نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

دور خودم میچرخم؟

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۴۸ ب.ظ

سلام

 

داشتم چند وقت فکر میکردم که بالاخره چی هست که من هستم؟

مثلا دکارت میگه می اندیشم پس هستم. من شخصا 95% زندگیم رو که می اندیشم نمیشه و واقعیت چیز دیگه است. چیزایی که حس میکنم بیشتر هستن. ولی مساله اینه که خود حس هم ناقصه. چون اندیشیدن میخواد که حس به کلام و انتقال منظور درست منجر بشه.

 

من گشتم ببینم چی هست که همیشه هست؟ دیدم که درد و رنج همیشه هست انگار. نمیدونم هرچقدرم که زندگی خوب میشه چیزی که همیشه بهش برمیگردم اینه که محدودم. فکرم محدوده بدنم محدوده انتخاب هام محدوده و ... این درد داره. 

ولی مساله اینه که یه تایم هایی هم هست که واقعا درد ندارم و حس خوشبختی میکنم. هرچند محدود ولی هست! ناشکری نمیکنم، شخصا درد برام بیشتر از خوشحالی معنی داره.

 

پس خلاصه رنج میبرم پس هستم هم نیست.

داشتم فکر میکردم پس چیه که من رو میباشه؟

و دیدم که تمرکزم تو وجود داشتن تو این عالم هست که باعث بیشتر بودن من میشه. مثلا در مقایسه با خواب که انگار کمتر هستم توش. یه جوریه انگار بی تمرکزه و نظم کمی داره. یه دفعه یه جور میشه و یه دفعه یه جور دیگه. پس گفتم شاید متمرکز هستم که هستم.

 

ولی دیدم اونم جالب نیست چون کامل نیست. بالاخره تو خواب هم هستم و تمرکز یه درجه ای از بودن رو نشون میده ولی دلیل بودن نیست.

 

حس میکنم در نهایت به این نتیجه رسیدم که دور خودم میچرخم پس هستم. تنها چیزی که بودن من رو برام معنی دار و ثابت میکنه اینه که هیچ چیزی سر جاش باقی نمیمونه و همه چیز در حال رفتن تو هم دیگه است. شب میره تو روز و روز میره تو شب. هر روز یه شکلیه. یه روز یه جور جلو میره یه روز یه جور دیگه. یه آدم یه روزی خوشحاله یه روزی پایینه. بچه ها بزرگ میشن، بزرگا پیر میشن. همه چیز در حال چرخیدن و سیکل زدنه. منم در سیکل آها فهمیدم، ای بابا هیچی نمیفهمم هر روزم رو میگذرونم. تو سیکل خوابیدن و بیدار شدن و خوابیدن و بیدار شدن. چون ثابت بودن خسته کننده است. شاید اینم نباشه.

  • ظریف

نظرات (۸)

ما فقط این تن نیستیم

تنها اطلاعات ناچیزیه که راجع به خودم دارم /:

پاسخ:
دقت کردی که از دید خودت هیچ وقت سر خودت رو نمیبینی؟ 
انگار یه صفحه جلومونه که دوتا دست راست و چپش هستن و بدنمون رو از یه جایی به پایین میتونیم ببینیم. فقط باید جلوی آینه باشیم تا بتونیم سرمون رو ببینیم.
سوال اینه که آیا ما واقعا بدنمون رو داریم یا یه دوربینه تو کله مون که داره جلو رو میبینه؟ 
یه دوربین که داره تو زمان جلو کشیده میشه و این چیزای جلومون رو میبینه. انگار که آینده پشت سرمونه و ما داریم گذشته رو نگاه میکنیم و توش کشیده میشیم عقب!

نگاه جاذابی بود..  :)))

 

  سوال اینه که آیا ما واقعا بدنمون رو داریم یا یه دوربینه تو کله مون که داره جلو رو میبینه؟ 

والا نمیدونم جوابش محسوب میشه یا نه ، ولی به طور کلی ما یک موجودی هستیم که به وسیله این بدن مون داریم این دنیای بسیااار محدود و درک میکنیم...

پاسخ:
دقیقا جالبه که بدنمون چند تا حس محدود داره که انگار فقط با همینا میتونیم دنیا رو درک کنیم. 
مطمئن نیستم این دنیایی که توش هستیم بسیار محدود باشه! حداقل فعلا. کلی چیز میز مثل ماده و انرژی تاریک توسط فیزیک پیشبینی میشه که حتی خود فیزیک هم نمیتونه درکش کنه و اندازه گیریش کنه! خیلی تاریکه!

