نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۴۱ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

آفرینش و موسیقی ترنس

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۲۱ ق.ظ

سلام

 

یکی از چیزایی که خیلی دوست دارم، نسبت دادن احساسات به فیزیکه. 

چون فیزیک خودش به تنهایی فقط توصیفگر اتفاقاته و خیلی راجع به این که "خب که چی" بودن قضیه چیزی نمیگه.

برای همین مثلا نمیتونه خدا رو توصیف کنه و شروع آفرینش رو بیگ بنگ میدونه ولی چون هیچ وقت نمیتونه راجع به چرایی قضیه چیزی بگه، اون رو رندوم و بی دلیل میدونه.

 

پادکستی که برایان گرین، فیزیک دان، با Joe Rogan چند روز پیش داشت رو تو تلگرام گذاشتم. تو یه قسمتیش راجع به این که ریاضی قبل از زمان بیگ بنگ چجوری کار میکنه توضیح میده.

 

 

دوتا چیز وجود داره.

 

1- فضا و زمان به معنی ای که ما میشناسیم 13.8 میلیارد سال پیش، زمانی که بیگ بنگ رخ داد خیلی معنی به شکلی که ما میشناسیم نداره. چون آغاز فضا و زمان لحظه بیگ بنگه.(یکم بعد بیگ بنگ تا 10 به توان -43 ثانیه. از 0 تا اون زمان تئوری های الان کار نمیکنه) یعنی فضایی وجود نداشته. همه چیز یه سر سوزن بوده و بعد از شروع بیگ بنگ تو زمان خیلی کمی فضا بسیار بسیار بزرگ شده. که حتی به دلیل این که خود فضا داشته گسترش پیدا میکرده، حتی فواصل از سرعت نور هم سریع تر از هم دور شدن. مثلا همین الان، پهنه ی کیهان قابل رویت 98 میلیارد سال نوریه. در حالی که کلا 13.8 میلیارد سال گذشته. یعنی که فضا خیلی سریع تر از سرعت نور بزرگ شده (این مشکلی با نسبیت نداره اصلا چون نسبیت خاص توی فضایی که چیزای عجیب غریب مثل اجرام سنگین نباشن، از سرعت نور نمیشه سریع تر رفت. ولی اینجا خود فضا داره بزرگ میشه. به این قسمت، تورم کیهانی یا Cosmic Inflation میگن)

اگه راجع به بیگ بنگ بیشتر میخواید بخونید: ، اگه نه هم برید قسمت بعدی

بیگ بنگ در واقع توصیف کننده ی فرآیند پیدایش جهان ماده و انرژی ای هست که توش داریم زندگی میکنیم. جهان قابل رویت. با تئوری های فیزیک که بسیار دقیق هستن و توصیف کننده ی فرآیند های طبیعت، و نگاه کردن به ستاره ها و متوجه میشیم که همه چیز داره از هم دور میشه.

 

کلا تو آسمون شب هر چقدر به دور تر نگاه کنیم، انگار زمان های قدیم تر رو داریم میبینیم. دلیلش هم اینه که نوری که از ستاره های دور بهمون میرسه فاصله ی خیلی زیادی رو طی کرده تا به ما برسه و از اونجایی که سرعت نور ثابته تو خلاء، زمان مشخصی طول میکشه تا به ما برسه. همچنین با اندازه گیری نور ستاره ها میبینیم که نورشون شبیه چیزی که انتظار داریم نیست و به سمت طیف "قرمز" رفته. قرمز تر شدن نور ستاره به معنی اینه که داره از ما دور میشه. این اتفاق تو ماشین هایی که از بغلمون با سرعت رد میشن هم اتفاق میفته. البته بیشتر صداشون رو میشنویم. به این اثر، اثر دوپلر میگن. وقتی ماشین داره نزدیک میشه صداش زیر تر و وقتی دور میشه بم تر میشه. توی نور ستاره ها این، به صورت به سمت قرمز حرکت کردن طیف نور ستاره ها دیده میشه. 

 

خلاصه این که آره داره همه چیز از هم دور میشه.

 

با احتساب اینا و برعکس کردن جهت حرکت همه چیز، به این نتیجه میشه رسید که اینا یه زمانی خیلی به هم نزدیک بودن. 13.8 میلیارد سال پیش به طور دقیق تر. ولی خب واقعیت اینه که این دنیایی که داریم، نمیتونه به همین شکلی که هست توی یه سر سوزن جا بشه.

بعد از شروع بیگ بنگ، دنیا به این شکلی که میشناسیم نبوده. در واقع تا یه زمان خوبی، تقریبا دنیا یه ماده ی پر انرژی مات بوده. مثلا فکر کنیدبه صورت مواد مذاب، که شفاف نیستن و انرژی زیادی دارن. منتها مشکلی که هست اینه که ماده به این شکلی که میشناسیم وجود نداشته. در واقع اولین اتم ها بعد از سه دقیقه از شروع بیگ بنگ تازه شروع کردن شکل گرفتن. این اولین اتم ها، اتم های هیدروژن بودن که با گسترش فضا و رقیق تر شدن این ماده ی پر انرژی که 100 میلیون درجه سانتی گراد دماش بوده بوجود اومدن. 

