نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

خواب باحال

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۷ ب.ظ

سلام

 

امروز تعطیل بود. صبح بیدار شدم صبحونه خوردم و رفتم بیرون با یکی از دوستام و برگشتم خونه ساعت حدود 10 صبح.

کاری نداشتم و گرفتم خوابیدم.

تو خوابه، تو خونه ی خودم بودم و میدونستم هم خونه ای هام نیستن(واقعا یکی دو هفتس برای کریسمس نیستن). داشتم به این فکر میکردم که همزان با این که احساس تنهایی دارم، اصلا دوست ندارم برم بیرون. با خودم داشتم فکر میکردم که آیا تنهایی آدم رو دیوونه میکنه؟ بعد یهو دیدم که دو تا از دوستای دبیرستانم اومدن. بعد یکی دو ساعت حرف زدن باهاشون رفتن پایین و یادم اومد که اینا رو خیلی وقته ندیدم. بعد یادم اومد که من حداقل 10000 کیلومتر باهاشون فاصله دارم چی شده که یهو دیدمشون بعد یادم اومد که اینا رو بیشتر از 5-6 ساله اصلا ندیدم.

خیلی ریلکس گفتم خب تنهاییه دیگه. چه انتظار دیگه ای داری؟

بعد این وسط داشتم یه آهنگ گوش میدادم،

در این حین هم داشتم فکر میکردم بعضی وقتا که خواب میبینم، و شک میکنم که خوابه و شروع میکنم تست محیط اطرافم که ببینم خوابم یا نه، یهو متوجه میشم که چند روزه خوابم(تو مقیاس زمانی خواب) و همه ی اتفاقات اون چند روز الکی بوده. 

بعد سعی کردم ببینم تا چند روز پیش رو یادم میاد؟ دیدم که اتفاق عجیبی نیفتاده که شک برانگیز باشه و ادامه دادم.

صحنه بعد یه مراسمی بود که یه عده نوازنده بودن و خواننده هم هم خونه ای سابقم بود. 

بعد یهو شروع کرد همون آهنگی که داشتم گوش میدادم رو خوند.

برام جالب بود.

بعد رفتم جلو تر تو ردیف اول، با آدمایی که اون ردیف نشسته بودن یکم حرف زدم دیدم که 2-3 نفر هستن که همشون خواهر برادر همخونه ایم هستن. همخونه ایم تک فرزند بود. 

بعد چند روز بعد رفتم یه مراسم دیگه و دیدم همون همخونه ایم داره همون آهنگ رو میخونه. رفتم ردیف جلو و با آدما حرف زدم(نمیشناختمشون) و دیدم که خواهر برادر همخونه ایم هستن. همخونه ایم تک فرزند بود.

 

و در تمام این مدت شک نکردم که خوابم!

یادم میاد قسمت های زیادی داشت خوابه ولی نمیتونم یادآوری کنم به خودم! ولی همش ازین تناقض ها و Dejavu (این که یه چیزی رو حس میکنی قبلا دیدی) بود

  • ظریف

نظرات (۷)

من وقتی از این خوابا می‌بینم بعدش که بیدار می‌شم سردرد دارم. از بس تو خواب هی سعی کردم معماها و دژاووهای Mr Nobody ذهنم رو حل کنم.

پاسخ:
:)))))
چقدر جالب 
منم خیلی دارم فکر میکنم چرا یه خواب به صد روش مختلف چیزای مشابه نشونم میده. سمبل هستن یا؟

این "خیلی جالبه" و "جالب بود" بدجور تیکه کلامتون شده ها!

چه خوابایی :)

راستی درباره ی اون خوابایی که ادم میدونه خوابه و میتونه کنترل کنه و هرجا خواست بره تو خوابش نمیخواین بنویسین؟(چون خودم دارم میبینم این خوابارو :)

پاسخ:
شاید باورتون نشه(اینم تیکه کلامه دیگه) من یدونه «خیلی جالبه» رو پاک کردم از تو متن چون داشتم میگفتم چرا هی مینویسم درحالی که هیچ اطلاعاتی به خواننده منتقل نمیکنه:))
من نوشته بودم قبلاً ولی به دو دلیل پاک کردم
۱. دوستام گفتن خطرناکه :)) انگولک با چیزای ناشناخته است و گفتم ناراحت نشن :))
۲. خودم کمتر از ۱ درصد موفقیت دارم توشون. خیلی برام سخته. 
ولی راست میگید یه بار دیگه باید بنویسم. الان به موضوع بلاگمم میخوره.
ا شما پس بنویسید! خود به خود یا با روش خاصی ؟

دیگه شده دیگه کاریش نمیشه کرد :))

نه به روشی خاص نیست.

