نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

منطق و عشق

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۹ ب.ظ

سلام

 

یکی از چیزایی که زیاد تو دنیا میشه مثال هاش رو دید اینه که اگه توی ابعاد کوچیک یه قانونی پیدا میکنیم، توی ابعاد بزرگ هم یه قانونی معادلش پیدا میشه که همون قضیه معروف As above so bellow هست.

 

 

 

مثلا همون جوری که تعداد بیشمار فوتون های نور از خورشید به زمین میان و بهش انرژی میدن و ماها از توش در میایم، که خورشید نقش پدرمون رو داره و زمین مادرمون هست، معادلش اون بیشمار اسپرمی هست که یدونه تخمک رو بارور میکنن و تو ابعاد کوچیک بین انسان ها اتفاق میفته. البته این عکسه برای باد خورشیدیه که به سمت زمین میاد و تو میدان مغناطیسی زمین منحرف میشه. ولی منظورم رو میرسونه.

که یه مثال جالبه که چرا به زمین میگیم mother earth و چرا خدا به خورشید تشبیه میشده.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

که عرفا به عنوان معشوق از خورشید و شمس و ... استفاده میکردن. که نماد کامل بودن و معشوقه و معشوق به سمت اون میره. چون یه قطره کوچیک از وجود خورشیده که زمین رو بارور میکنه و به ماها انرژی میده و زنده امون میکنه.

و یه چیز دیگه هم که قشنگش میکنه اینه که به خورشید نمیشه نزدیکم شد. مثلا زمین تو فاصله 150.000.000 کیلومتری خورشیده و فکر میکنم خفن ترین پروب مطالعه خورشید به اسم هلیوس 2 تو فاصله 47.000.000 کیلومتری قرار گرفته. البته کاوش گر پارکر تو 2025 خیلی نزدیک به سطح خورشید میشه. ولی در کل مشکل اینه که لامصب خیلی داغه و چیزی که نزدیکش میشه باید بتونه خیلی گرما دفع کنه وگرنه ذوب میشه. مثلا این کاوشگر اگه اشتباه نکنم با سرعت زیادی میچرخه و یه لحظات کوتاهی به سمت خورشید نشونه میگیره که بتونه بررسیش کنه.

که شاعرا و عرفا هم نزدیک شدن به خدا رو مثل نزدیک شدن پروانه به شمع تشبیه میکردن که فنا میشه توش و جزغاله میشه. خودش هیزم شعله میشه یه جورایی. 

 

کیست هیزم مسکین که چون فتد در نار

بدل نگردد هیزم به شعله شرری

 

ستاره‌هاست همه عقل‌ها و دانش‌ها

تو آفتاب جهانی که پرده شان بدری

 

جهان چو برف و یخی آمد و تو فصل تموز

اثر نماند از او چون تو شاه بر اثری

 

کیم بگو من مسکین که با تو من مانم

فنا شوم من و صد من چو سوی من نگری

 

کمال وصف خداوند شمس تبریزی

گذشته‌ست ز اوهام جبری و قدری

 

آره ازین جور چیزا.

 

حالا ازینا که بگذریم یکی دیگه از چیزایی که خیلی دوست دارم به هم نرسیدن کوآنتوم و نسبیت عامه. 

نسبیت عام، توی فیزیک، قانونیه که جاذبه رو توصیف میکنه و میگه که جاذبه از خم شدن ساحتار فضا-زمان دور یه جسم سنگین بوجود میاد.

که این انیمیشن رو احتمالا زیاد دیدید:

 

 

که داره میگه که اون سیاره هه برای این دور اون ستاره میچرخه که اون ستاره بخاطر جرم زیادش عین یه چیز ارتجاعی مثل Trampoline فضا رو خم کرده و اون جسم راه دیگه ای نداره و اینجوری میچرخه دورش.

اینا باعث میشه که نسبیت عام بهترین شیوه ی توصیف فیزیک توی مقایس های بزرگ بشه. مقایس های ستاره ای و اجرام سماوی مثل رفتار سیاه چاله ها و ستاره های نوترونی و ستاره های معمولی و ... .

 

از اون طرف ما فیزیک کوآنتوم رو داریم. برای توصیف طبیعت تو مقیاس کوچیک. 

 

 

که این عکسه هم عکس کولی بود چون داره مثلا دو تا ذره رو نشون میده و توش نشون داده که الکترون دورشون به شکل یه ابره نه یه ذره و اون خطای شکسته هم نمودار های فاینمن هستن که رفتار ذره ها رو نشون میدن با هم. که 3 تا نیروی دیگه ی طبیعت رو توصیف میکنن که هسته ای ضعیف و هسته ای قوی و الکترومغناطیس باشه

 

علما سعی کردن این گرانش رو با کوآنتوم جمع کنن یه جا و نتونستن هنوز. چون ریاضیاتشون با هم سازگار نیست و چقدر قشنگه که سازگار نیست.