 

بعدا، بخاطر گرانشی که این اتم ها داشتن، کم کم به هم نزدیک تر شدن و ستاره های اولیه رو شکل دادن. توی هسته ی این ستاره ها، اتم های هیدروژن(یک پروتون) شروع کردن به بهم خوردن و واکنش های هسته ای پر انرژی و اتم های سنگین تر تا اتم آهن که 26 تا پروتون داره رو درست کردن. 

بیشتر ازین از یه ستاره چیزی در نمیاد.

 

اتم های سنگین تر از انفجار مهیب ستاره های اولیه (سوپر نوا شدن ستاره Super Nova)، وقتی که عمرشون رو به پایان بوده بوجود میان و بقیه جدول تناوبی رو شکل میدن تا اتم های خیلی سنگین.

 

این غبار کیهانی هم کم کم گوله گوله میشه و ستاره ها و سیاره هایی که رو یکیشون زندگی میکنیم رو بوجود میاره. و ....   

 

 

2- توی فیزیک کوآنتوم یه بخشی هست که به اسم Quantom Field Theory. این تئوری QFT ذرات رو ناشی از نوسانات یه سری میدان ها میدونه. حالا این QFT قبل از بیگ بنگ رو این صورت توصیف میکنه. برایان گرین میگفت که این میدان های کوآنتومی در حال نوسانات خیلی شدید بودن ولی ریاضی میگه که اگه تو یه لحظه این میدان ها یک جور خاصی با هم ادغام بشن، این اجازه رو میده که اون شروع بیگ بنگ اتفاق بیفته. (بیشتر بخوام بگم، در واقع QFT خلاء رو هیچ وقت خالی نمیدونه. با آزمایش میشه نشون داد که خلاء کامل نمیشه بوجود اورد و در این میدان های همیشه ذره و پادذره هایی از هیچ به وجود میان و سریع همدیگه رو نابود میکنن. عجیبه ولی قابل نشون دادنه.) مثالی که برایان گرین میزنه یه ظرف آب در حال جوشش هست. میگه سطح آب همش در حال تلاطمه ولی اگه به مقدار کافی صبر کنیم، یک لحظه سطح آب صاف میشه. ممکنه خیلی کوتاه باشه و خیلی لازم باشه صبر کنیم ولی میشه. 

یعنی اگه این میدان ها یه لحظه اونجوری که لازمه بشن، این اتفاق میفته. 

یک لحظه سکوت باعث خلقت میشه. که بنظرم خیلی شاعرانه است.

یه دوستی دارم که موسیقی میخوند این نقل قول از Debussy رو یه بار گفت:

Music is the silence between the notes. The music is not in the notes, but in the silence between.

موسیقی سکوت بین نوت ها هست. موسیقی خود نوت ها نیست ولی سکوت بین نوت ها هست.

حتی موقع حرف زدن هم اون موقعی که کلمات گفته میشن معنا انتقال پیدا نمیکنه. وقتی کلمه تموم میشه معنا دار میشه. 

بهترین کارگردان ها، فیلم های عالی ای میسازن و چیزای خیلی جالبی تو فیلمشون جا سازی میکنن که تا سال ها نقاد ها و کسایی که علاقه دارن از تو کاراشون نکته های جالب در میارن. در واقع تو فیلم ممکنه چیزی راجع به اون نکته گفته نشه ولی کسی که دقت کنه میفهمه. در واقع فیلم ساکته در اون مورد. کسی که دقت کنه به داستان، نور پردازی، نحوه فیلم برداری، و شخصیت ها و ... پی میبره. وگرنه صرفا یه فیلم میشه. خدا یه کارگردان عالیه، توی خلقتش یه عالمه نکته و رمز و راز پیاده کرده که هرچقدر هم توش بریم بازم جا برای یاد گرفتن داره. بنظرم خدا تو اون زمان 0 تا ده به توان منفی 43 ثانیه آفرینش خودش رو کامل کرده و بعدش سکوت کرده. 

به قدری هم خود این ماشین، این ساز، این خلقت خوب طراحی شده که بعد 13.8 میلیارد سال از گذشتنش، ماها از خاک و ذراتی که از انفجار ستاره ها به وجود اومدن از توی این کره ی خاکی در اومدیم و داریم به آفرینشنش نگاه میکنیم. و هنوزم نمیفهمیم.

من هیچ وقت موسیقی های سریع و انرژی بالای ژانر psytrance رو درک نمیکردم. ولی اخیرا دارم بیشتر درکشون میکنم.

ساختار این موسیقی ها اینجوریه که معمولا

1- طولانی هستن

2- خیلی طولانی میتونن باشن یعنی ممکنه 1 ساعت هم طول بکشه

3- معمولا با سرعت کم شروع میشن، اولش یه مقدمه آروم داره. بعد کم کم شروع میکنن با ساز های کوبه ای مثل طبل های خیلی Bass (بم) یه لایه آهنگ با سرعت میانی ای به آهنگ اضافه میکنن. بعد در طول زمان لایه های موسیقی بیشتر میشه ولی کل موسیقی روی یه ریتم نسبتا ثابتی از همون طبل اولیه سواره. معمولا هم اینجوریه که موسیقی تیکه تیکه است. بین هر تیکه یک Bass Drop داریم.

