تغییر دنیا
سلام
برای کسی که نگاه منتقدانه داره شاید زمانی برسه که بگه که من باید دنیا رو تغییر بدم.
کلی اشکال میبینه و میبینه که هیچ چیزی سر جاش نیست و تفکر تخریب گرش میخواد که همه چیز رو بکوبه و از نو بسازه.
نمیخوام زیاد اشاره کنم به تجربه ی داستان های قدیمی که طرف بعد از خواستن تغییر دادن دنیا به تغییر دادن شهر و بعد خانواده و بعد خودش میرسه ولی خب درنهایت همینه.
نهایت داستان اینه که خوش بینی و بهتر بگم، کوته بینی و کم تجربگی انسانه که حس میکنه که با تغییر بقیه میتونه خوشحال تر باشه. یه جورایی سیستم رو به صورت یک سیستم خطی خیلی ساده میبنه که با برابر کردن همه چیز جواب معادله در میاد.
درسته که بعضی معادله ها هست که بنظر میاد که جوابشون رو میتونیم در بیاریم. ولی جواب پیدا کردن برای معادله الزاما بهترین جواب رو براش پیدا کردن نیست.
سیستم هایی که در دنیای انسان باهاش طرف هستیم سیستم های غیر خطی و آشوبناک هستن.
به قدری سیستم پراکنده هست که حتی در تصور هم نمیگنجه.
مثلا شما فرض کنید به صورت اکتیو با 10 نفر ارتباط دارید. 100 نفر هم تو اینستا. اگه میخواید تاثیری بزارید و هر 100 نفر رو تغییر بدید هم اوکی فرضا تونستید،
اگه برای هر نفر از اون 100 نفر 100 نفر دیگه در نظر بگیریم که بتونن تغییرشون بدن، 10هزار نفر رو تونستید تغییر بدید. خیلی دیگه خوشبینی هست که اون ده هزار نفر هم نفری 100 نفر رو تغییر بدن و اگه بدن، تازه به یک میلیون نفر میرسید. هنوز صدها و صدها سطح دیگه مونده که دنیای 8 میلیارد نفری رو بتونید تغییر بدید. البته که این مثالم از تفکر خطی میاد.
خلاصه که ما و دایره ی اطرافمون، بخاطر وسعت کم میدان دیدمون خیلی زیاد و بزرگ بنظر میایم ولی هر چقدر هم بزرگ خودمون رو درنظر بگیریم جزءی از کل هستیم. جزء خیلی کوچیکی از کل هستیم.
و تصمیم گرفتن به تغییر کل خیلی خیلی خوش بینانه هست.
تصمیم به تغییر معماری دنیایی که همین الان از آشوب به اندازه ای دوره که داریم زندگی میکنیم و داره کار میکنه خیلی خیلی خود بزرگ پنداری هست.
کسایی که در کنترل این عظمت هستن، انسان هایی هستن که ممکنه که خیلی خوشمون نیاد ازشون ولی هر چیزی که هست رو نزدیک به پایداری دارن حرکت میدن. انسان هایی به ذهن های پیچیده و بزرگ که تصمیم های درستی میگیرن و به آشوب ذاتی دنیایی که درش هستیم آگاهی دارن و تحت کنترل دارنش.
نباید خودمون رو هیچ وقت در سطح این ذهن های بزرگ ببینیم چون که مسیری که یک نفر از یک بچه که حرف زدن بلد نیست تا به همچین سطحی از آگاهی برسه مسیر بسیار بسیار طولانی ای هست و نگاه خالق باید متمرکز روی یک نفر باشه تا بهش اجازه بده که در همچین سطح هایی فکر کنه.
هرچقدر هم از انسان های قدرتمند بدمون بیاد و بهشون شیطان بگیم، اون ها کسایی هستن که در حال حاضر قلم خالق رو بدست دارن و صفحه ی روزگار رو مینویسن.
شاید این، ثمره ی توکل پدرانشون به خدا بوده و جنگیدن برای رسیدن به چشم خدا بوده.
- ۰۱/۰۶/۰۳
آخرش نفهمیدیم اون چشم خداس یا شیطان :/