اشتباه من
سلام
دیشب ساعت 2-3 بیدار شدم و خبر رو دیدم. دیگه خوابم نمیبرد و نشستم یکم کار کردم و توییت خوندم و ... تا 7. خدا رحمتشون کنه.
خوش بحالشون که داستان زندگی جالب و پر اثری داشتن. برای چیزی که میخواستن جنگیدن و تهشم به یکی از بهترین شکل ها که کشته شدن غیر مستقیم باشه تمومش کردن.
خیلی دوست دارم تو راهی که بهش ایمان دارم کشته بشم. داستان خوبی میشه. فعلا دارم دنبال یه راهی میگردم که بهش بتونم ایمان داشته باشم.
بگذریم
ساعت 7 گفتم تا 9 بخوابم که مغزم کار کنه. اومدم بخوابم و گیج خواب بودم. یه خواب داشتم میدیدم که خیلی میبینم. که موجودات بیگانه با سفینه های عجیب غریبشون به زمین دارن میان و اون لحظه که میان و تو آسمون ها پرواز میکنن خیلی لحظه سنگینیه. هر دفعه حس میکنم که دیگه جدی شد. دیگه جدی شد! دیگه کاری نمیتونیم بکنیم و همه ی این چیزایی که براش زور میزدیم هیچ ارزشی نداره. عین پشه زیر دست اینا خواهیم بود.
معمولا سفینه ها ساختارای خاصی دارن که شبیه فیلما نیست. هر چند که سفینه های دیسکی رو هم دیدم ولی مثلا این خوابه بیشتر شبیه هرم بودن :)). یا یکیشون که بنظر سفینه مادر بود یه سفینه غول در ابعاد چند تا زمین فوتبال بود و ساختارشم مستطیلی بود از پایین. (چون خیلی بالا بود درست دیده نمیشد.)
خلاصه این حرفا به کنار تا اونجایی که یکم از دست اینا فرار کردم و یهو دیدم که روی یه تخت خوابیدم. روی یه تخت خوابیدم و یه موجود سیاه که خیلی معلوم نبود چیه با یه فرز، شبیه اینایی که باهاش گچ دست و پا رو باز میکنن یا سنگایی تزیینی و ... برش میدن. ازین فرز کوچیکا، بالای سرمه و صدای فرز رو میشنیدم و تنها فکری که تو ذهنم بود این بود که توسط اینا ربوده شدم و دارن روم آزمایش میکنن. یه لحظه ترسیدم و سعی کردم تکون بخورم و تکون خوردم روی تخت خودم، هرچند که سرم داشت گیج میرفت انگار یه دارویی بهم زده باشن که نیمه بیهوشم کنن. دستامم خیلی خیلی سنگین بود. این صحنه تموم شد و موجوده غیب شد. بعد یادم اومد که ای بابا کاشکی ازش سوال میپرسیدم. من که خیلی وقته دنبال جوابامم و کسایی هم که ربوده شدن معمولا برگشتن دیگه. فقط یه عالم آزمایشای دوست نداشتنی روشون شده :)) (البته الان که فکر میکنم، اونایی که برنگشتن، برنگشتن که بگن چی شده) خلاصه دوباره زور زدم بخوابم و دوباره دستام خیلی سنگین شد و حالت بختک یا sleep paralysis داشتم. ولی نیومد دیگه.
اعصابم خورد شد تا 11 خوابیدم :)
اینم شانس من که از دستش دادم!
- ۹۸/۱۰/۱۳
جالبه، منم چند شب پیش یه خواب میدیدم. یه جاش یکی از آدمایی که میشناسم رد شد و من داشتم فکر میکردم کاش بشه دنبالش برم. بعد یاد این افتادم که چک کنم ببینم خوابم یا نه :)) آخه بعد از یکی از پستای شما یه ویدیو هم تازگی دیده بودم در این باره. خلاصه دستمو نگاه کردم دیدم یه انگشت اضافه دارم :)) فهمیدم خوابم و میتونم هر کاری میخوام بکنم ولی بعد دیدم طرف رفته و نمیدونم کدوموری :/ یه همچین چیزی شد. خلاصه منم ناکام موندم :دی