در واقع DJ قضیه میاد و کم کم این لایه ها رو روی هم میزاره و سرعتش رو بیشتر میکنه. مثلا از 180bpm تا 250bpm کم کم زیاد میشه. bpm همون beat per minute یا ضربه بر دقیقه است. بعد که میرسه به آخرش یهو سکوت میکنه. شما سوار آهنگ شدید و باهاش دارید میرید و تو اون سکوته، یهو کل این انرژی ای که آهنگ بهتون داده رو درک میکنید. یه حس ریختن آب سرد روی سری داره. حس جالبیه.

من یه جلوه از خلقت رو به شکل این Bass drop بعد بیگ بنگ میبینم.

مثل اون DJ که آهنگ های مختلف رو روی هم میزاره و روح شما رو میبره با خودش و یهو میندازه و اون جا اثر کارش رو احساس میکنید، خدا هم همه چیز رو به حد کمالش رسونده و بیگ بنگ، زیبا ترین Bass Drop ی هست که تجربه کردیم.

همونجوری که بعد Drop یهو کلی حس میکنیم، این بیگ بنگ انقدری کامل بوده که بعد 13.8 میلیارد سال هنوز داریم از انرژی ای که داشته حسش میکنیم. نوسانات فیلد های کوآنتومی در واقع سازی بوده که خدا برامون نواخته. نوت های اون ساز شدن فرکانس های String های توی String Theory. 

 

بنظرم خیلی شاعرانه است.

 

 

جالبه که مخاطب این آهنگ های ترنس، آدمای جالبی هستن. معمولا آدمای ماده پرست نیستن و اهل روح و روحانیت اند. منتهی با روشی متفاوت از ما. با موسیقی روحشون رو هدایت میکنن به انرژی های بالاتر. همیشه فکر میکردم بیکارایی هستن که پارتی میکنن ولی در واقع این موسیقی یکی از تکنولوژی های هدایت روحه. میدونید از کجا اومده؟ از همون جایی که اجداد ما داشتن دور آتیش میرقصیدن و طبل میزدن. پیشرفت اون موسیقی رسیده به این آهنگ های ترنس. در واقع این فستیوال ها جاییه که لباس پاره میپوشن و دور هم میرقصن و یه چیزی میخورن و چند روز از تعلقات دنیا جدا میشن. همه برمیگردن به برابری و هنر. توی شرق عالم هم شده مراسم حج.. بجای دور آتیش رقصیدن و خدا رو پرستیدن، به این شکل ماها خدا رو عبادت میکنیم و ذکر میگیم. ذکر هایی که دور کعبه میگن ذکر های جالبی هست. منظم و بم هست و وقتی از تهه دل میگن، واقعا روح رو جابجا میکنه. اینا تکنولوژی هدایت روحه.

 

این وسطم این هنرِ خدا، انقدر خوب بوده که از هنرش میتونیم ماها هنر درست کنیم و حس کنیم. حس کردن هدف خلقت بوده. حس کنیم و به خدا بگیم که ممنون! 

 

فقط میخواسته که عبادت کنیم، وجودش رو تایید کنیم و این چیزا رو برامون درست کرده. که چه خدای خوبیه. 

 

و چقدر بد هستن کسایی که به اسم دین، جلوی هنر رو میگیرن. خدا خودش با این آدما میدونه چی کار کنه. همون کاری که با فرعون کرد رو میکنه. سنت خدا همینه. حذفشون میکنه. تو دنیا الان خیلی جاهای کمی هست که اون حلقه آخر، که وقتی داری حس میکنی، وجود خدا رو تایید کن، رو انجام میدن. این فستیوال ها اگه اون حلقه آخر رو داشت دیگه واقعا چیزی کم نداشت از کمال. البته که اونا هم به روش خودشون به متافیزیک وصلن و یه چیزی رو میپرستن که بالاتره. ممکنه خدا یه الله نباشه اسمش ولی آدمای معنوی توشون کم نیست. آدمایی که از دین هایی که صرفا قانونه و از عرفان(ع.ر.ف: شناخت، شناخت اون چیزی که نادیدنی هست) جا مونده خسته شدن. 

 

و این وسط کی برنده است؟ کسی که اون قطعه هنری رو درست کرده. اون رهبر ارکستر، یا نویسنده قطعه، یا DJ ، اون کارگردان نمایش یا اون پیامبر. هرکسی که بهترین نمایش رو برای خدا درست کرده برنده است. دلیل این که پیامبر اسلامم آدم مهمی هست اینه که یکی از بزرگترین نمایش های پرستش خدا رو درست کرده. 

خدا این قابلیت رو به ما داده که آفریننده یه Bass drop باشیم. آفرینده یه داستان جدید باشیم. آفریننده یه هنر جدید باشیم تا خدا بودن رو یکم لمس کنیم. 

 

هر کدوم ما هم تو زندگیمون داریم یه نمایش برای خدا درست میکنیم. برای همینه که میگن که همیشه یاد خدا باش. یا برای خدا انجام بده کارو. در واقع معنیش اینه که حواست باشه که داری برای خدا روی این سیاره نقش بازی میکنی. یه نقشی بازی کن که بهش افتخار کنی و تو نقشت، حواست باشه که برای خدا داری بازی میکنی. برای خدا داری حس میکنی. خدا ما رو آفریده که خودش رو حس کنه. وقتی یه درخت میبینم به این فکر میکنم که این درخت یه زمانی هیدروژن توی یه ستاره بوده و الان اینجا به این قشنگی دستش رو به سمت آسمون دراز کرده. این همون سیاره است که تو فضا شناور شده و هوشیاره. ممکنه ماها درکش نکنیم تو حالت عادی ولی هوشیاره. تنها موجوداتی که نیاز دارن هی به خودشون یادآوری کنن که حواسشون به اون بالا باشه ماهاییم. چون خیلی دیگه بهمون حال داده. بهمون اختیار داده. 

