نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

یاس فلسفی

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

دیروز حسن تونست یکی از بزرگترین مشکلات زندگی برقی منو حل کنه فکر کنم البته.

راستش خودم هنوز باورم نمیشه.

گویا با رگولاتور خطی میشه اسپایک رو از بین برد. اونم رگولاتور های مزخرف مثل 7805!

نمیتونم قبول کنم یک ترانزیستوری که با چند تا ترانزیستور دیگه کنترل میشه و چندتا خازن مقاومت بتونه بهتر از همون خازنا اسپایکا رو حذف کنه. ولی نتایجی که دیروز میگرفتیم اینجوری بود.


خودم باید تست کنم :/ البته تست کردم و نتیجه ها خیلی الکی خوب بود. بیخودی خوب بود...

یه موردی داره کارشون یا خازنایی که استفاده کردن شانسی خیلی خوب بوده. 

خلاصه با رگول به زیر 2 میلی ولت نویز و اسپایکای سوییچینگ رسید..



......

صبحونه ی ساندویچ همبرگر بعد یکی دو ساعت تو میدون سپاه بودن واقعا میچسبه. 

(دوباره...)

..... 

  • ظریف

دوز اداری

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۴ ق.ظ

سلام

کلا هر چند وقت یه بار یخورده میدون سپاه رفتن خوبه برای این که آدم از سیستم های بروکراسی و با ضمیمه ی پارتی بازی متنفر بشه

  • ظریف

نداریم فکر کنم

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ق.ظ

سلام

ترکیب هوای سرد و پتو و ...

واقعا بهتر از این داریم؟! 

میگفت ذغال داغ و جنس خوب ...

............

از پست 550 ببعد منتظر پست 600 بودم که تبریک بگم به خودم ولی وقتی رسیدم اونجا یادم رفت. حالا خلاصه از پست 602 تبریک میگم ...

.............

حسن میگفت که توی وقتایی که کار داریم کلی برای اوقات فراغت برنامه ریزی میکنیم وقتی میرسیم بهشون به هیچ کدومش نمیرسیم :(

  • ظریف

فوبیا

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۸ ب.ظ

سلام

یادمه یه نفر از ده دقیقه قبله پیاده شدن از مترو همه رو له نکرد تا به در برسه بعد مرد.

یه نفرم بود همین اتفاق براش افتاد دقیقا چون صبر کرد ملت پیاده شن بعد سوار بشه. خیلی عجیبه!



-------

برای ثبت وقایع مینویسم.

دیشب توی کشور زلزله اومد و یه سریا باز هم از مرگ هم وطن ها شروع کردن ماهی گرفتن.


انگار یادمون رفته هدف از اومدن به این دنیا کار درست انجام دادنه. انقدر گرفتار این کثافت کاریای سیاست خودشون رو میکنن که حتی فکر میکنن با این کاراشون دارن به دین و دنیای مردم کمک هم میکنن. تازه طلب کار هم هستن. 

  • ظریف

اوجش

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۲۴ ب.ظ

سلام

تاحالا شده یکیو ببینی و بگی این همونه؟ دقیقا همون کسی که میخواستیه؟ 

نه؟

برا منم نشده. 

  • ظریف

گناه

پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ

سلام

بنظرتون گناهی بالاتر از قضاوت در مورد بقیه هست؟ 

من فکر نمیکنم...

بنظرم برای این که بشه در مورد کسی قضاوت کرد یه دور باید کل زندگیشو از اول تا اون موقع باهاش اومد و دید آیا خودمون همچین کاری میکردیم یا نه...


بدیهیه که قضاوت مطلق رو نمیگم. یعنی فلان کار درسته یا نه. قضاوت راجع به انتخابای افراد رو میگم.

  • ظریف

می بالم و ...

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ب.ظ

سلام

متاسفانه تو هفته اخیر موفق شدم که...

یه حدیثی بود دقیق یادم نمیاد توی دین و زندگی داشتیم

فکر میکنم این بود. پیامبر (ص) میفرمودند که از پیش اومدن سه چیز بر امت نگرانند. 

1. پرخوری

2. بی کاری

3. خواب آلودگی

موفق شدم 3 مورد رو حسابی با هم تو ماکزیمم حالت جلو ببرم. 


میدونید، یه جورایی حس میکنم کار کردن مقدسه. وقت آدم رو تنظیم میکنه. فکر آدم رو جهت میده و استرسش آدم رو به خدا نزدیک میکنه. کاشکی میتونستم بدونم اینایی که میشینن ساعت ها مدیتیشن میکنن و یا با حالت دینی ازین کارا میکنن چجوری خودشون رو تنظیم میکنن که از فرمون زندگیشون از دستشون در نمیره. 

مثلا وقتی یه کاری باید انجام بشه باید انجام بشه ولی وقتی قرارگه آدم 400 تا کلمه جدید بخونه این بخاطر این که انگیزش به اون حد قوی نیست ممکنه راحت به فنا بره.

کارای روحی هم دقیقا همین شکلیه. نمیدونم انگیزش یکم چون شهودی نیست سخته پیدا کردنش :((



  • ظریف

کلید اسرار

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ق.ظ

سلام

امشب حسن پیشنهاد داد بریم بیرون بخاطر شرطی که باهاش بسته بودم سر این که آیا مبدل های مینول بخاطر فریت اسپایک ندارن یا نه و من باخته بودم مهمونش کنم.

جالب اینه که سوال غلط بود. اسپایک داشتن کلا :/

بعد حسن بین چند تا آپشن یکی از سنگین ترین و چرب ترین همبرگر هایی که میشناختیم رو پیشنهاد داد. بهش گفتم تو با این معدت (خیر سرش در وضعیت بهبودی هست )اخه چرا اینجا 

تعریف کرد گفت که بغل مسجد دانشگاه یک ایستگاه تنظیم فشار گاز هست که امروز که داشته به سمت مسجد میرفته یه جاییش ترکیده بود و خودش که حسابی ترسیده بود میگفت صدا ی هواپیما میداد. میگفت علی هم تو مسجد بود و نزدیک محل انفجار میگفت و مسجد همه ترسیده بودن.


بعد خلاصه ازینا نتیجه گرفته بود که به علی بگه ببین عمر دست خداست هر وقت بخواد میگیرتش.

بعد از اینم برای من یه نتیجه گیری کرد که عمر دست خداست با این همبرگره اتفاق خاصی نمیفته!!


  • ظریف

مدرسه

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ب.ظ

سلام

امروز داشتم فکر میکردم که جدی جدی مدرسه عجب جهنمی بود.

ساعت های طولانی درس هایی که 80 درصدشونو دوس نداشتم

بحران بلوغ که خب حداقل یک سال به طور مستقیم و دو سه سال غیر مستقیم رو مورد عنایت قرار داد(وحشی شدن خود شخص و وحشی شدن بقیه)

معلمایی که 60 درصدشون شاید منفور بودن (دبیرستان خوب بود البته تا حدی این عدد به 30 درصد شاید برسه)

و خلاصه استرس های الکی. 

تو دانشگاه واقعا کمتر بود این چیزا و الانم که طبق تعریف بیکارم واقعا کمتره. حداقل منبع استرسا رو خودم انتخاب کردم. فکر کنم آرامش قبل طوفان که میگن همینه.

  • ظریف

Trade off

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۳۹ ب.ظ

سلام

این که بعضیا ترجیح میدن در نبود مامور گیت مترو بجای کارت زدن با یه نفر دیگه رد بشن و در عوض یکی دو تا از دنده های قفسه سینشون له بشه هم شیوه جالبی از زرنگیه

  • ظریف