نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

گذشته

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۹ ب.ظ

سلام

 

نمیدونم هر چند وقت یک بار آلبوم های قدیمیتون رو نگاه میکنید. 

فکر میکنم سال های آخر دبیرستان بود که یک شب آلبوم های قدیمیمون رو باز کردم و دیدم که چقدر همه چیز عوض شده.

گذشته ای که گذشته و دیگه برنمیگرده شبیه یه سرمایه ای که از دست رفته باشه و دیگه کاریش نشه کرد.

یادمه کلی غصه خوردم از جبر گذر زمان. البته که تجربه ی احساسات واقعی غنیمته تو زندگی. 

 

دیشب خواب دیدم که اسباب کشی داشتم میکردم. کلی وسایل رو جمع و جور کرده بودم و تو جعبه ها ریخته بودم و فرستاده بودم رفته بود. ولی یهویی متوجه شدم یه کمد دیواری قدیمی هست که درش پشت یه کمد قایم شده بود. 

بازش کردم و توش اون قسمت فراموش شده ی ناخودآگاهم از دوران کودکی بود. 

دورانی که مهدکودک میرفتم. تزیینات مهدکودک تو یه جعبه بود، چیزای قدیمی اونجا بود. رنگی رنگی بودن ولی قدیمی و رنگ پریده.

مهدکودک جای خیلی جالبیه. پر از چیزای قشنگ و رنگی هست و انرژی بچه ها توش هست که همه چیز رو زنده میکنه. خیلی با دنیای بیرون متفاوته. پر کار دستی و دیوارای قشنگه. پر اسباب بازی. انگار بزرگترایی که اونجا رو طراحی کردن میخواستن یه دنیای فانتزی متفاوت رو درست کنن. 

 

درش رو بستم و گفتم اینا رو با خودم نمیبرم. چیزای قشنگ پوسیده همون بهتر که خداحافظی بشه ازشون. 

 

چون گذشته که گذشته. آینده رو اگه میشه باید رنگی کرد. هرچقدر بار آدم سبک تر باشه هم راحت تر سفر میکنه. 

 

شاید با بار سبک تر بشه جهت حرکت دنیای اطرافم رو تو بینهایت دنیای شناور موازی که زمان داره میشکافتشون و جلو میبره و جلوی چشممون میاره به سمتی تغییر بدم که آینده، دنیای روشن و زیبایی باشه. 

 

ذهن خالی تر و بی لنگر تر جایگاه "بودن" هست. جایگاهی که "بودن" میتونه جریان داشته باشه و باعث بشه که تجربه اینجامون با معنی تر بشه. 

 

داشتم پست رو مینوشتم این آهنگ Aurora داشت پخش میشد. 

  • ظریف

نظرات (۱۰)

اگر این خواب رو من میدیدم و دوباره جعبه وسایل مهدکودک رو باز میکردم این حس بهم دست میداد که کودک درونم دوباره دلش شادی و چیزهای رنگی رنگی و شاد میخواد...

چقدر تعابیر متفاوته و تعبیر شما عالی بود

پاسخ:
برداشت ملوسی بود!

من همین الان داشتم آلبوم های قدیمی بریتنی اسپیرز رو میدیدم، لعنتی خیلیییی خفن بوده، ای کاش باز بخونه 

میدونی از چی خیلی بدم میاد؟ اینکه یه نفر میگه گذشته ها گذشته و فکر کردن بهش بی فایدست، اینکه بگن با چیزای قشنگ پوسیده باید خداحافظی کنی؛ آخه مگه میشه؟ اگه بخوام با گذشته خداحافظی کنم باید ساعت ها اشک بریزم، بعد همه میگن جمع کن خودتو. اگه اشکا رو بریزم تو خودم و فقط نگاهم سمت جلو باشه میترسم به علت سرکوب احساساتم تبدیل به یه سایکوپاتی چیزی بشم :/

 

اصلا همین دل کندن و detachment رو چطور میشه یاد گرفت؟ هزینه ی از همه چی رد شدن بدون وابستگی (چه آدما-چه علایق) چند لیتر اشکه؟ بعدش پرخاش نمیاد دنبالش. 

اتفاقا من دوست دارم تو گذشته شناور باشم، مخصوصا این روزا که برام قشنگ نیست. 