حدودا چهارمین باره که خواب میبینم وارد یک شاید بگیم مجموعه آموزشی خیییلی بزرگ شدم که شاید از همه ی دنیا دختر و پسر توش هستن. بعد بعضی قسمت ها داره که نمیدونم ممنوعه‌ن یا چی ولی کسی توشون نمیره. من بار اول خوابم نمیدونستم که خوابم. اینجوریه که من بعد از یکم که میگذره میدوم و به پایین ترین طبقه میام‌ و در یک قسمتی رو باز میکنم که برام خیلی قشنگ و هیجان انگیزه. یک جورهایی حرکات نمایشی میرم و میچرخم و بالا و پایین و پرواز و ایناها. شاید بگیم از خود غافل میشم یا به درونیات خودم فرو میرم.

بعد،

همون اواخر چرخ زدن ها و این هام درو باز میکنن. میبرنم. توی راهی که قراره منو ببرن به مجازاتی که چرا رفتم اونجا بیدار میشم.

از بار اول به بعد میدونم که قضیه قراره چه جوری باشه، بعد از فهمیدن اینکه ا من الان تو این خوابم میدوم میرم اونجا و با علم به اینکه از اخرم میان منو دستگیر میکنن D: بازم به اون رقصا و چرخشا ادامه میدم. بگذریم که دفعه قبل با همون چرخش ها سعی کردم دو تا بچه رو نجات بدم که فقط یکیشونو تونستم و اون یکی از دستم افتاد.

+یجورایی مثل خواب هریه که میرفت اون تا پشت اون دره هرشب تا ولدمورتو پیدا کنه. فقط فکر نمیکنم خواب من تحت تاثیر هری باشه 🤔

ببخشید که تعریف کردم =) شاید چون شما درباره اینجور چیزا زیاد مینویسید. ولی خب برای خودمم جالبه(ای بابا) که میدونم خوابم و خودم خواب رو پیش میبرم.

حالا یه بار دیگه بنویسین بعد ازینکه دوستاتون گفتن خطرناکه پاک کنید D:

 

پاسخ:
چقدر جالب.
اگه تخیلتون خوبه، مدیتیشن هایی هست که با تصور کار میکنه و ضمیر ناخودگاه رو به یه مکانی شبیه همین که گفتید مپ میکنن. بعد میرید و توش رو میگردید ببینید چی تو خودتون پیدا میشه.
یا مثلا دنیایی که توش هستیم رو دنیای میانی در نظر میگیرن، یه دنیای پایین هست که توش ارواح طبیعت هستن (مثلا روح گرگ که همه ی گرگ ها از اون میان یا روح سرسبزی که سبزی از اون میاد و...) و یه دنیای بالا که ارواح کسایی که درجات بالاتر رو کسب کردن رو میشه توش پیدا کرد. مثل افراد روحانی که اسمشون تو تاریخ هست. بعد میرن و ازونا کمک میگیرن. همش تو تخیله ولی چیز عجیبیه. بعضی وقتا با نماد و ها نشانه ها یه چیزایی نشون آدم میدن یا روز های بعد Synchronicity تجربه میکنید که یعنی یه سری اتفاق بی ربط پشت هم یه جوری بیفتن که به هم مربوط بشن. مثلا به فلانی فکر کنید و یهو دوستتون راجع بهش حرف بزنه و بعد زنگ بزنه و برید خونه یه چیزی که بهتون داده رو پیدا کنید و ... بستگی به قدرتش میتونه همینجوری پیش بره. یا مثلا اعداد خاصی رو ببینید و چیزای دیگه.
 خواب چیز جالبیه. تنها جاییه که میتونیم جوری که خدا داره مارو میبینه، که خودشیم توی خودش و داریم تجربه اش میکنیم رو ما هم تجربه کنیم. بالاخره یه دنیاییه توی خودمون که خودمون یه بخش کوچیکی از اونیم ولی همش در واقع خودمونیم...

بنده خدا دوستم، اون خواب بی خطر ترین کاری بود که انجام میدادم :)) دیگه چیزی نمیگه بنده خدا

Man ke khab ham bi estesna ruzmarregi ham hastan 

Agarrr khab bebinam taze!

پاسخ:
راجع به lucid dream دوباره مینویسم شاید دوست داشته باشید

آهاا :))

دوست منم گفت یه همچین مراقبه هایی هست =)

ممنون :)

+ آره منم به همین فکر کردم D:

پاسخ:
:)

منم از این دژاوو ها زیاد پیش میاد تو خواب‌هام و خیلی وقتا می‌مونم که اینی که برام آشناس رو قبلا تو همین خواب دیدم، یا یه شب دیگه خوابشو دیدم یا کلا تو واقعیت اتفاقا افتاده بوده :))

پاسخ:
آره! اینو تو خواب دیگه دیدم یا تو واقعیت ؟؟؟؟ :)) خیلی عجیبه خواب
  • میرزا مهدی
  • خوب عزیزم مشکل یا از صبحونه ت بوده یا اتفاقاتی که بین صبحونه تا ساعت ده برات افتاده.... D: :))

    پاسخ:
    دو تا قهوه خوردم! رفتم یه چیزی خریدم برگشتم :)) واقعا خیلی پر بار نبود
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی