پاییزهه
سلام
پاییز هم دوباره شروع شد.
یه تمی هست که اسم پاییز رو میشنوم یادش میفتم.
خیابون های روستا با دیوار های قدیمی و احیانا کاه گلی که زمین خاکی به خاطر بارون دیشبش گل شده. آسمون ابری و گرفته ولی روشنه و هوا نسبتا سرد و ساکنه طوری که گوش آدم میسوزه از سرما و دسته های عزاداری روز عاشورا دارن از خیابون رد میشن. بعضی خونه ها گوسفندی چیزی قربونی کردن و بعضی جاها زمین خونی شده. بعضی خونه ها روبروی خونشون یه ظرف بزرگ زغال که توش هر چند دقیقه یه بار اسفند میریزن گزاشتن و بو و گرمای دود و با سرما و بوی زمین گلی قاطی شده و همه ی اینا به همراه آش شله قلمکار نذری حسابی یه حس عجیبی به آدم میده. این حس واقعا نابودم میکنه :| .
قدیما که یکمی محرم بیشتر سمت آخرای پاییز و زمستون و اینا بود و میرفتیم روستای پدری مون این حس رو زیاد تجربه میکردم. نمیدونم خوبه بده یا ... ولی ... نمیدونم. صرفا تو مغزم داشت فشار میورد گفتم با شما هم مطرح کنم! حس جالبیه در نوع خودش.
ممنون گوش دادی!
- ۹۴/۰۶/۲۸