برای همینه که تو قرآن میگه زمین رو آباد کنید. ماها هرچیزی بخوایم داریم برای ساخت بهشت روی زمین. ولی نمیکنیم. دلیلیشم اینه که تصویر بزرگ رو نمیبینیم. 

تصویر بزرگ هم دیدنش کاری نداره. روی 5 گرم ماشروم خشک در تنهایی و تاریکی، بعد از مرگ نفس، کاملا قابل دیدنه. ویدئو های جدید در راهه. بزودی.

یه نفر از دوستام گفت که این پست رو درک نکردم.

اینم توضیح من.

اینم یه آهنگ ترنس جالب تو یوتیوب البته خیلی بیشتر پیدا میکنید. اگه به اینجور آهنگا عادت ندارید شاید حال نکنید باهاش ولی با این چیزایی که گفتم گوش کنید و گوش دل بسپارید و برید باهاش. هدفون خوب توصیه میشه.

 

  • ظریف

بچه ها

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۴۶ ب.ظ

سلام

 

لویی سی کی یه جوک جالب داره در مورد بچه ها که در مورد بزرگ شدنشون حرف میزنه.

https://www.youtube.com/watch?v=g4ChGjFWfkE

 

امروز نمایش پیانو نواختن بچه ی یکی از دوستام بود و منم باهاشون رفتم. دو تا داور بودن و یه جمعیت زیر 30 نفر از خونواده هاشون.

ولی خب چیزی که خیلی جالب بود همین جوک لویی سی کی بود که میگه این همون بچه ایه که 2 سال پیش نمیتونست اصلا راه بره. حالا داره میرقصه یا داره پیانو میزنه یا ...

خیلی تجربه ی دیدن بزرگ شدن بچه ها باید جالب باشه.

حتی یکیشون بود که پاش به پدال هم نمیرسید ولی با نوک شصت پاش دو سه بار پدال رو فشار داد و خیلی خوب هم اجرا کرد.

-------------

چیز دیگه ای که خیلی دوست داشتم خانمی بود که داور بود. دو-سه تا مورد تو رفتارش رو دوست داشتم. خانمه فکر میکنم استاد توی دپارتمان هنر همین دانشگاه خودمون بود.

1- بسیار بسیار دقیق بود. بسیار بسیار. عاشق وقتی ام که یکی رو میبینم که عاشق کارشه و با دقت انجامش میده. اگه این دنیا صحنه نمایش ماست، با غر زدن و پیچوندن کار و ... اصلا نمایش خوبی درست نمیکنیم.

2- لباس فیت و دقیق و مرتب. و مِشکی!. خیلی مشکی. میدونم لباسای رنگی انرژی روزانه آدم رو بیشتر میکنه و کلا بهتره ولی هر کاری میکنم تهش به مِشکی پوشیدن ختم میشه کارم. عاشق مِشکی ام و خوشم میاد وقتی کسی تیپ مشکی میپوشه.

3- با این که داور دقیقی بود خودش رو نمیگرفت و چون طرف کارش بچه ها بودن، خیلی خوب مشکلات کارشون رو توضیح میداد براشون. همچنین از قسمت هایی که خوشش اومده تعریف میکرد. توی نقد کردن خیلی وقتا تعریف کردن فراموش میشه در حالی که همین تایید انرژی و تلاشی که یه نفر برای انجام کارش گذاشته، باعث میشه که طرف گاردش رو بیاره پایین و زده نشه و بعد که طرف احساس دوستی کرد، میشه انتقاد سازنده کرد. 

 

نمیدونم ویدئو های گوردون رمزی Gordon Ramsey رو دیدید. ایشون یه رستوران دار و آشپز خیلی معروف هست که کلی نمایش تلویزیونی هم درست کرده. یه سری ازین نمایش ها اینجوریه که میره تو رستورانایی که دارن ورشکست میشن و مشکلاتشون رو بهشون نشون میده. اگه یه بار دیده باشید میدونید که خیلی عصبی میشه وقتی ایراد توی کار میبینه. بعضی وقتا انقدر جدی میشه که حس میکنید الان با چاقو به طرف حمله میکنه. تو نمایش هایی که با آشپز های رستوران های خودش هست، خیلی خیلی دیگه جدی میشه و بهشون حتی توهین هم میکنه چون انتظار رفتار خیلی حرفه ای داره. انتظار داره که آموزش هایی که دیدن رو خیلی درست انجام بدن. دلیلشم اینه که رستوران هاش برای این بهترین رستوران ها هستن که توشون آشپز هایی هستن که کارشون رو حرفه ای انجام میدن.

در مقابل یه مسابقات آشپزی برای بچه ها داره که تفاوت محسوس رفتارش با بزرگسال ها توشون قابل رویته. با بچه ها خیلی خیلی مهربون رفتار میکنه چون میفهمه که انتظار رفتار حرفه ای و دقیق از بچه داشتن کار نابخردانه ایه. خیلی درس خوبی میتونه باشه برای رفتار با بچه ها.

