بی گناهم
سلام
دوربینم 4 تا باتری نیکل متال هیدرید (همون شارژی خودمون) میخورد و یکیش از بین رفته بود. فلذا بعد یه سال خاموش بودنش رفتم انقلاب یه بسته دوتایی خریدم به قیمت 26K!!
اومدم خونه اون رو و سه تای دیگه رو زدم شارژ دیدم که :( 3 تای دیگه هم به رحمت خدا رفتن. دوباره رفتم یه بسته دیگه دوتایی هم خریدم :((
موقع برگشت از انقلاب اومدم سمت مترو برم تو راهرو مترو آقای اسدی رو دیدم که داره میاد بیرون منو نمیدید با کتابم که دستم بود جلوی چششو گرفتم یهو جا خورد و منو دید. سلام احوال پرسی و ... فهمیدم که داره میره کتاب scarlet letter رو بگیره انگلیسی و فارسیشو. جالبه که اسم کتاب به فارسی خیلی باحاله ولی من در حال حاضر یادم نمیادش. من بیکار بودم و برگشتم سمت انقلاب باهاشون
باهاشون رفتم انتشارات جنگل. میخواستم کتاب cloud atlas رو برای علی بگیرم ولی نداشت. موقع برگشت یهو از گیت که رد شدم اون چیزه آژیر زد من.
ازون حسایی که آدم میره فروشگاه خریدی نمیکنه و موقع خروج حس میکنه همه به چشم دزد نگاش میکنن.
کسی البته توجهی نکرد صدای آژیر کم بود ولی رفتم سمت صندوق گفتم این آژیر میزنه و گفت کتابی تو کیفته که ازینجا نخریدی گفتم که این 3 کتاب که یکیشونو از خودشون خریده بودم :// (البته چون زیاد خونده بودمش معلوم بود قدیمی ترزینه که الان برداشته باشمش) خلاصه RFID هاشون رو از بین برد و گزاشتم تو کیفم و رفتم از گیت بیرون
دوباره آژیر زد :////
ای خدا...
دیگه فرار رو به جلو کردم و خندیدم و بلند گفتم دوباره گیر داد که ... رفتم بیرون.
............
رفتم خونه باتری ها رو 12 ساعت شارژ کردم و گزاشتم تو دوربین دیدم که .... SD کارت هم نداره!!!!
یادم اومد سر یه پروژه مزخرف ازش استفاده کردم...
--------
از شدت خستگی کارای امروز (بعد چندین روز سیب زمینی بودن و هیچ کاری نکردن) الان خوابمم نمیبره حسنم گفته 7.5 صبح آزمایشکاه بازدیده و باید آمادش کنیم.
- ۹۵/۱۱/۰۶