مدتیه که عمیق فکرنمیکنم. به هستی و چیزای این مدلی که اصلا؛ فلذا زیاد درک نمیکنم چی میگین. ولی سخته ادم به یک دلیل جامع برسه برای بودن. یه پرفکشنیسم خاصی تو این دلیل پیدا کردنه هست.

+ جواب به کامنت دوم زریو که دیدم یاد این افتادم که دبستان که بودم، شایدم اوایل راهنمایی، شبکه چهار چیزای قشنگی میذاشت. یه مدت مستنداش درمورد این بود که دانشمندا درگیر اندازه گیری ماده ی تاریک موجود در کهکشان و هستی هستن. البته بعدش دیگه پیگیری نکردم ببینم چیشد اخرش منتها یکی از چیزای حداقل بنظر نامحدودی که بنظرم میاد این ماده ی تاریکه

پاسخ:
مطالعه روی سرعت حرکت ستاره های یه کهکشان نشون میده که یه خطای خیلی بزرگی روی سرعتی که از معادله ها بدست میاد و سرعت اندازه گیری شدشون هست. برای پر کردن اون مورد باید یه ماده ی تاریکی که اثر گرانشی داره ولی قابل اندازه گیری فعلا نیست رو تو معادله ها بزارن تا کار کنه. 
قشنگ گفتی که یه پرفکشنیسم خاصی هست. یه حس خوبی داره که هیچی به آدم انگار نمیده ولی حس خوبی داره و اعتیاد آوره این جور فکرا.

اوه ممنون

 

پاسخ:
:)

در مسیر کشف خود و آگاهی ام، پس هستم! :)

پاسخ:
:))
جالبه! آفرین

من خیلی بهش فکر کردم

هیچ جوابی راضیم نمیکنه ولی!

پاسخ:
راضی نیستم پس هستم؟

آخه اگه راضی باشم هم هستم :/

پاسخ:
امتحان کردی؟
راضی بودن یعنی هر پارامتری که بتونی نام ببری نیازی نداشته باشن که بهتر بشن تو زندگیت.
تنها دلیلی که زندگیمون وجود و هدف پیدا میکنه اینه که یه چیزی میخوایم که تغییر کنه. هیچی هم نداشته باشیم عمرمون خود به خود داره تغییر میکنه و بیشتر میشه. 
بنظرم با راضی شدن خودم که خیلی فاصله دارم. اونجایی که بفهمم همین لحظه که هستم کافیه و سرتاسرش رو هر اتفاقی بیفته راضی ام. حتی اگه اتفاق های تاریکی باشه. 
یه جورایی همون ایمان داشتن میشه ولی ایمان صد درصد انگار که هیچ خوب و بدی وجود نداره و تو دست یه موجود انگار بزرگتر از خودت هستی و عین خمیر داره شکلت میده. یه موجودی که فرقش با ما در حد فرق سرعت پردازش کامپیوتر با مغزه مثلا. یدونه ضرب در ثانیه اگه ذهن ما باشه و بخوایم با یه سوپر کامپیوتر که چند پتا فلاپس ضرب میتونه بکنه مقایسه کنیم. یه موجودی که خیلی بزرگتر باشه. 
بنظرم اگه به اونجا کسی برسه دیگه بنظرم لحظه حالش عوض میشه و به نیروانا میرسه. حالی که آدم احساس مقدس بودن بکنه و با خدا یکی بشه. یه جورایی تو زنده بودن بمیره. 
نمیدونم موضوع سختیه.

سلام!

به ذهنم میرسه توی عصر ما بیشتر اینطوریه که:

ابراز میکنم، پس هستم.

آدما انگار هویت و چیستی‌شون رو از ابراز کردن خودشون به طرق مختلف میگیرن، توی این عصر تورم ابرازگری. شاید حتی بشه گفت چی بودن جدای از اینکه چطور فهمیده میشه نیست، یکی ان. که اون هم به ابرازها برمیگرده، پس اونی هست که فهمیده میشه. اونی هست که ابراز کرده که فهمیده بشه.

اما خب اینکه اینطوریه_اگه باشه_ اصلا به این معنا نیست که باهاش موافقم. 

پاسخ:
بسیار زیبا!!!!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی