نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/mahdi.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

جهت زمان

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۹ ق.ظ

فکر کنید شاید ما یک تمدن بسیار پیشرفته بودیم که به دنبال این میگشتیم که یک آغاز برای دنیای خودمون تصور کنیم.

تمدنی که در هسته ی آن هیچ تمایزی برای خوب و بد وجود نداشت

فکر مثل یک قطره ی جیوه، انعکاسی از آنچه بیرون است میبود

بدون کم و زیاد

همانگونه که آینه آن چیزی را که ما به دنبالش هستیم به ما نشان میدهد

تصویری که بدون آینه باید آن را از دیدن صورت انسان های اطراف حدس میزدیم

این که ما که هستیم؟

ولی این تفکر برای ما خسته کننده شد و به دنبال این گشتیم که آن را کنده کاری کنیم و به گوشه های مختلفی برسیم

یک انعکاس درست یک نواخت برای ما جذابیت نداشت

به آن انجماد دادیم و شروع به فکر کردن برای رسیدن به آغاز هایی منطقی رسیدیم

تا در طول تجربه ی این افکار به آغازی عمیق تر فکر کنیم

به جایی که فکر کلی ما به نقطه ای تبدیل شود که بتواند تبدیل شود

شاید در زندگی بعد ما صد ها سال گذشته بیدار شویم

شاید گذشته ای که به آن فکر میکنیم هیچ گاه وجود نداشته و آن چه به قبل از تولدمان فکر میکنیم

آینده ای باشد که در زندگی بعدی در آن متولد میشویم

به جایی میرسیم که تمدن اولیه بوجود آمد

به جایی میرسیم که برای اولین بار به خودمان فکر کردیم

به جایی میرسیم که دیگر وجودمان به خودی خود احساس تفکر نمیکرد

به جایی میرسیم که مشابه حیوانات خواهیم شد

و همین طور در زندگی های مختلف به عقب خواهیم رفت

به جایی که به جماد میرسیم

و همچنان آگاه خواهیم بود و نگاه خواهیم کرد

تا به نقطه ای برسیم که اکنون از آن به آغاز جهان فکر میکنیم

  • ظریف

دلیل

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ

مثلا چرا باید به دنبال صلح نباشن؟

چرا به دنبال یک زندگی شبیه هابیت ها در ارباب حلقه ها نباشن؟

هر کسی یه گوشه برای خودش کار خودش رو انجام بده 

دلیلش این هست که زندگی انسان شبیه یک پای چارت هست

یک قسمت حذف نشدنی اش مشکلات زندگی هست

و کسی که به دنبال زندگی رویایی باشه

باید مشکلات رو هل بده به یک سمتی

معمولا اولین جواب معادله پیدا کردن مقصر است

ستم کردن به یک انسان دیگه به بهونه ی حل مشکلات

شبیه قربانی کردن برای راضی کردن خدایان

که مشکلات برای مدتی هل داده بشه به یک موجود دیگه که تحملش کنه

شرق دنیا مشکلاتش رو تحمیل ایران کرده

غرب دنیا مشکلاتش رو تحمیل اسرائیل کرده

این دو تا هم آن چیزی که بینشون هست رو قربانی میکنند

مثل همسایه هایی که میزارن بچه هاشون سر همدیگه رو خونی کنند

تا راجع به مشکلاتشون صحبت کنند

یا پدر و مادری که بجای رفع مشکلاتشون بچه دار میشن

تا مشکلاتشون به بچه منتقل بشه و اون حالا یه کاری انجام بده

بنظر میاد بخش عمده ای از زندگی انسان از سر باز کردن و تحمیل مشکلات به دیگرانه و مقصر دانستن دیگران

برای این که حل مشکلات رو یک مقدار به آینده موکول کنیم

  • ظریف

در کافه - Edouard Manet

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۳۱ ب.ظ

 

در گذر به نقاشی های قدیمی با Édouard Manet - Wikipedia آشنا شدم.

در بین نقاشی ها میگشتم تا یکی رو پیدا کنم و پستی بنویسم.

این نقاشی به نظرم جالب آمد.

قبل از خواندن بقیه پست به نقاشی توجه کنید و نظر خودتون رو پیدا کنید.

این در این نقاشی چندین شخصیت حضور دارند. یک مرد و چندین زن.

مرد به خوبی لباس پوشیده و به ظاهرش با کلاه بلند و تکیه دادن به عصا و سبیل و موی سفیدش، نشان از شخصیت و مرتبه اجتماعی که برای خودش قائل است میباشد.