 

  • ظریف

تبریک

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۱۸ ب.ظ

سلام

 

ولنتاینتون مبارک باشه سینگل های عزیز.

* اونایی که سینگل نیستن یکی دارن بهشون تبریک بگه ولی برای اونا هم مبارک

 

  • ظریف

شماره تلفن

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ب.ظ

سلام

اینجا برای این که حفظ کردن شماره تلفن ها رو آسون تر کنن، میان چند رقم آخرشون رو یه جوری انتخاب میکنن که یه کلمه بتونن انتخاب کنن و حروف اون کلمه روی صفحه کیبورد گوشی که هر شماره یه سری حرف داره معادل اون شماره ها بشه

مثلا اینجا که روی یه دارو هایی کار میکنن و یکی از دارو ها MDMA هست، شماره اش رو اینجوری انتخاب کرده

Phone: 831-429-MDMA (6362)

اینجوری راحت تر میشه حفظ کردنش. باحاله بنظرم

  • ظریف

اصلا چی بود؟

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۴۸ ق.ظ

سلام

 

 

شاید بگید چرا انقدر وقت گذاشتم که اون ویدئو ها رو درست کنم و بیشتر هم درست میکنم.

یه چیزی که هست اینه که تو دین ما امر به معروف و نهی از منکر توصیه شده. معروف از ریشه عرف به معنی شناخت میاد. منکر هم شبیه کلمه نکره به معنی نشناخته میاد. من یه چیزی رو پیدا کردم که با بیشتر از 50 دلیل حقیقت داره و بسیار ناشناخته هست و داستان امام حسین به ماها یاد داده که وقتی حقیقت رو دیدیم میتونیم انتخاب کنیم. تو لشکر حق باشیم یا تو لشکر ضدحق. من انتخابم اینه که تو لشکر حق بجنگم. کسایی هم که مدت زیادی از عمرشون رو صرف مطالعه کردن و میخوان سرباز حق باشن، ویدئو هام رو دنبال کنن چون بنظرم میاد تنها راه نجاتمون همین باشه.

 

من با هدف گشتن دنبال چیزی که احتمالا حضرت مهدی بخواد بیاره جستجوم رو شروع کردم و چیز خوبی هم پیدا کردم. مطمعن هستم اگه همین نباشه، بخشی از پیامش همین باشه. اگه قرار بود با اومدنش بیست و چند جزء از علم کشف بشه. اگه قرار بود یه بینش جدید از دین بیاد. اگه قرار بود باهاش امید بیاد، این راهشه. بیاید و شروع کنیم. حضرت مهدی قرار نیست معجزه داشته باشه. قراره با فکر به پیامش برسیم. بیاید فکر کنیم.

 

تو این ویدئو ها ریشه های ادیان رو پیدا کردم و به صورت خیلی سریع کل قضیه رو تو بیشتر از دو ساعت گفتم. ازین به بعد هم سعی میکنم تجربه های بقیه، جزییات بیشتر و صحبتای آدمایی که تو این زمینه کار کردن رو بزارم. امیدوارم که قبول باشه.

 

https://t.me/MahdiTR619

 

 

  • ظریف

YouTube Channel

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۵۹ ق.ظ

سلام

 

ممنون از دعا هاتون

اینم بچه ی من

https://www.youtube.com/channel/UC8PHfj3K5eal558MZ0oac9g

 

امروز حدود 16 ساعت کار کردم و هنوزم دارم کار میکنم تا این ویدئو ها کارشون تموم بشه.

بنظرم راه حل رو پیدا کردم وقت بزارید ببینید. 

راجع به فلسفه دین و جایی که دین ازش اومده است.

به دوستان معرفی کنید. 

https://t.me/MahdiTR619

  • ظریف

التماس دعا

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۲۴ ق.ظ

سلام دوستان

اگه میشه برام یکم دعا کنید یه کار خیلی خیلی سخت باید انجام بدم و واقعا نیاز به دعا دارم.

ممنونم

 

نتیجش رو بزودی میزارم همینجا :)

  • ظریف

یادداشتی بر Time

چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۵۲ ق.ظ

سلام

 

داشتم عمیق تر به اثر هنری تایم(زمان) هانس زیمر (کامپوز معروف موسیقی متن فیلمایی مثل inception و interstellar) فکر میکردم.

اگه ندیدید یه بار خودش رو ببینید یه بار متنم رو بخونید و دوباره ببینید بنظرم!

https://www.youtube.com/watch?v=xdYYN-4ttDg

دقیق تر این ویدئو. این اجراش.

میخواستم بدونم تو ذهنش وقتی داشته این نمایش رو درست میکرده چی میگذشته؟

شروع آهنگ با صحنه سازی پیانو شروع میشه. کم کم در طول آهنگ آفرینش خودش رو کامل میکنه.

خیلی ساده انگار با دو تا قلم داره شکل میده چیزی رو که میخواد. و هر دفعه یه جور جدید، با یه ساز دیگه منظورش رو میرسونه.

عین موج هایی که به ساحل میخورن

عین قلمو هایی که زیگزاگی میرن

شکل نهایی کارش رو کامل میکنه. پس زمینه اش رو درست میکنه تو 2 دقیقه اول.

