تبریک
سلام
ولنتاینتون مبارک باشه سینگل های عزیز.
* اونایی که سینگل نیستن یکی دارن بهشون تبریک بگه ولی برای اونا هم مبارک
- ۹ نظر
- ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۱۸
سلام
ولنتاینتون مبارک باشه سینگل های عزیز.
* اونایی که سینگل نیستن یکی دارن بهشون تبریک بگه ولی برای اونا هم مبارک
سلام
اینجا برای این که حفظ کردن شماره تلفن ها رو آسون تر کنن، میان چند رقم آخرشون رو یه جوری انتخاب میکنن که یه کلمه بتونن انتخاب کنن و حروف اون کلمه روی صفحه کیبورد گوشی که هر شماره یه سری حرف داره معادل اون شماره ها بشه
مثلا اینجا که روی یه دارو هایی کار میکنن و یکی از دارو ها MDMA هست، شماره اش رو اینجوری انتخاب کرده
Phone: 831-429-MDMA (6362)
اینجوری راحت تر میشه حفظ کردنش. باحاله بنظرم
سلام
شاید بگید چرا انقدر وقت گذاشتم که اون ویدئو ها رو درست کنم و بیشتر هم درست میکنم.
یه چیزی که هست اینه که تو دین ما امر به معروف و نهی از منکر توصیه شده. معروف از ریشه عرف به معنی شناخت میاد. منکر هم شبیه کلمه نکره به معنی نشناخته میاد. من یه چیزی رو پیدا کردم که با بیشتر از 50 دلیل حقیقت داره و بسیار ناشناخته هست و داستان امام حسین به ماها یاد داده که وقتی حقیقت رو دیدیم میتونیم انتخاب کنیم. تو لشکر حق باشیم یا تو لشکر ضدحق. من انتخابم اینه که تو لشکر حق بجنگم. کسایی هم که مدت زیادی از عمرشون رو صرف مطالعه کردن و میخوان سرباز حق باشن، ویدئو هام رو دنبال کنن چون بنظرم میاد تنها راه نجاتمون همین باشه.
من با هدف گشتن دنبال چیزی که احتمالا حضرت مهدی بخواد بیاره جستجوم رو شروع کردم و چیز خوبی هم پیدا کردم. مطمعن هستم اگه همین نباشه، بخشی از پیامش همین باشه. اگه قرار بود با اومدنش بیست و چند جزء از علم کشف بشه. اگه قرار بود یه بینش جدید از دین بیاد. اگه قرار بود باهاش امید بیاد، این راهشه. بیاید و شروع کنیم. حضرت مهدی قرار نیست معجزه داشته باشه. قراره با فکر به پیامش برسیم. بیاید فکر کنیم.
تو این ویدئو ها ریشه های ادیان رو پیدا کردم و به صورت خیلی سریع کل قضیه رو تو بیشتر از دو ساعت گفتم. ازین به بعد هم سعی میکنم تجربه های بقیه، جزییات بیشتر و صحبتای آدمایی که تو این زمینه کار کردن رو بزارم. امیدوارم که قبول باشه.
سلام
ممنون از دعا هاتون
اینم بچه ی من
https://www.youtube.com/channel/UC8PHfj3K5eal558MZ0oac9g
امروز حدود 16 ساعت کار کردم و هنوزم دارم کار میکنم تا این ویدئو ها کارشون تموم بشه.
بنظرم راه حل رو پیدا کردم وقت بزارید ببینید.
راجع به فلسفه دین و جایی که دین ازش اومده است.
به دوستان معرفی کنید.
سلام دوستان
اگه میشه برام یکم دعا کنید یه کار خیلی خیلی سخت باید انجام بدم و واقعا نیاز به دعا دارم.
ممنونم
نتیجش رو بزودی میزارم همینجا :)
سلام
داشتم عمیق تر به اثر هنری تایم(زمان) هانس زیمر (کامپوز معروف موسیقی متن فیلمایی مثل inception و interstellar) فکر میکردم.
اگه ندیدید یه بار خودش رو ببینید یه بار متنم رو بخونید و دوباره ببینید بنظرم!
https://www.youtube.com/watch?v=xdYYN-4ttDg
دقیق تر این ویدئو. این اجراش.
میخواستم بدونم تو ذهنش وقتی داشته این نمایش رو درست میکرده چی میگذشته؟
شروع آهنگ با صحنه سازی پیانو شروع میشه. کم کم در طول آهنگ آفرینش خودش رو کامل میکنه.
خیلی ساده انگار با دو تا قلم داره شکل میده چیزی رو که میخواد. و هر دفعه یه جور جدید، با یه ساز دیگه منظورش رو میرسونه.
عین موج هایی که به ساحل میخورن
عین قلمو هایی که زیگزاگی میرن
شکل نهایی کارش رو کامل میکنه. پس زمینه اش رو درست میکنه تو 2 دقیقه اول.
بعد خود هانس زیمر، تو بگراندی که ساخته میاد و روی همون پس زمینه شروع میکنه گیتار نواختن. عین این میمونه که بقیه ساز ها دارن میپرستنش و سجده میکنن بهش در حالی که نغمه خودش رو داره میخونه.
ازون جایی که هر اومدنی یه رفتنی داره این حس خوب هم باید تموم بشه. افتخار این کار رو پیانو که اولین سازی بود که شروع به نواختن براش کرد تموم میکنه. البته که ساز های دیگه هم آروم همراهیش میکنن.
آخر سر این هانس زیمره که تو صحنه ای که خودش آفریده، تکنوازی میکنه و بقیه حال میکنن. ولی کسی نمیدونه چه حالی خود هانس زیمر میکنه.
چون طرف نقش خدا رو بازی کرده.
اگه یه چیزی باشه تو این دنیا شبیه خدا بودن، کارگردانیه. حالا خیلی ها وایمیستن بیرون نمایش و رهبری ارکستر میکنن. اونا اون لحظه ای که به اوجش میرسه رو تجربه میکنن. خودشون در وسط ارکستر، رهبر ارکستر در حال نواختن همه ساز هایی هست که خودش تعداد و نفراتش رو با دقت طراحی کرده. بقیه هم هورا میکشن. نمیدونم. بهش گوش میدن تا چند سالی. ولی کمتر کسی میدونه کل هدف، تجربه کردن اون نقطه از آهنگه.
ولی این بنده خدا یه قدم جلو تر رفته. تو صحنه ای که خودش آفریده شروع میکنه نقش بازی کردن.
یعنی شبیه خدا که این دنیا رو درست کرده و خودش رو انداخته وسطش تا کشفش کنه (شما)، ایشونم این صحنه رو درست کرده. این نمایش رو درست کرده که این زیبایی رو تجربه کنه.
خلقت رو با تقابل اون دو تا نوت اول شروع میکنه. تقابل اون دو تا نوت تو نیم دقیقه آشوبی به پا میکنن. این تقابل دو تا چیز، لازمه خلقته. مثل الان که خوبی و بدی داریم یا سیاه و سفید داریم و ... شبیه خلقت خودمون که پر از متضاد هاست
کار به جایی میرسه که خیلی این دعوا شدید میشه و اونجاست که
خود هانس زیمر میاد وسط میگه این دو تا چیز فقط نیست که بهش گیر دادید و پیچیده ترش میکنید. من یه ملودی میزنم که توش خلاقیت بیشتری هم باشه تازه. و این افتخار رو چه کسی داره بجز خودش. ملودی ای میزنه که روی آشوب اون ها سواره و آخر سر هم دوباره اون دو تا نیروی متقابل رو آروم میکنه. صحنه رو آفرید و این آشوب رو بوجود اورد که خودش روش یکه تازی کنه.
حس خدا بودن یه چیز اکتسابیه. کسی که انقدر کار کنه روی پروژه اش تا پرفکشن رو توش ببینه فقط اجازه داره وارد این نقش بشه و اون حس رو تجربه کنه. واقعا غبطه میخورم به حسی که تجربه کرده.