+ runaway!! چقدر آهنگ وجود داره که من هیچوقت نشنیدم!!!! 

 

پاسخ:
بسیار زیبا گفتی!

چند تا مساله هست
1- خیلی وقتا از چند ساعت اشک ریختن یه عمر فرار میکنیم ولی اینو باید دونست که واقعا چند ساعت اشک ریختن بهاشه.
2- این طور که فهمیدم سایکوپت شدن یه اسکیله که آدم باید تو خودش تقویت کنه. سایکوپت ها بالاترن.
3- لازم نیست جلوی همه باشه. یه بخشی از این خداحافظی کردن دور شدن از همه است.
4- سرکوب احساسات، ترس از حس ناراحتی ای هست که ازش آدم فرار میکنه. ناراحتی و غم خیلی احساس عمیفیه. مواجهه نکردن با چیزای غم انگیز زندگی سرکوب احساساته.
پرخاش نمیاد اتفاقا خیلی دل آدم نرم میشه ولی خب یخورده خودخواه میشه چون متوجه میشه فقط خودشه که میتونه خودش رو نجات بده. اگه بتونه خودش رو نجات بده میتونه به بقیه هم سرویس بده. آدم خودخواه اگه غم به اندازه کافی تجربه نکرده باشه از کنترل خارج میشه ولی غم و اشک همون روش زندگی برای مواجهه با خودمونه که تحت کنترل بمونیم.

اورورا یه فاز عجیب غریبی داره. کلا آهنگاش و خودش خیلی خاص هستن و خیلی وقتا آدم فکر میکنه از یه سیاره دیگه اومده.

به نظرم تعبیر خوابت اینه بری پارک یکم با بچه ها بازی کنی و برای خودت بادکنک و ماشین اسباب بازی و آبنبات بخری! یکم هم انیمیشن ببینی :) 

پاسخ:
:)) ببینم آخر هفته شاید بشه یه همچین برنامه ای داشته باشم!

من ابن سبک باری ای که ازش حرف میزنی رو تجربه کردم قبلا ولی از عوارض افسردگی خیلی شدیدم بود

برای من پرخاش میاد چون من بی تفاوتی و گذر کردن برام سخته. حتی وقتی یه لیوان بشکنه تا مدت ها خورده هاشو نگه میدارم، یا خودکاری که تموم شه، حتی  بعضی وقتا تارموهای آدما رو نگه میدارم.

پاسخ:
جالبه. منم مدت هایی بوده که اینجوری باشم. مثلا یدونه سنگ نون سنگکک که با یکی رفته بودیم یه جایی رو نگه داشتم! 
به قول مامانم همش آشغال دور خودم جمع میکردم.
ولی خب دیگه زندگی آدمو تغییر میده

سلام

گذشته همون جعبه ی وسایل مهدکودکه؟ یا گذشته خود ما هستیم؟ چیزی برای رها کردن وجود نداره. می تونی دستت رو قطع کنی و بگی این مربوط به گذشته هست؟ یا بخشی از مغزت رو؟ یا قلبی که در حال تپیدن هست رو دور بندازی و قلب جدیدی سفارش بدی به جاش؟ اوه ببین این چشم ها هم خیلی کهنه و فرسوده شدن یه جفت جدیدشو داری با رنگ متفاوت؟ اون فریادِ درون یا من یا هر موجود یا چیزی که اسمش میزاری چی؟ می تونی؟

و این که درباره سخن قبل. ما، من لاجرم در موجودیتی محدود قرار گرفتم و گرفتیم حتی اگر خوشآینده این منِ بی نهایت قبل و بعد نامحدود نباشه.

 و درباره موسیقی زمینه یِ نوشتن. خونه جایی که بهش تعلق دارم. آیا این جا خونه ی من، ما هست؟ یا فقط مسافری سرگردانیم؟

پاسخ:
مرسی از هم.سایه گل که ته و توی همه چیز رو درمیاره.
نه نمیشه این دست و پا چسبیده بهمون. میشه ها ولی خب چیز جدید جاش کاشتن فعلا مقدور نیست.
بعدم من حس نمیکنم خود دست و پا مهم باشن. مهم تر اینه که دستمون چه کارای جدیدی میتونه بکنه و پامون مارو کجاها میتونه ببره.
برای بقیه جاهای بدن هم صادقه!
برای همین من سعی میکنم خودم رو دوست داشته باشم که بتونم از این چیزی که توش هستم استفاده کنم و به سمت آینده و به سمت آخر داستان برم.
قرار نیست که با اومدن یه دست و پای جدید تر رفتار اشتباهی که با خودم میکنم درست بشه. اون دست و پا جدیده هم خراب میشن.

آره فکر میکنم حوصله مون از بینهایت بودن خیلی سریع سر میره و میایم خودمونو تو این دنیا ها محدود میکنیم که کمتر حوصلمون سر بره.

کلا هیچ چیزی وجود نداره. بستگی داره چقدر عمیق به قضیه نگاه میکنیم. خیلی آدم بخواد عمیق بشه حتی منم وجود ندارم. 

مرسی از مرسی! (یه دسته گل از گلای خود رو توی فضای سبزها)

شاید هم باعث این تصور میشه که ته و توی همه چیز دراومده.

اما همون قدر که رفتنشون در آینده دیدن و همه ی افعالی که قراره ازشون بربیاد مهمه اونچه که برآمده هم هست. خراب بودن با فرسوده شدن متفاوت هست.

اما این آفرینش محدود حوصله سر بر تره.

و این که میل به وجود نداشتن ام عمیق تر از هیجان این موجودیت های تفریحی سرکرم کننده هست.

 از هوا چه خبر؟

پاسخ:
بنظرم اومدی اینجا که ازش لذت ببری. شرط میتونم ببندم که اون کاری که ضربان قلبت رو بالا میبره و هیجان زده ات میکنه و دوست داری انجام بدی رو پیدا نکردی هنوز! برای همون اومدی اینجا. یه چیزی بالاخره هست که این کارو با هم.سایه کنه! که هم.سایه بگه دلیل محدود کردن خودم همین بود. 
چون وقتی نامحدود بودی کلی فکر کردی به این که چرا بیای اینجا. یه موجود نامحدود خیلی فکر میکنه!
هوا هم خوبه. یکم داره بالاخره گرم میشه!

 آره پیداش کردم وقتی پله بالا میرم یا میدوم یا ورزش می کنم این اتفاق میفته.

 مشکل حل شد.

خوبه که خوبه اما پس هنوز به مرحله درک سبزیجات بخارپز نرسیدی. این خیلی خوبه. روی توری بخارپز داخل قابلمه میزارندت و بدون هیچ زحمتی با گرمای ذخیره شده از خورشید در جو زمین مغزپخت میشی. ارگانیک. سالم : )

پاسخ:
:))
یدونه هیجات انگیز ترش پیدا میشه. انقدر بزرگه که هنوز درکش نمیتونی کنی!!
:))))

شما میگین ما خودمون انتخاب کردیم انسان باشیم درسته ؟ :)

*با توجه به پاسخ کامنت همسایه*

پاسخ:
شما خود خدایید که اینجا رو آفریدید اومدید تو زری و فکر میکنید زری هستید. کل قضیه رو خودتون آفریدید که این دنیا رو که خودتون آفریدید تجربه کنید!! 

0-----0

خب این جوری که اندازه تمامی انسان ها خالق داریم...

و خب با ریاضی میتونم اثبات کنم خالق باید یکی باشه...و این دو گزاره باهم جور در نمیان...

پاسخ:
همشون همون یدونه اند. از چشم هر کدوم ازینا داره نگاه میکنه. در نهایت باید همشون متوجه بشن خدا هستن و به نهایت استعداد درونی خودشون برسن تا جالب بشه. این یعنی متوجه بشن که محل زندگی و دنیای اطرافشون رو ذهن خودشون درست کرده و با یادگرفتن از اتفاقایی که هر روز میفته میتونن فضای زندگیشون رو عوض کنن و دغدغه‌های بزرگتری داشته باشن

خب پس...

منظورتون همون قسمتیه که میگه خدا روحش رو در کالبد انسان ها دمیده ...

 

هاممم اوکی دارم یه چیزایی متوجه میشم...

 

پاسخ:
تقریبا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی