عملگر
سلام
مثلا خودم. خیلی دوست دارم فیزیک محض بدونم خیلی دوست دارم که یعنی وقتی مثلا تحلیل هایی که به بچه های فیزیک درس داده میشه رو میبینم موهای دستم سیخ میشه. یا مثلا خیلی چیزای دیگه دوس دارم ولی وقت کار کردنش که میرسه وقت این که بشینم 50 ساعت کلاس ببینم وقت این که زحمت بکشم و خوابم نبره موقع کلاساش، اون موقع این علاقه هه دیگه میپره.
کلا دوس داشتن این که شرایط یه چیزی درست بشه خیلی راحته مثلا خودم. دوس داشتن گواهینامه گرفتن یا مثلا فیزیک محض یا عرفان یادگرفتن خیلی راحته. کلا راحته این چیزا.
حالا چی میخوام بگم؟
خودتون میدونید دیگه.
100 نفر آدم شاید حداقل میتونم نام ببرم که میخوان وضع مهندسی دانشگاه درست بشه. بعد از خودشون بپرسی شما که اومدی رشته مهندسی خودت چقدر دنبال مهندسی بودی،شاید خیلیاشون اگه واقعیت رو بخوان بگن ...
پیامبر(ص) بود که فکر میکنم یک روز یه خانمی بهشون گفت که بچم خرما زیاد میخوره بهش یه تذکر بدین و پیامبر گفتن که فردا بیاد چون خودش امروز دوتا خرما خورده و نصیحتش تاثیری نخواهد داشت. (حداقل برداشت من از داستانه این بود اگه جاییشو اشتباه گفتم ببخشید دیگه!!)
اها بعد یه چیز دیگه این که در طول عمر بنده ی حقیر هر وقت تلاش کردم کسی رو مشتاق به کاری کنم تقریبا جواب نگرفتم و هیچ کس رو هم ندیدم بتونه کسی که مشتاق نیست رو مشتاق کنه. چون اگه قرار بود مشتاق بشه توی تمام لحظات عمرش قبل این حرکت بنده انقدی اتفاقات تصادفی افتاده که حتما یکیش در جهت مشتاق کردن اون بوده باشه و اگه بوده باشه مشتاق شده اگه نشده باشه هم دیگه نمیشه.
نمیدونم چرا نمیتونم یه حرف رو با ایجاز بگم. وقتی کس دیگه ای هم حرفشو طولانی میکنه و هی مثال میزنه بدم میادا ولی خودمم نمیتونم خودمو درست کنم. شایدم تلاش نمیکنم
آخه قضیه اینه که ایجاز یه چیزی که به همراه داره یکم قطعیت رو به حرف اضافه میکنه. به شدت ازین که قطعی حرف بزنم متنفرم تا جایی که بشه البته! برای همین حرفام طولانی میشه.
آخ خدا چقدر حرف زدم
میشد به جاش نوشت به عمل کار براید نه به چرت
-----------
ظهر تو علوم فنون یه اسپرسو خوردم اثر نکرد حس میکنم با تاخیر خیلی زیادی الان ضربان قلبم بالاس و خوابم نمیبره. جدی بخاطر اونه یعنی؟! یا بخاطر 2 3 تا برق گرفتگی امروز؟
- ۰ نظر
- ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۱:۳۳