مرد در حال نگاه به سمت راست تصویر است که نمایش داده نشده.

ولی در سمت چپ، در نزدیکی مرد سه زن در ارتفاع های متفاوتی از هم به تصویر کشیده شده اند

در سطح اول، سر همان میزی که مرد نشسته و بسیار نزدیک، زنی است که چشمانش انگار در فکر فرو رفته و سیگاری به دست دارد. لباس تیره رنگی به تن دارد و بنظر نمی آید آنجا آمده که توجهی به خودش جلب کند

در سطح دوم، در سطح کلاه مرد، زنی که بنظر می آید پیش خدمت کافه است، لیوان آب جو خودش را به دست گرفته و با لباس کارش در حال هم فرکانس شدن با فضای کافه است تا به ادامه ی شیفت کاری خود برسد

در سطح سوم، بالاتر و نزدیک به لوستر، یک بلرینا که لباس نمایش اش را پوشیده به سمت دیگر نگاه میکند. بنظر می آید که بینی بلرینا به طرز اغراق شده ای بزرگ جلوه داده شده و سینه هایش افتاده جلوه داده شده است.

ویژگی ای که در این تصویر احساس میکنم این است که هیچ تمایل جنسی ای در هیچ کجایش احساس نمیشود. انگار که قالب تغییر کردن برای جذاب بودن کنار گذاشته شده است و آنها همان هستند که هستند. سوال دیگر این است که چرا باید دنبال همچنین چیزی میگشتم. نمیدانم شاید قطبیت اولین چیزی است که ذهن به دنبالش میگردد تا احساسات انسان های دیگر را درک کند.

نمیدانم. 

شاید منظور نقاش این بوده که این مرد در کنار زن هایی که میبینیم، احساس راحتی میکند. احساس میکند که نیازی نیست که بر آنها کنترل داشته باشد یا به دنبال جلب توجه آنها باشد. 

نمیدانم به چه چیزی نگاه میکند. شاید به افقی دور دست نگاه میکند شاید به یک گربه که در کنار در کافه خودش را به چهارچوب در میمالد فکر میکند

شاید به آنها توجهش را جلب نمیکنند. شاید برایشان فضا قائل است ولی مرز بندی اش احساسی برای تعامل بیشتر از آنچه که برایش آنجا هستند نمیبیند.

شاید به دنبال زنی نیست که در فضای اجتماعی غرق در سیگار خودش است، شاید میداند که او را باید تنها گذاشت

شاید به دنبال زنی نیست که در فضای کاری اش است و دلیل بودنش آنجا در مقام اول پول و جایگاه شغلی اش است

شاید به دنبال زنی نیست که خواسته اش، توجه همگان است

 

همچنان نمیدانیم که به چه چیزی نگاه میکند

اگر حباب زنی که در کنارش بود را میشکست و با او حرف میزد چه میشد؟ 

اگر با پیش خدمت کمی بیشتر از بیشتر لاس میزد چه میشد؟

اگر بعد از نمایش آن رقاص، به پیش او میرفت چه میشد؟

 

شاید زنی که کنارش نشسته همسرش است.

شاید پیش خدمت بین آنها فاصله انداخته و

شاید آن رقاص بر نگاهش سنگینی میکند؟

چرا آن زن به نوشیدنی اشت دست نزده و سیگارش در دستش میسوزد؟

به چه چیزی فکر میکند؟

 

گویی که زاویه بدن مرد به سمت میز است ولی سرش به گوشه ی دیگری نگاه میکند

شاید درون ذهنش میخواهد صحبتی با زنی که در کنارش نشسته انجام دهد

ولی کلماتی را برای گفتن ندارد

و در دور دست ها به دنبال چیزی برای گفتن میگردد

 

برای پیش خدمت مهم نیست که با چه کسی صحبت میکند

او قلپ دیگری از آب جو خودش را مینوشد که برایش صحبت با هر کسی راحت تر شود

 

شاید آن مرد انسان سر سختی است و برای همین است که سیگار باید در دست زن بسوزد تا احساس تنهایی نکند؟

 

بله آن زن انگشتری به دست دارد

سال های سال از زندگیشان گذشته و شاید صحبت هایشان تمام شده

کلاهی که به سر دارد و لباسی که پوشیده شاید مد و فشن روزگار خودش بوده

شاید برای مرد که کت و شلوار و کلاه سیاه دارد خوش می آید

زن کلاه گل دار خودش را به سر گذاشته

او زیبا است همان گونه که هست.

 

  • ظریف