معنا
سلام
دوست دارم اون کسی رو که منو به جون خودم انداخت رو پیدا کنم و باهاش صحبت کنم.
این آهنگه رو داشتم گوش میدادم وقتی داشتم به این موضوع فکر میکردم
میدونم که باید خودم رو پیدا کنم و بالاخره متوجه بشم که خودم خالق کل گیتی بودم. چون فقط یک خالق وجود داره و اگه من فقط از توی چشمای خودم تاحالا دنیا رو دیدم و آفرینش رو تجربه کردم پس بجز من چیز دیگه ای وجود نداره.
من خودمم که ذهنم رو دارم اکتشاف میکنم. ممکنه یک شاخه ی تازه از یک درخت بسیار بزرگ باشم ولی من همون درختم. هیچ جدایی ای نباید حس کنم.
خودم رو باید پیدا کنم که چی شد و دنبال چی بودم که خودم رو تو این سیستم هنری آفرینش فرستادم.
آیا هدفم فقط دیدن اوج هنرم و گزارش گرفتن و درک کردن زیبایی کارم بوده یا دنبال معنا بودم؟ یا هرجفتش یکی هستن؟
آیا این اثر هنری که داخلش هستم فقط برای بازی کردنه یا یک ماز به داخل ذهن خودمه؟
که هرچقدر برم جلو تر و به خودم بیشتر توجه کنم بیشتر معنای پشتش رو میتونم متوجه بشم.
این که چی شد که این همه ستاره رو آفریدم این سیستم منظومه شمسی رو و سیاره زمین رو ساختار بیولوژیکی توش رو ساختم که برسم به انسان ها و بیدار بشم و از تو چشمای انسان ها دنبال خودم بگردم.
هر روز فکرم پیدا کردن اون چیزی که نمیبینم باشه و دنبال این باشم که چی شد و چرا و ...؟ عین همون ماری میمونه که داره دنبال دم خودش میره و فقط دور خودش میچرخه.
البته که هر دوری که میزنه یه پله بالاتر میره ولی نهایتی وجود نداره. هر چقدرم انسان رو درک کنم بازم جا خواهد داشت که عمیق تر بشم.
هر چقدر هم که بقیه رو ببینم و بگردم دنبال این که این کدوم بخش از شخصیت منه که خودش رو تو این آدم انعکاس داده بازم کلی آدم هست که باید شناخت.
من همه ی آدم ها هستم. من کل این سیاره هستم. من کل این منظومه و کل کهکشان راه شیری هستم. هر 100 میلیارد ستاره ی داخل این کهکشان. من کل گیتی هستم ولی هنوز نمیفهمم.
چیزی به جز من وجود نداره. منتظرم بفهمم. تمام تلاشم رو میکنم ولی هر روز یه میلیمتر فقط جلو میتونم برم تو این چند میلیارد سال نوری مسیری که جلوی آگاهی ام هست.
دنبال یه چیزی که نیست میگردم. دنبال دوستم میگردم. دنبال نیمه ی گمشده ام میگرم که جلوی روم وایساده همیشه ولی نمیبینمش.
توی هر شاخه ی درختی یه بخش وجودش هست، توی هر قطره ی آبی هست، توی هر چیزی که میبینم هست و توی هر چیزی که نمیبینم هم هست. توی این متنی که دستام دارن مینویسن هم هست. زیبای من. آفریننده ی من. خلاق ترین هنرمندی که میشه تصور کرد که من بخشی از هنرش هستم. من معشوقه اش هستم و منو آفریده و داره با دستای خودش حفظم میکنه. میپرستمت که کسی به جز تو شایسته پرستیدن نیست. انقدر معروری که خودت رو نشون نمیدی و انقدر پر ابهتی که اگه کسی تلاش کنه ببینتت عین بچه میزنه زیر گریه و انقدر پیچیده ای که این ذهن محدود من نمیتونه بجز با این کلمات ساده راجع بهت صحبت کنه.
با این آهنگ هم متن تموم شد
- ۰۰/۰۱/۰۴