بالانس
https://pedrocorrea.com/the-stoned-ape-theory
سلام
ماها مثل گیاه ها که به سمت نور خورشید حرکت میکنن به سمت یک خورشید معنوی داریم حرکت میکنیم.
به فهم بیشتر فهمیدن.
به سمت اون نوری که وقتی خورد تو سر شامپانزه ها، چشمشون رو باز کرد و از اون موقع تاحالا داره مارو به سمت خودش میکشه.
بدون این که بدونیم مارو مسحور خودش کرده و داره از مغز میمونی ما میوه ی کلمات رو میکشه بیرون.
و مجبوریم که کلمه درست کنیم. توی این مغزمون فکر کنیم و رشته های کلماتی رو که درست میشن تو مغزمون به همدیگه منتقل کنیم.
پس این موجودی که نگاه کردن بهش باغث تولید معنا میشه خودش از جنس چیه؟
نورش از جنس چجور نوریه؟ فوتونه؟ تابش الکتومغناطیسیه؟ تابش ذرات نوترینو از ستاره ی زندیکمونه؟ از ابعاد ناشناخته فیزیکه؟ از جنس انرژی تاریکه؟ چجور تابشیه؟
هر چیزی هست اون نوری که دنبالشیم و باید مثل یه گیاه که ساقه اش رو به سمت خورشید میچرخونه تا برگ هاش بیشتر نور بگیرن، بخاطر خودمونم که شده باید زاویه آنتن ذهنمون رو به سمت این منبع نور بچرخونیم.
این همون خودشناسی هست که معادل خدا شناسی هست. همونی هست که مولانا ازش حرف میزنه و آدمای خیلی دیگه ای هم بهش رسیدن و وظیفه ی همه ی ماست که بالاخره یه روزی پیداش کنیم. جایی که با چیزی مواجه بشیم که بگیم این دقیقا همون نوری هست که دنبالش بودم. برامون معنی داشته باشه. مثل کلمه سیب که یک سیب تو سرمون میاره، اون نور هم باید یک تصور مشخص تو ذهنمون بیاره.
اینجوری وقتی با این فرکانس تنظیم بشیم، دنیای اطرافمون رو به سمتی شیفت میدیم که معنای زندگیمون بیشتر بشه. چون اون منبع نور دوست داره معنای همه چیز رو بیشتر کنه. چون ماها رو آفریده که بفهمیمش. چون میخواد ماها رو شبیه خودش کنه. ماها تو حالت عادی متوجه نیستیم که وجود داشتنمون تو این بدن ها عذابی هست که باید تحمل کنیم تا بعد مرگ بتونیم باهاش یکی بشیم. که چقدر خوش شانسیم که تو یک دنیا به این پیچیدگی این مسیر رسیدن بهش رو میتونیم طی کنیم. دنیای خسته کننده ای نیست. همیشه میشه یه کاری برای انجام دادن پیدا کرد.
- ۹۹/۱۱/۱۳
تصور من ازش آسمونه