و جالب تر اینه که ما هیچ وقت نمیبینیم چه زمانی این حس کامل شدن اثرش رو تجربه کرده. چون اون زمانی حس شده که داشته تنهایی فکر میکرده رو اثرش. فکر کردن بزرگترین نعمته که افرادی که اسمشون تو تاریخ مونده افراد بزرگی هستن که تو این صحنه نمایش تونستن یه نقش جالب رو بازی کنن. برای این که ببینیم یک نابغه چجوری از زندگی دنیاش لذت میبره فقط کافیه این آهنگ رو درک کنیم(یه راهش اینه البته. مطالعه اثر هر آدم نابغه ای قطعا پر از پیچیدگی های زیباست).
برای این که بفهمیم خدا چه حسی رو تجربه میکنیم باید شخصیت هانس زیمر رو بتونیم درک کنیم. ایده ای که پشت این نمایش بوده رو باید درک کنیم. واقعا آهنگش درس خداشناسیه.
بنظرم این نمایش نماد های زیادی پشتشه. خدایی که تو صحنه ی نمایش خودش نقش بازی میکنه موجود عجیبیه. خدای ما هم همینه. ما رو از جنس خودش آفریده تا دنیایی که خودش خلق کرده رو تجربه کنیم. خودش تو نمایش خودش داره بازی میکنه و خودش کارگردانه و خودش هم تماشاگره. قدرتی که یه نفر میتونه داشته باشه یه چشمه اش میشه همین نمایش. قدرته هم چیزی نیست بجز فکر کردن.
فهمیدنش مثل توضیح دادن یه جوک میمونه، خرابش میکنه. زیباییش رو اگه کسی تجربه کرد، میفهمه. اگه نکرد دقت بیشتری میخواد. تنها کسی هم که کامل فهمیدتش خود هانس زیمر بوده بدون شک. منم تا فهم خودم فهمیدمش.
برای همینه که میگن طبیعت خودش بزرگترین سمفونیه. کسی که بتونه بفهمه پشت قضیه چیه، فهمیده. وقتی یه آهنگ میتونه انقدر درس آموز باشه، طبیعتی که پرفکته چی میتونه باشه؟
سلام
یکی از دیدگاهایی که شخصا دوست دارم اینه که انسان ها رو از بیرون نگاه کنم. خودم رو به عنوان یک شخص که برای خودم مهم هست نبینم. خودم رو به شکل موجودی ببینم که توی فرآیند تکامل داره یه نقش 70-80 ساله رو بازی میکنه.
یکی از دستاورد های انسان ها فرهنگ و زبان بوده. در واقع زبان و فرهنگ یک ابر موجودِ بزرگتر از انسان ها هستند که روی بشریت سوار شدند. واضح ترین مثال فرهنگ و زبان، زبان هایی هست که باهاشون حرف میزنیم. پیچیده تر میتونه اینترنت باشه. زبانی که ماشین ها با هم حرف میزنن و زنده است. پویا است و هر لحظه داره بزرگتر میشه. یکم بینشون میشه زبونی مثل فیزیک باشه. زبونی که برای توصیف نادیدنی ها خیلی وقتا استفاده میشه.
ولی اگه نخوایم خیلی دور بریم، خود زبانی که باهاش حرف میزنیم هم موجود جالبیه. جالبیش به اینه که در طول زمان تکاملش رو داریم میبینیم. همچنین بعضیا بودن که نقش حیاتی در تکامل این زبان داشتن. کتاب شعری مثل شاهنامه زبان فارسی رو یک پله بالاتر برد، تئوری جالبی مثل نسبیت فیزیک رو نجات داد، موسیقی هایی مثل راک&رول فرهنگ غرب رو خیلی عوض کرد و ...
این موجود که از خط خطی کردن رو دیوار غار ها به تکنولوژی ای شبیه شعر نوشتن رسیده. به تکنولوژی انتقال اطلاعات بین مغز ها رسیده. به تکنولوژی ای رسیده که به ما کمک کنه راجع به خودمون فکر کنیم. راجع به فکر کردن فکر کنیم و فلسفه ببافیم. این موجود ثمره ی حیات انسان ها روی این سیاره هست و از همه ی ماها هم بزرگتره. هیچ کسی هم به تنهایی نمیتونه این موجود رو از بین ببره چون همه، حداقل، مصرف کننده اش هستیم.
زبون هایی مثل فیزیک یا زبان های فلسفه موجودات طیف دانش هستند. طیف دانش به شناخت دنیای واقعی زیر پامون میپردازه
زبون هایی مثل نقاشی یا موسیقی یا هر نوع هنر هم موجودات طیف عشق هستند. طیف عشق به شناخت و انتقال احساس های تجربه شده توی این دنیا مپیردازه.
اگه از بیرون به قضیه نگاه کنیم، هر جفت زبون ها در حال بزرگتر شدن هستن. هم علم داره پیشرفت میکنه هم هنر.
به جایی رسیدیم که ایدئولوژی های یک شخص در قالب یک فیلم 2-3 ساعته از یک دنیایی که همش طراحی شده(صحنه، نور، صدا، موسیقی همه چیز) بهمون با چهار تا کلیک منتقل میشه،
به جایی رسیدیم که فضاهای نادیدنی و غیر قابل فهم برای مغزمون رو با زبان ریاضی توصیف میکنیم و کار هم میکنه!.
خیلی از تمدن بشر خوشم میاد. دوست دارم به زبان شبیه یک گونه جدید زنده بدون بدن نگاه کنم. شاید تکامل ما هم در این باشه که این گونه جدید، خودآگاه بشه و دیگه نیازی به وجود ما برای بزرگتر شدن نداشته باشه. شاید واقعا AI نهایتش همین میشه.
خوشا اون افرادی که میتونن تغییر محسوس در تکامل زبان و فرهنگ ایجاد کنند.
سلام
اعتیاد رو همیشه به چشم یه چیز بد میبینیم. یه چیزی که یه سری افراد که توسط جامعه پذیرفته نشدن درگیرش هستن. بلای خانمان سوز؟ ازین جور چیزا.
اعتیاد بنظرم به معنی انجام یه کاری به مدت زیاد و به کرّات هست. طوری که انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش باشه!
برای مثال وقتی کسی در طول روز 5 ساعت تلویزیون نگاه میکنه - اگه نکنه حوصلش سر میره و نیاز داره
یا چند ساعت تو شبکه های اجتماعی هست - اگه نباشه حوصلش سر میره
یا هر سه روز نیاز به تزریق هرویین داره - اگه نباشه بدن درد میگیره
یا منظم ورزش میکنه - اگه ورزش نکنه خوشحالیش کمتر میشه
یا بازی میکنه یا چیزای دیگه
اینا همشون اعتیاد هستن.
ولی شاید یکی بپرسه چجوری هرویین و ورزش هر جفتنشون اعتیادن؟
مساله اینه که اعتیاد یک کلمه هست که برای ما با معنی بد تعریف شده. هر جور عادتی اعتیاد هست. اعتیاد مکانیزم حضور ما در این دنیا هست. ما به انجام یه کار هایی عادت میکنیم. نمیتونیم همیشه کار های جدید کنیم.
فکر هم نکنیم که کسی که هرویین استفاده میکنه بدبخته. توی میزان لذت که میشه تو این دنیا تجربه کرد ایشون اوله. منتها بعضی اعتیاد ها انقدر خوب هستند که ترک کردنشون خیلی سخته. چون اون لذتی که تجربه میشه با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. انقدر خوبه که زندگیش رو نابود میکنه.
در نهایت وظیفه ما اینه که اعتیاد هامون رو انتخاب کنیم. باید طوری باشن که بتونن بالانس زندگی رو نگه دارن.
بزرگترین اعتیادی که ماها دچارش شدیم همین رسانه - وسیله شستشو مغز ها- هست. چیزی که جامعه ساعت های زیادی در طول روز رو بهش اختصاص میده بدون این که قبول کنه که اعتیاد داره.
اعتیاد هایی که انتخاب میکنیم باید بالانس های مختلف رو برامون بیاره
نقطه بالانس اینا هم به شخصیت فرد بستگی داره و جواب قطعی نداره.
مثلا ورزش یکی از اعتیاد های خوبه چون بدن رو نسبتا سالم نگه میداره و خوشحالی رو بیشتر میکنه. ولی میتونه بد هم باشه. میتونه تو حجم زیاد باعث آسیب دیدگی یا خستگی بیش از حد بشه که به کار های عادی نرسیم.
یا غذای سالم خوردن اعتیاد خوبه ولی تا جایی که بتونیم زمان و هزینه رو مدیریت کنیم. مثلا شیر گوزن آلاسکا خوبه ولی نه منطقیه خریدنش نه این که میصرفه.
کتاب خوندن، میتونه بد باشه اگه باعث بشه تمام وقت شخص کتاب باشه، از ارتباط با آدم ها میمونه. میتونه هم ساختار تحلیلی مغز رو گسترش بده و تقویت کنه.
شبکه های اجتماعی هم مشخص هستن. اطلاعات محدود، شادی لحظه ای و محتوای خیلی جدید.
هرویین زدن درسته که حس خیلی خوبی داره ولی زمان زیادی میگیره از شخص طوری که نمیتونه زندگی و خواب و غذا و چیزای دیگه رو مدیریت کنه.
برای همینه که روی برنامه بودن خیلی توصیه میشه. چون عادت ها رو میچینه کنار هم و وقت رو یجوری تنظیم میکنه که بشه بالانس ها رو از قبل تعیین کرد.
ترک اعتیاد هم چیز چرت و پرتیه. اعتیاد باید جایگزین بشه. مثلا وقتی ساعت های شبکه اجتماعی یا مصرف شیشه رو میخوایم کم کنیم، نمیشه فقط کم کردش. نمیشه سیگار نکشید نمیشه گوشی رو چک نکرد، باید جایگزین کرد چون وقتی هیچ چیزی جایگزین نشه شخص میگه خب الان که چی؟ یا حوصلش سر میره و دوباره میزنه. چون عادته. عادت اسمش روشه، یه رفتار بلند مدته که توی مغز مسیر های مستحکمی درست کرده و به این سادگیا نمیشه تغییرش داد و مهم تر از همه این که مسیر کسب شادی هستن.
این اعتیاد ها شادی برامون میارن. یکی از دلایلی که شبکه های اجتماعی هم خیلی اعتیاد آور هستن اینه که به سرعت میشه چیز های جدید توشون دید و سریع برای چند ثانیه خوشحال شد و فراموش کرد. در واقع یه ماشین لذت بردنه که بدون اون نمیتونیم از زندگی عادی لذت ببریم.
سیگار چند ساعت آدم رو ریلکس میکنه.
شیشه چند روز زندگی رو دوباره به آدم میده، زندگی ای که توش نیاز به غذا خوردن و آب خوردن نداری و انرژی برای هر کاری داری.
غذای سالم خوشحالی رو توی بلند مدت میاره. خواب منظم رفتار های روزانه رو منطقی تر میکنه و میانگین برخورد ها با آدم ها رو بهبود میده و همچنین به انجام بقیه عادت ها کمک میکنه و هزاران چیز دیگه.
خلاصه کسی که شیشه یا هرویین میزنه فرق زیادی با ما نداره. اولا خیلی بیشتر با دنیا حال میکنه دوما این که گرفتار یه چیز عالی شده که جدا شدن ازش خیلی سخته. اون افراد چیز دیگه ای نمیبینن که براش تلاش کنن. در واقع کسی که معتاد میشه به خاطر بی هدفی زندگی دچار اعتیاد میشه. بخاطر اینه که ارزشی برای خودش نمیبینه که خودش رو ابراز کنه. برای همینه که میگن بچه ها رو انقدر محدود نکنید طبق نظر خودتون. باید بچه ها بتونن بفهمن تو چه چیزی میتونن خودشون رو ابراز کنن وگرنه زندگی بدون هدف تو این دنیا آسون نیست. ولی دیدگاه جامعه نسبت به اون افراد این نیست. وقتی شخص نمیتونه خودش رو بروز بده، نمیتونه حس کنه و دراگ تنها راهیه که میتونه دوباره حس کنه.
https://www.youtube.com/watch?v=DYSQd_JsltQ
این انیمیشن کوتاه رو از کانال U M A M I که یه کانال با انیمیشن های کم کیفیت و موضوعات سورآل هست خیلی دوست دارم. یکی دو تا قبلش رو هم ببینید کمک میکنه به داستان ولی راجع به مصرف دراگه.