نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

ازین بحثا

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ

سلام

تابحال دیدید دو نفر با هم موافق باشن و شروع کنن بحث کردن ؟

یا دو نفر یکیشون از روی عناد با دیگری مخالفت کنه و کلا هیچ جوره راضی نشه؟

یا این که یه نفر بخواد با مخالفت کردن خودش رو زنده نشون بده ؟

وقتی دو نفر اینجوری شروع میکنن بحث و منم مجبورم گوش بدم مثلا تو کلاس یا تو تاکسی ، واقعا دوست دارم جفتشون رو بکشم :)

و لازمه بگم که تو تاکسی مورد اول رو خیلی زیاد پیش میاد 

و سر کلاسای عمومی مورد دوم و سوم.


دو تا مثال از دیروز و پریروز

تو تاکسی بودم یه خانم و آقایی شروع کردن حرف زدن، هم رو میشناختن، راجع به یه بنده خدایی که خانمه یه X هزار تومن بهش قرض داده چند سال پیش و طرف پس نداده و آقا هه هم میگفت که زندگیش نابود شده. به جرات میتونم بگم که 40 دقیقه خانمه داشت لعنتش میکرد و آقا هه هم داشت یه جمله که زندگیش فلان شده رو تکرار میکرد.. 


سر کلاس عمومی بودیم ، استاد دانش خانواده اومد شروع کرد از چیزای بدی که ممکنه تو رابطه ی دوستانه دختر و پسر به وجود بیاد حرف بزنه. این استاد واقعا آدم باسوادیه و من یه درس باهاش داشتم قبلا و جزو معدود استادای عمومیه که یکم حالیش هست. حالا بگذریم. طرف برای این که صرفا

1- مخالفت کنه

2- به بقیه بگه که رابطه *نسی داشته و یه PhD در این زمینه داره

3- بگه مخالفه 

4- بگه که مخالفه 

شروع کرد مخالفت کردن در حالی که چیزایی که میگفت هیچ ارزش مادی و معنوی نداشت. و استاده هم مدلش اینه که اول ضرر ها رو میگه بعد روش های رفعش رو میگه و این صبر نمیکرد  و خفه نمیشد. بگذریم.. به یکی از بچه ها میگفتم حرفاش در حد این جک بود که میگه:

یه بنده خدایی میره پیش یه آخوند میگه که با خاله میشه ازدواج کرد؟ آخونده میگه نه نمیشه طرف میگه ما کردیم شد. 

واقعا در این حد بود. 

تیپ پسره هم مثل این Emo ها بود. ازینا که روزی دو بار شاهرگشون رو میزنن و مو هاشون از یه طرف کچله از یه طرف تا زیر گردنه.

وقتی این جمله رو نوشتم گفتم خب عکس یکیشون رو به عنوان عکس پست بزارم. بفرمایید 

ترو خدا به بچه هاتون محبت کنید و بزارید حرف بزنن و ... که همچین دیوونه هایی تحویل جامعه داده نشن. 

من آدم عصبی ای در 90% مواقع نیستم ولی در 10% همونطور که علی میگفت یه Desert Eagle لازمه

  • ظریف

اینش خوب بود

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۲۱ ب.ظ

سلام

امروز بعد یه عالمه گشتن تو جمهوری دنبال 4 تا قطعه و اینور اونور رفتن و دیدن چندین چیز آزار دهنده اجتماعی موقع برگشت به خونه دیدم یه پیر مرد پیر زن تو هوای خب نسبتا رو به سرد نشستن دارن بستنی میخورن ، هرچی حالم گرفته بود رو اورد سر جاش خیلی خوب بود...

