پرنس پیر
سلام
پریروز بود که رفته بودم بیرون یجایی خرید کنم. بیرون یه نفر نسبتا میان سال ایستاده بود و داشت گیتار میزد و میخوند. رفتم جلو و یکم گوش دادم به آهنگش. بعد شروع کردیم صحبت و گفت که بعد از 30 سال تصمیم گرفته یک اجرای زنده داشته باشه و داره براش تمرین میکنه.
گویا در یه جای بیمارستانی مسئول تربیت کردن نیرو های جوون تر بوده و الان که بازنشست شده.
گفتم پس الان وقتش شد که بری دنبال رویات،
گفت آره دوتا بچه بزرگ کردم و کارم رو تموم کردم و الان وقتش شد.
تو دلم هم براش خوشحال بودم و هم ناراحت.
چهره اش منو یاد پرنس فیلیپ توی زیبای خفته مینداخت وقتی که تو زندان جادوگر پیر شده بود و داشت بازمیگشت به سمت عشقش تا بیدارش کنه.
چالشی که جادوگر برای پرنس فیلیپ در نظر گرفت این بود که عشقش رو به خواب فرو برد و خودش هم تبدیل به یک اژدها شد که از زندانی که پرنس توش زندانی بود محافظت میکرد. (یا همچین چیزی)
انتخاب پرنس این بود که صبر کنه تا پیر بشه و آزاد بشه یا این که بره به جنگ تاریکی و اژدها رو بکشه.
Once upon a dream - Sleeping Beauty 1959
- ۰۱/۰۵/۱۷
همین که بازم تصمیم گرفته رویاشو دنبال کنه واقعا قشنگ و امیدوار کنندهاس.
مامان من هم تازگیا شروع کرده به خطاطی و همیشه هی میگه از جوونی دلم میخواسته و حیف که تازه شروعش کردم.