بعد خود هانس زیمر، تو بگراندی که ساخته میاد و روی همون پس زمینه شروع میکنه گیتار نواختن. عین این میمونه که بقیه ساز ها دارن میپرستنش و سجده میکنن بهش در حالی که نغمه خودش رو داره میخونه. 

ازون جایی که هر اومدنی یه رفتنی داره این حس خوب هم باید تموم بشه. افتخار این کار رو پیانو که اولین سازی بود که شروع به نواختن براش کرد تموم میکنه. البته که ساز های دیگه هم آروم همراهیش میکنن.

آخر سر این هانس زیمره که تو صحنه ای که خودش آفریده، تکنوازی میکنه و بقیه حال میکنن. ولی کسی نمیدونه چه حالی خود هانس زیمر میکنه.

چون طرف نقش خدا رو بازی کرده. 

اگه یه چیزی باشه تو این دنیا شبیه خدا بودن، کارگردانیه. حالا خیلی ها وایمیستن بیرون نمایش و رهبری ارکستر میکنن. اونا اون لحظه ای که به اوجش میرسه رو تجربه میکنن. خودشون در وسط ارکستر، رهبر ارکستر در حال نواختن همه ساز هایی هست که خودش تعداد و نفراتش رو با دقت طراحی کرده. بقیه هم هورا میکشن. نمیدونم. بهش گوش میدن تا چند سالی. ولی کمتر کسی میدونه کل هدف، تجربه کردن اون نقطه از آهنگه. 

ولی این بنده خدا یه قدم جلو تر رفته. تو صحنه ای که خودش آفریده شروع میکنه نقش بازی کردن. 

یعنی شبیه خدا که این دنیا رو درست کرده و خودش رو انداخته وسطش تا کشفش کنه (شما)، ایشونم این صحنه رو درست کرده. این نمایش رو درست کرده که این زیبایی رو تجربه کنه.

خلقت رو با تقابل اون دو تا نوت اول شروع میکنه. تقابل اون دو تا نوت تو نیم دقیقه آشوبی به پا میکنن. این تقابل دو تا چیز، لازمه خلقته. مثل الان که خوبی و بدی داریم یا سیاه و سفید داریم و ... شبیه خلقت خودمون که پر از متضاد هاست

کار به جایی میرسه که خیلی این دعوا شدید میشه و اونجاست که

خود هانس زیمر میاد وسط میگه این دو تا چیز فقط نیست که بهش گیر دادید و پیچیده ترش میکنید. من یه ملودی میزنم که توش خلاقیت بیشتری هم باشه تازه. و این افتخار رو چه کسی داره بجز خودش. ملودی ای میزنه که روی آشوب اون ها سواره و آخر سر هم دوباره اون دو تا نیروی متقابل رو آروم میکنه. صحنه رو آفرید و این آشوب رو بوجود اورد که خودش روش یکه تازی کنه.

حس خدا بودن یه چیز اکتسابیه. کسی که انقدر کار کنه روی پروژه اش تا پرفکشن رو توش ببینه فقط اجازه داره وارد این نقش بشه و اون حس رو تجربه کنه. واقعا غبطه میخورم به حسی که تجربه کرده.

و جالب تر اینه که ما هیچ وقت نمیبینیم چه زمانی این حس کامل شدن اثرش رو تجربه کرده. چون اون زمانی حس شده که داشته تنهایی فکر میکرده رو اثرش. فکر کردن بزرگترین نعمته که افرادی که اسمشون تو تاریخ مونده افراد بزرگی هستن که تو این صحنه نمایش تونستن یه نقش جالب رو بازی کنن. برای این که ببینیم یک نابغه چجوری از زندگی دنیاش لذت میبره فقط کافیه این آهنگ رو درک کنیم(یه راهش اینه البته. مطالعه اثر هر آدم نابغه ای قطعا پر از پیچیدگی های زیباست).

برای این که بفهمیم خدا چه حسی رو تجربه میکنیم باید شخصیت هانس زیمر رو بتونیم درک کنیم. ایده ای که پشت این نمایش بوده رو باید درک کنیم. واقعا آهنگش درس خداشناسیه.

بنظرم این نمایش نماد های زیادی پشتشه. خدایی که تو صحنه ی نمایش خودش نقش بازی میکنه موجود عجیبیه. خدای ما هم همینه. ما رو از جنس خودش آفریده تا دنیایی که خودش خلق کرده رو تجربه کنیم. خودش تو نمایش خودش داره بازی میکنه و خودش کارگردانه و  خودش هم تماشاگره. قدرتی که یه نفر میتونه داشته باشه یه چشمه اش میشه همین نمایش. قدرته هم چیزی نیست بجز فکر کردن.

 

فهمیدنش مثل توضیح دادن یه جوک میمونه، خرابش میکنه. زیباییش رو اگه کسی تجربه کرد، میفهمه. اگه نکرد دقت بیشتری میخواد. تنها کسی هم که کامل فهمیدتش خود هانس زیمر بوده بدون شک. منم تا فهم خودم فهمیدمش.

 

برای همینه که میگن طبیعت خودش بزرگترین سمفونیه. کسی که بتونه بفهمه پشت قضیه چیه، فهمیده. وقتی یه آهنگ میتونه انقدر درس آموز باشه، طبیعتی که پرفکته چی میتونه باشه؟

  • ظریف

نگاه به انسان ها

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ب.ظ

 

سلام

 

یکی از دیدگاهایی که شخصا دوست دارم اینه که انسان ها رو از بیرون نگاه کنم. خودم رو به عنوان یک شخص که برای خودم مهم هست نبینم. خودم رو به شکل موجودی ببینم که توی فرآیند تکامل داره یه نقش 70-80 ساله رو بازی میکنه. 

