خود شکن
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۰۲ ب.ظ
در گوشه ای از داستان بچه ای را در آغوش خود گرفت،
کودک نوزاد زبان باز کرد و گفت
فکر میکنی سوخته ای؟
فکر میکنی آن کسی که به او قمار باز میگویی، کم از تو دارد؟
هیچ کسی به اندازه ای او گردش تاس را در شب های طولانی ندیده
هیچ کسی به اندازه ی او خبر از حرکت دست تقدیر ندارد
در گوشه ی ذهنش تنه های تنومند بریده شده را به او نشان داد و گفت
فرصت زیادی مانده تا سوخته و خاکستر شوی
شب های زیادی مانده تا در نور شمع بنگری
تا شعله ی شمع را دریابی
خود شکن که آینه شکستن خطاست
- ۵ نظر
- ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۲