چون که گرانش، قانون عشق بین اجرام بزرگه سماویه

مثلا توی هر کهکشانی معمولا یه سوپر-سیاه چاله وجود داره که همه ستاره ها دارن دورش میچرخن

 

 

اون وسط معمولا یه super-massive-blackhole یا سیاه چاله خیلی سنگین وجود داره که کل این داستان که شاید 100 میلیارد ستاره کوچیک و بزرگ باشن دورش میچرخن، که یه جورایی سمبل طواف ستاره ها دور یه ستاره است که به کمال خودش رسیده و تو خودش له شده و فضا و زمان رو خم کرده و ... . عین طواف دور کعبه که ماها میکنیم که دور یه چیز سیاه میچرخیم که نماد خداست.

 

 

و این عشق == جاذبه ی اون سیاه چاله است که اینا رو دور هم نگه داشته.

این عشق بین پدرمون خورشید و مادرمون زمین هم هست. جاذبه و عشق مادرمون هم ما رو روی زمین نگه داشته.

 

از اون طرف کوآنتوم زبون توصیف جزییات کوچیک این دنیاست. زبون فکر کردنه. زبون منطقه. و جالب اینه که تهشم به یه جاهایی میرسه که منطق خود آدم کار نمیکنه و چیزای عجیبی رو باید قبول کنه. مثلا یه پارامتر که وقتی اندازه گیری میشه میتونه "بالا" یا "پایین" باشه، تا وقتی که اندازه گیری نشه همزمان هم بالا است هم پایینه. یعنی تا وقتی اندازه گرفته نشده دوگانگی ای وجود نداره. یگانه است. راجع به همه چیز این حرف رو میزنه.

 

و این دوتا همونجوری با هم جمع نمیتونن بشن که منطق و عشق روی سیاره زمین با هم جمع نمیتونه بشه (فعلا!)

 

و چقدر قشنگه که سال پیش اولین عکس رو تونستیم از یه سیاهچاله بگیریم.

 

 

بالاخره زورمون رسید که یه ستاره که به کمال رسیده رو ببینیم!

سیاه بود :)

 

البته تو کوآنتوم هم ذره ها عاشق همدیگه میشن. بهش میگن entanglement ولی هنوز خیلی راجع به مکانیزمش نمیدونیم و نمینویسم. اون موقع که بفهمیم چجوری کار میکنه احتمالا یه سری مشکلاتمون حل بشه.

 

  • ظریف

نظرات (۱۱)

  • هلن پراسپرو
  • اگه علم بفهمه اون ذره ها چطور عاشق میشن، میتونه به این آدما هم که عشق رو با خاک یکسان می کنن، یه چیزایی یاد بده

    پاسخ:
    درست میشه... درست میشه...

    خدا بیامرز شرودینگر واقعا منطق عالیه رو توصیف کرده، به نظر من همه چیز نهایتا به اعتقاد برمیگرده، که یه رخ داده همزمان هم باشه و هم نباشه تا ببینیش یا درکش کنی پس حتی خدا همزمان میتونه وجود داشته باشه و هم نداشته باشه تا اینکه ببینیش و درکش کنی ولی هنوز نمیدونی.

    مگر اینکه اعتقاد داشته باشی بهش تا نهایتش برسه بهت و در اخر متوجه میشی.

    دنبال کردم حرف سخته ولی فکر کنم متوجه شده باشی

    پاسخ:
    خدارو چون چند بار رفتم دیدمش دیگه مطمئن هستم هست.
    سخته فهمیدن خدا برام همین الان ولی الان میدونم صرفا سخته و از نفهمی منه. ولی بودنش رو مطمئن هستم.
    ولی اون تیکه اول رو جالب بود دوست داشتم!

    چه باحاااعال!

    به قول شاعر شیرین کلام، پر و بالت سیاه‌رنگ و قشنگ، نیست بالاتر از سیاهی رنگ :دی

    +این بالا و پائین فکر کنم تو همه چیز همین شکلیه، آره؟ یعنی فکر‌ کنم فقط قراردادای ماست که به ابعاد مکان جهت می‌ده، نمی‌دونم، آره؟ تو فیزیک کلاسیک هم خب واسه ساده‌ترین نیروها عملا چیز مشخصی به اسم جهت نیستش دیگه تا وقتی خودمون یه معیار بذاریم.

    اصلا این چیزای نسبی مخ منو می‌ترکونن :/

    پاسخ:
    :))))
    بالا پایین کوانتومیه که اصلا بالا پایین نیست. کلا تو کوآنتوم اسم زیاده که به معنیش ربطی نداره. مثلا یه ذراتی به اسم کوآرک داریم که اسمشون بالا،پایین،عجیب،charm، رو، زیر! و ... است. فیزیکدانا یکم سلیقه به خرج دادن و گفتن دیگه علامت های یونانی استفاده نکنیم و اینا رو گذاشتن.
    اون بالا پایینه هم جهت چرخش فرضی الکترون رو میگه که الکترونه ذره نیست که بچرخه حول یه محور. ولی اگه بود یا ساعتگرد میچرخید ( حالا حول هر محوری که اندازه بگیرنش) یا پادساعتگرد که بهش بالا و پایین میگن
    تو فیزیک کلاسیکم نیرو ها جهت و اندازه دارن ولی این که جهت دنیا رو کدوم سمتی بگیریم دست ناظره و فیزیکدانه. یعنی مثلا تو قطب شمال یه توپ بندازیم به سمت پایین میره چون گرانش به سمت پایینه ولی اگه ناظر تو قطب جنوب باشه چون عملا سر و تهه میگه به سمت بالا رفته. یا تو استوا باشه میگه توپه به سمت چپ راست رفته مثلا.
    :)))

    اسم رشته ای که میخونی چیه؟

     

     

    پاسخ:
    درسم تموم شده. برق

    "خدا رو چون چند بار رفتم دیدمش"؟؟؟؟؟!

    یه توضیحی میدی؟

    پاسخ:
    کانال یوتیوب رو ببین توضیحاتش زیاده :))

    چند تا ویدیو از کانالت دیدم قبلا رویای شفاف و اینا 

    داداش مغز من در این حد نمیکشه 

    باد معده پیچ شد 

    پاسخ:
    :))
    یه راهی هست که چشم سوم آدم با کمک یه سری دارو ها موقتا میتونه باز بشه و خدا رو تا حدی لمس کنه. اگه بهش اجازه بدن. کل کاناله راجع به همیناس.

    ازون قضیه نسبیت عام و جاذبه خیلی خوشم اومد.

    فکر میکنم همیشه این مقایسه ها رو دارم انجام میدم تو ذهنم.که این قضیه عرفانی یجوری تو طبیعت هست فلان قضیه فیزیکی از دل طبیعت اومده و فقط یجورایی بدون اسم بوده.

    پاسخ:
    :) چخوب چخوب!! مولانا اینا جاهای دوری نمیرفتن وقتی با رقص سما وصل میشدن به بالا. همینجاها بودن :)

    مولانا اینا جاهای دوری نمیرفتن وقتی با رقص سما وصل میشدن به بالا. همینجاها بودن :)

    آره واقعا!

    پاسخ:
    ;)

    من با این پست به فیزیک علاقمند شدم :))

    پاسخ:
    باید وقتی این پست رو نوشتی میزاشتمش!
    http://mydreamylife.blog.ir/1397/07/27/%D8%BA%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D9%86%D9%85-%D9%88%D8%A7%D8%B3%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D8%AD%D9%85-%D9%88-%D9%86%DA%86%D8%B3%D8%A8%D9%85%D9%88%D9%86

    آخیییی 

    من اون موقع ترم یک بوودم :)) فیزیکمم با 12 پاس شدم چون استاد باهام لج کرد

    کم کمش 16 رو میگرفتم

    به جاش این ترم بیوفیزیک رو 20 گرفتم و غم اون 12 رو شست برد :))) 

    چه جالب که یادتون مونده ولی :)باحال بود

    پاسخ:
    آخ آخ آخ
    امان ازین استادا!

    یاد کلاس مکانیک تحلیلی کارشناسی افتادم؛ بچه‌ها بهش می‌گفتن: اندیشه۳ ((:

    اتفاقا چند روز پیش داشتم به پدرم می‌گفتم کوانتوم اصولا منظورش اون چیزی که می‌گه نیست. و اینکه اصلا چرخش الکترونی در کار نیست و روح فاینمن هم اگر احضار کنیم بعید می‌دونم بتونه اسپین رو برامون تعریف کنه.


    + فارسی را پاس بداریم و بگوییم درهم‌تنیدگی(؛

    پاسخ:
    اندیشه ۳ :)))))
    از این ببعد اگه از من دیدی بگم انتنگلمنت :)) اتفاقا دنبالش بودم ولی یادم نمیومد. جفت کلمه ها به یه اندازه سختن !:))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی