درخشان
سلام
پیچک همیشه به استقامت چوبی که در گلدان بود غبطه میخورد
چوبی که تیغهی مقایسهی درستی یا اشتباه بودن مسیر رشدش بود.
پیچک هرچقدر گردید و گردید برای چوب همچنان نرم بود
گویی که از همان ابتدا چوب شدن کارش نبود،
کار پیچک این نبود که تکیهگاه شود،
او برای پیچیدن آفریده شده بود،
مدتها باغبان منتظر سخت شدن پیچک ماند،
پیچکم، کار تو تکیه کردن است، به خود سخت نگیر،
آفرینش تو لطیف بوده و از تو انتظار سخت گیری نیست،
زیبایی تو در پیچش تو در وجود آن کسی است که به آن تکیه کردی،
نه تو قرار است مثل چوب سخت در زمین فرو روی و بر تو تکیه شود،
و نه چوب میتواند مانند تو آزادانه به هر شکلی که میخواهد بپیچد،
تو و چوب دو گونهی متفاوت از وجود آفریدگارتان هستید،
و آنکه شما را آفریده است، کاستی تو را در وجود دیگری قرار داده،
تا زیبا شوید،
تا قدرت و لطافت خود را در کنار هم ببینید،
و هر کدام تلفظ صفتی از خودش شوند،
از خود بیشتر از آنچه هستی طلب نکن،
بالا برو و بپیچ، بزرگ شو،
شاید دیدی پیچش تو به جایی رسید که برای باغبان انگور آوردی،
تا آب میوه ی تو را بنوشد،
و ببیند که تو را همانگونه که هستی دوست دارد.
- ۰۱/۰۹/۱۹
لا یکلف الله نفسا الا وسعها