فکر کرد
پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۲۹ ق.ظ
به او فکر میکنم
به آنچه به جز من است
وقتی به او فکر میکنم، همان میشوم
می اندیشم
و پس از اندیشیدن
احساسش میکنم
آنجا است که اگر حرفی بزنم
همان میشود که میگوید
اگر در بدن من میگنجید
همان میگفت که زبانم میگفت
او من است
من است در حالی که هنوز او را ندارم
شاید هیچ گاه نخواهم داشت
جایگاهش آنسوی مرز هاست
مرز های چشم و روح
همانجا که در خواب میروم
آنسوی دیوار ها
آنسوی پوست و سر و جسم و شانه
دیشب او را دیدم
در شکل های بسیارش
به او گفتم که درد دلم چیست
و او فهمید و میدانست که چه بگوید
برایش در لیوان طبقه ی بالا
انعامی گذاشتم
از جنس خودش
برای او چه تفاوتی دارد رفتار من؟
می اندیشم و خوشحالم که فراموش کردنش
باعث شده که احساس کنم از من جداست
و اگر نه، چه چیزی را احساس میکردم
تا به او فکر کنم و او شوم؟
- ۰۳/۰۹/۲۹