 

یکی از دستاورد های انسان ها فرهنگ و زبان بوده. در واقع زبان و فرهنگ یک ابر موجودِ بزرگتر از انسان ها هستند که روی بشریت سوار شدند. واضح ترین مثال فرهنگ و زبان، زبان هایی هست که باهاشون حرف میزنیم. پیچیده تر میتونه اینترنت باشه. زبانی که ماشین ها با هم حرف میزنن و زنده است. پویا است و هر لحظه داره بزرگتر میشه. یکم بینشون میشه زبونی مثل فیزیک باشه. زبونی که برای توصیف نادیدنی ها خیلی وقتا استفاده میشه. 

 

ولی اگه نخوایم خیلی دور بریم، خود زبانی که باهاش حرف میزنیم هم موجود جالبیه. جالبیش به اینه که در طول زمان تکاملش رو داریم میبینیم. همچنین بعضیا بودن که نقش حیاتی در تکامل این زبان داشتن. کتاب شعری مثل شاهنامه زبان فارسی رو یک پله بالاتر برد، تئوری جالبی مثل نسبیت فیزیک رو نجات داد، موسیقی هایی مثل راک&رول فرهنگ غرب رو خیلی عوض کرد و ...

 

این موجود که از خط خطی کردن رو دیوار غار ها به تکنولوژی ای شبیه شعر نوشتن رسیده. به تکنولوژی انتقال اطلاعات بین مغز ها رسیده. به تکنولوژی ای رسیده که به ما کمک کنه راجع به خودمون فکر کنیم. راجع به فکر کردن فکر کنیم و فلسفه ببافیم. این موجود ثمره ی حیات انسان ها روی این سیاره هست و از همه ی ماها هم بزرگتره. هیچ کسی هم به تنهایی نمیتونه این موجود رو از بین ببره چون همه، حداقل، مصرف کننده اش هستیم. 

 

زبون هایی مثل فیزیک یا زبان های فلسفه موجودات طیف دانش هستند. طیف دانش به شناخت دنیای واقعی زیر پامون میپردازه 

زبون هایی مثل نقاشی یا موسیقی یا هر نوع هنر هم موجودات طیف عشق هستند. طیف عشق به شناخت و انتقال احساس های تجربه شده توی این دنیا مپیردازه.

 

اگه از بیرون به قضیه نگاه کنیم، هر جفت زبون ها در حال بزرگتر شدن هستن. هم علم داره پیشرفت میکنه هم هنر.

 

به جایی رسیدیم که ایدئولوژی های یک شخص در قالب یک فیلم 2-3 ساعته از یک دنیایی که همش طراحی شده(صحنه، نور، صدا، موسیقی همه چیز) بهمون با چهار تا کلیک منتقل میشه، 

به جایی رسیدیم که فضاهای نادیدنی و غیر قابل فهم برای مغزمون رو با زبان ریاضی توصیف میکنیم و کار هم میکنه!.

 

خیلی از تمدن بشر خوشم میاد. دوست دارم به زبان شبیه یک گونه جدید زنده بدون بدن نگاه کنم. شاید تکامل ما هم در این باشه که این گونه جدید، خودآگاه بشه و دیگه نیازی به وجود ما برای بزرگتر شدن نداشته باشه. شاید واقعا AI نهایتش همین میشه.

 

خوشا اون افرادی که میتونن تغییر محسوس در تکامل زبان و فرهنگ ایجاد کنند.

  • ظریف

اعتیاد

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۲۵ ق.ظ

سلام

 

اعتیاد رو همیشه به چشم یه چیز بد میبینیم. یه چیزی که یه سری افراد که توسط جامعه پذیرفته نشدن درگیرش هستن. بلای خانمان سوز؟ ازین جور چیزا.

 

اعتیاد بنظرم به معنی انجام یه کاری به مدت زیاد و به کرّات هست. طوری که انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش باشه!

برای مثال وقتی کسی در طول روز 5 ساعت تلویزیون نگاه میکنه - اگه نکنه حوصلش سر میره و نیاز داره

یا چند ساعت تو شبکه های اجتماعی هست - اگه نباشه حوصلش سر میره

یا هر سه روز نیاز به تزریق هرویین داره - اگه نباشه بدن درد میگیره

یا منظم ورزش میکنه - اگه ورزش نکنه خوشحالیش کمتر میشه

یا بازی میکنه یا چیزای دیگه

اینا همشون اعتیاد هستن.

ولی شاید یکی بپرسه چجوری هرویین و ورزش هر جفتنشون اعتیادن؟

مساله اینه که اعتیاد یک کلمه هست که برای ما با معنی بد تعریف شده. هر جور عادتی اعتیاد هست. اعتیاد مکانیزم حضور ما در این دنیا هست. ما به انجام یه کار هایی عادت میکنیم. نمیتونیم همیشه کار های جدید کنیم.

فکر هم نکنیم که کسی که هرویین استفاده میکنه بدبخته. توی میزان لذت که میشه تو این دنیا تجربه کرد ایشون اوله. منتها بعضی اعتیاد ها انقدر خوب هستند که ترک کردنشون خیلی سخته. چون اون لذتی که تجربه میشه با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. انقدر خوبه که زندگیش رو نابود میکنه.

در نهایت وظیفه ما اینه که اعتیاد هامون رو انتخاب کنیم. باید طوری باشن که بتونن بالانس زندگی رو نگه دارن. 

بزرگترین اعتیادی که ماها دچارش شدیم همین رسانه - وسیله شستشو مغز ها- هست. چیزی که جامعه ساعت های زیادی در طول روز رو بهش اختصاص میده بدون این که قبول کنه که اعتیاد داره.

 

اعتیاد هایی که انتخاب میکنیم باید بالانس های مختلف رو برامون بیاره

نقطه بالانس اینا هم به شخصیت فرد بستگی داره و جواب قطعی نداره.

 

مثلا ورزش یکی از اعتیاد های خوبه چون بدن رو نسبتا سالم نگه میداره و خوشحالی رو بیشتر میکنه. ولی میتونه بد هم باشه. میتونه تو حجم زیاد باعث آسیب دیدگی یا خستگی بیش از حد بشه که به کار های عادی نرسیم. 

یا غذای سالم خوردن اعتیاد خوبه ولی تا جایی که بتونیم زمان و هزینه رو مدیریت کنیم. مثلا شیر گوزن آلاسکا خوبه ولی نه منطقیه خریدنش نه این که میصرفه.

کتاب خوندن، میتونه بد باشه اگه باعث بشه تمام وقت  شخص کتاب باشه، از ارتباط با آدم ها میمونه. میتونه هم ساختار تحلیلی مغز رو گسترش بده و تقویت کنه.

شبکه های اجتماعی هم مشخص هستن. اطلاعات محدود، شادی لحظه ای و محتوای خیلی جدید.

هرویین زدن درسته که حس خیلی خوبی داره ولی زمان زیادی میگیره از شخص طوری که نمیتونه زندگی و خواب و غذا و چیزای دیگه رو مدیریت کنه.

برای همینه که روی برنامه بودن خیلی توصیه میشه. چون عادت ها رو میچینه کنار هم و وقت رو یجوری تنظیم میکنه که بشه بالانس ها رو از قبل تعیین کرد.

 

ترک اعتیاد هم چیز چرت و پرتیه. اعتیاد باید جایگزین بشه. مثلا وقتی ساعت های شبکه اجتماعی یا مصرف شیشه رو میخوایم کم کنیم، نمیشه فقط کم کردش. نمیشه سیگار نکشید نمیشه گوشی رو چک نکرد، باید جایگزین کرد چون وقتی هیچ چیزی جایگزین نشه شخص میگه خب الان که چی؟ یا حوصلش سر میره و دوباره میزنه. چون عادته. عادت اسمش روشه، یه رفتار بلند مدته که توی مغز مسیر های مستحکمی درست کرده و به این سادگیا نمیشه تغییرش داد و مهم تر از همه این که مسیر کسب شادی هستن.

 

این اعتیاد ها شادی برامون میارن. یکی از دلایلی که شبکه های اجتماعی هم خیلی اعتیاد آور هستن اینه که به سرعت میشه چیز های جدید توشون دید و سریع برای چند ثانیه خوشحال شد و فراموش کرد. در واقع یه ماشین لذت بردنه که بدون اون نمیتونیم از زندگی عادی لذت ببریم.

سیگار چند ساعت آدم رو ریلکس میکنه.

شیشه چند روز زندگی رو دوباره به آدم میده، زندگی ای که توش نیاز به غذا خوردن و آب خوردن نداری و انرژی برای هر کاری داری.

غذای سالم خوشحالی رو توی بلند مدت میاره. خواب منظم رفتار های روزانه رو منطقی تر میکنه و میانگین برخورد ها با آدم ها رو بهبود میده و همچنین به انجام بقیه عادت ها کمک میکنه و هزاران چیز دیگه.

 

 

خلاصه کسی که شیشه یا هرویین میزنه فرق زیادی با ما نداره. اولا خیلی بیشتر با دنیا حال میکنه دوما این که گرفتار یه چیز عالی شده که جدا شدن ازش خیلی سخته. اون افراد چیز دیگه ای نمیبینن که براش تلاش کنن. در واقع کسی که معتاد میشه به خاطر بی هدفی زندگی دچار اعتیاد میشه. بخاطر اینه که ارزشی برای خودش نمیبینه که خودش رو ابراز کنه. برای همینه که میگن بچه ها رو انقدر محدود نکنید طبق نظر خودتون. باید بچه ها بتونن بفهمن تو چه چیزی میتونن خودشون رو ابراز کنن وگرنه زندگی بدون هدف تو این دنیا آسون نیست. ولی دیدگاه جامعه نسبت به اون افراد این نیست. وقتی شخص نمیتونه خودش رو بروز بده، نمیتونه حس کنه و دراگ تنها راهیه که میتونه دوباره حس کنه.

https://www.youtube.com/watch?v=DYSQd_JsltQ

این انیمیشن کوتاه رو از کانال U M A M I که یه کانال با انیمیشن های کم کیفیت و موضوعات سورآل هست خیلی دوست دارم. یکی دو تا قبلش رو هم ببینید کمک میکنه به داستان ولی راجع به مصرف دراگه.

 

  • ظریف