  • ظریف

ارزشش رو دارن؟

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ

سلام

درسته پشه ها خییلی آزار دهنده اند و من یه عادت بدی که دارم اینه که اگه یکیشون ساعت ها دو سرم بچرخه میزارم آزاد باشه و به اندازه کافی اعصابمو خورد کنه و بعد نمیکشمش بلکه سعی میکنم با دست زنده بگیرمش و با ضربه یه کاری بکنم ضربه مغزی بشه و بمیره و خب خیلی کار بدی هست ولی سوالم اینه که آیا برای این کارشون اصلا درسته که جونشون رو بگیریم؟ یعنی کارشون انقدر بد هست که کشته بشن بخاطرش؟ 


جدای ازین موضوع. خیلی وقتا خیلی عادت ها و علاقه ها و نفرت هایی داریم که خودمون خبر نداریم که نوعی بیماری روحی روانی هستن. تاحالا شده فکر کنید اگر یکی بهتون بگه بیمار روانی هستید و ببرتتون آسایشگاه رووانی چه حالی بهتون دست میده ؟ فکر نکنم هیچ بیمار روانی ای بدونه بیمار روانیه و حتی قبول کنه.


بازم به صورت بیربط شایدم با یه درصد کمی تو یه جهت دیگه باربط، بنظرم تو فیلم فارست گامپ تاثیر گذار ترین صحنه جایی بود که فارست رفت پیش جنی و بچشون رو دید و ازش با استرس پرسید که آیا اونم ؟؟ و جنی گفت نه اون خیلی باهوشه (یعنی فارست میدونست خودش استعداد ذهنی پایینی داره و درد ناک بود)


ازون جالب تر این که چند شب پیش تو خواب دوباره خوابیده بودم و یه خوابی دیدم که داشتم تو آینه نگاه میکردم و یهو یه نفر رو پشت سرم دیدم و برگشتم دیدم کسی نیست و فقط تو آینه میشد دیدش قیافش خیلی جالب نبود و اگه بخام رو راست باشم ترسناک بود، همچنین ازم میخواست یه کارایی رو برم انجام بدم. بعد که از خواب تو خواب بیدار شدم گفتم خدارو شکر خواب بود و یهویی بازم ظاهر شد دیگه واقعا سکته رو زده بودم که از خواب اصلی بیدار شدم. حالا مهم نیست. اون جا یه حس جدیدی رو تجربه کردم حسی که میگفت دیگه دهنت سرویسه ، فکر کنید همچین اتفاقی براتون بیفته و یه چیز ماورایی تسخیرتون کنه و ولتون نکنه ، ازون ببعد زندگیتون رو میخواید چی کار کنید آخه.


و به عنوان مطلب آخر ، آخر شب سعی کنید قهوه نخورید :/

  • ظریف

so much to do

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ب.ظ


سلام

خواستم این مطلب رو share کنم که یکی تفریحات جالب پسرا مخصوصا کسایی که سربازی معاف نیستن تو سن بنده نگاه کردن به آینده ی سیاه و داعونشون تو چند سال آیندشونه :)) حداقل اونایی که جزو قشر سر خوش و یا از طرف دیگه بی دغدغه جامعه جوانان حساب نمیشن رو میگم.

 

این عکسه هم خیلی وقت بود میخواستم بزارم این جمله رو عکس مناسبش رو پیدا نمیکردم الان تو سرچم اومد. راجع به خودمه ... همه کارا سر ددلاین شده البته اگه بهتر نگاه کنم میبینم که هر روز خدا ددلاینه.


امروز یکی از بچه ها یه ایده زده بود برای یه محصولی که بره بودجه بگیره برای تولیدش بهم گفت نمونه اولیشو خیلی سریع تا آخر هفته بساز، بهش گفتم من ازون وقتی که تو این کارا اومدم دارم هی عجله میکنم و هی عجله میکنم و تا الان هیچ کدوم از این ددلاین ها حتی اگه یه چند هفته این ور اونور میشد هم من همین جایی که هستم بودم آخه عجلت برای چیه ؟ 


بعد دیگه این که لپتاپ حسن که بر اثر اتصالی با برق شهر ترکیده بود با تعویض مادر برد عوض شد و اطلاعاتش سالم بود، این گونه فکر کنم فهمیدیم که وقتی فیوز محافظ جان میپره لابد یه مرگش هست که میپره و نباید جلوش رو گرفت

همین :)


  • ظریف