آنچه گذشت
سلام
در طبقه ی دوم فرودگاه حامد دوبی هستم که مینویسم
جایی که شاید بنظر قرار بود ساعتی چند درش باشم و بگذرم
ولی به دلیل کنسل شدن پروازم
گشایشی شد به سوی دیدن این شهر بسیار شنیده شده
دو روز اخیر را در این شهر بودم
برای من قفلی بود که بجز با چاره ی راکت های شلیک شده
کلیدی برای باز شدنش به این زودی ها نمیبود
ساعت یک شب است و من اینجا نشسته ام برای پروازی پنج صبح
گوشه ای از سالن مردم روی وسایل خود و گره خورده با خود خوابیده اند
تا شب به سر شود و صبح شود
ساکت نیست
ولی آنچه یافته ام این است که خواب را میشود کمی شبیه سازی کرد
میشود در بیداری خواب بود اگر تاریکی حاصل شود
بدن خسته میماند ولی برای آن هم چاره ای است
کشش به جهات مختلف خستگی را دور میکند
اینجا کمی سورآل است
شبیه یک تکه ی جدا از دنیا میماند
زمین کاشی کاری شده و مردمی که خواب و بیدار هستند
و چند غذا فروشی و فروشگاه کوچک
یک مسجد با در قفل
چون نماز شب را در برنامه نگنجانده اند
یا شاید چون مسجد در اوج شب از زمین سنگ نرم تر است
زمان گذر نمیکند
پس شاید بنویسم بلکه بگذرد
- ۰۳/۰۷/۲۰
این اتفاقات پیش بینی نشده تیغ دو لبهن. هم میتونند مود آدم رو به کلی خراب کنند و بدترین رخداد باشن هم میتونند فرصت جستجو و اکسپلور کردن باشند. امیدوارم به سلامت به مقصد رسیده باشید