اینم مصرف میکرده. 

گلن گفت که بهش گفتم همه میتونن father باشن ولی همه نمیتونن dad باشن. منم father داشتم ولی قبل این که متولد بشم رفتش و هیچ وقت ندیدمش ولی dad نداشتم. بالاخره این شانسه که بعضیا پدر مادر خوب گیرشون میاد و بعضیا نه.

دن گفت که خدا چرا این کارو کرده؟

گلن گفت خدا این کارو نکرده، خدا قدرت اختیار داده به پدرت و به تو و به همه، پدر تو اینجوری انتخاب کرده. 

... 

البته گلن گفت که کلا حالش خوب نبود داشت توهم میزد. دن میگفت من بدنم پیر نمیشه و سنم همین که هست میمونه. 

گلن گفت چون میدونستم که نمیشه با کسی تو این شرایط صحبت کرد گفتم خوش بحالت!

... 

بعد داشتیم با هم حرف میزدیم گفت من نمیخوام 150 سال زندگی کنم! چیه تهش با دستگاه و... زنده بمونه آدم چه چیز مثبتی داره؟

گفتم که اگه وابستگی های عاطفی و ... نبود که من همینجا خداحافظی میکردم. چون ازین بهتر نمیتونه زندگیم باشه و ازین ببعد سر پایینیه. مشکلات اضافه میشه بدنم شروع به افول میکنه و مسئولیت ها زیاد میشه

گفت آره من نمیگم از مسئولیت های زندگیم بدم میادا بعضیاشون رو واقعا دوست دارم ولی Responsibilities suck!

 

  • ظریف