نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۱۱ مطلب با موضوع «عمومی :: شخصی» ثبت شده است

این حجم

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۹ ب.ظ

سلام

کسایی که از نزدیک میشناسم که اکثرا اینجوری نیستن ولی اگه شخصی هستید که وقتی یه گربه میبینید بهش سلام میکنید یا حالشو میپرسید یا وقتی میو میکنه بهش میگید آره میدونم یا در جوابش میو میکنید باید بگم که کاملا حق رو بهتون میدم و درکتون میکنم. 

بعضی وقتا یه جوری این حیوونا آدمو نگاه میکنن که انگار واقعا دارن به حرف آدم گوش میدن. خوبیشونم اینه که جواب نمیدن و توصیه نمیکنن فقط گوش میدن. 

البته یکم بدلیل عدم تکامل مغزشونم هست ولی اینجای زندگی رو دوست دارم واقع نگر نباشم.

  • ظریف

وزن

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۴ ب.ظ

سلام

دوبار شکستن دکمه کمر شلوار (باز شدن نخ نه شکستن!! اونم یکی دکمه رو خودش و یه دکمه ی دیگه) میتونه نشونه روند رو به چاق شدن باشه.

علی میگفت اینجوریه که حواست نیست، حواست نیست، یهو میبینی به جایی رسیدی که جلوی پاتو نمیتونی ببینی. 



  • ظریف

پیام تبریک سال نو

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ب.ظ

سلام

امیدوارم سال جدید بهت خوش بگذره :) 

  • ظریف

نقل قول 2

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ب.ظ

سلام

بعضی وقتا وقتی از داستان The Fault in Our Stars تعریف میکنم بقیه (مخصوصا علی.س) میگن این که خیلی داستان چرتی بود، یا فیلم چرتی بود یا ... .

بنظرم بهترین ویژگی داستانش رئال بودن قضیه بود تا حد خیلی زیادی یعنی در قالب داستان واقعا رئال بود. 

چندین و چند جا این صحبت توش هست که مثلا یه جاش میگه که:

“It’s not fair,” I said. “It’s just so goddamned unfair.”

The world,” he said, “is not a wish-granting factory,” and then he broke down, just for one moment, his sob roaring impotent like a clap

of thunder unaccompanied by lightning, the terrible ferocity that amateurs in the field of suffering might mistake for weakness. Then he pulled

me to him and, his face inches from mine, resolved, “I’ll fight it. I’ll fight it for you. Don’t you worry about me, Hazel Grace. I’m okay. I’ll find

a way to hang around and annoy you for a long time.”


  • ظریف

روز 20.12.93

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ق.ظ

سلام

انقد مشغول کارای بیخود بودم که یادم رفت تولد سه سالگی عشقم رو تبریک بگم. بله وبلاگمو میگم. جایی که تو 700 800 روز تقریبا یه روز در میون به صحبتای من گوش داده. و تازه خیلیاشو یادش مونده.


-پ.ن. : عذر بدتر از گناه: فکر میکردم 26 ام تولدشه. میخواستم سورپرایزش کنم 


پ.ن. 2 : از حسن و مهدی و علی.س و علی.ب و مخصوصا بیژن گله دارم از اولی برای این که یکی دوساله وبلاگش به روز نشده، دومی که اصن ولش، سومی که پاک کرد وبلشو، چهارمی و پنجمی هم که دیر به دیر که چه عرض کنم خیلی دیر آپدیت میکنه. ازین جهت مخصوصا بیژن که دیونش سایتش منو به نوشتن علاقمند کرد ولی خودش قرنی یه بار پست میزاره.


پ.ن. 3 : پدر بزرگای ما همسن ما 2 تا بچه داشتن اونوقت من عین خلا دارم به چند صد خط کد که داره تو یه سرور ران میشه روی یه برنامه، تولدشو تبریک میگم. به کجا داریم میریم؟! 


پ.ن. 4: مرسی این تراوشات ذهن بیمار رو میخونید :) وبلاگ به خوانندش زندست.

  • ظریف

وقتای سخت

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ


سلام

در نزدیکی ددلاین یه کاری هستم. اون قسمتی از کار که آدم در قعر بدبختی(!)، خدا رو یادش میفته و ازش کمک میخواد! 

التماس دعا!

(به طور کلی اون شکل موج آشغالی که میبینید نباید اون شکلی باشه و باید یه سینوسی باشه، اگه خواستید دقیق تر دعا کنید البته :) )

-----

چند کلام با خدا:

ممنون که در تمام لحظات وقتی که احساس میکنم کار خفنی کردم یا دارم میکنم تقریبا هر دفعه کاری میکنی که متوجه بشم که ... و غرور برم نداره.

(اگه میشه این دفعه رو فهمیدم، لطفا کمک بیشتر!!)

  • ظریف

تابش هاوکینگ

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ب.ظ

سلام 

یه اپ جالب هست که یه سری چیزا رو به صورت مقدماتی از فیزیک کوانتوم گفته و خیلی نثرش راحته و خیلی وارد جزییات نشده. اسمش Quantum هست و از پلی استور گرفتم. 

یه قسمت جالبش که قبلا تو یه مستند دیده بودم ولی خیلی درک نکردم اینه.

به خاطر یه سری مسائل که گفتنش طول میکشه وقتی ما خلاء کامل هم درست کنیم، تو مقیاس های خیلی ریز واقعا خلاء نیست. در واقع یه آشوبی از تولید یه سری ذرات و ضد ذرات از هیچ چیز و دوباره خوردنشون به هم و از بین رفتنشونه. این با آزمایش ثابت شده. اینجوری که دو تا صفحه ی صاف رو تو خلاء نزدیک هم در فاصله چند نانو متری قرار دادن و ذراتی که طول موجشون(تو فیزیک کوآنتوم برای هر چیزی خاصیت موجی هم وجود داره حتی شما دوست عزیز) کمتر از فاصله ی دو صفحس فقط بینشون جا میشن. این باعث میشه که فشار بیرون با فشار بین دو صفحه تفاوت کنه و به هم جذب بشن.

بعد حالا توی افق رویداد سیاه چاله چه اتفاقی میفته؟ اونجا جاییه که دیگه نور هم توانایی گریز از جاذبه سیاه چاله رو نداره. حالا فکر کنید که دوتا ذره فوتون و ضد فوتون (نور) روی اون مرز تشکیل بشن. اینا هدف زندگیشون این بوده که با هم تشکیل بشن و با هم از بین برن ولی یکیشون جذب سیاه چاله میشه و یکیشون فرار میکنه از سیاه چاله. 

این ذرات از هیچ چیز درست شده بودن پس بعد از برخوردشون به هم دیگه انرژی آزاد نمیکنن. در واقع خیلی ذرات واقعی نیستن، مجازی اند. ذرات واقعی بعد خوردن به هم انرژی آزاد میکنن ولی اینا نه. ولی جالب اینه که بعد این قضیه که یکیشون جذب سیاه چاله میشه، اون یکی ذره به ذره واقعی تبدیل میشه و انرژیشو از سیاه چاله میگیره. 

این امر باعث میشه سیاه چاله "تبخیر" بشه و از جرمش کم بشه. تو سیاه چاله های بزرگ خیلی زیاد قابل دیدن نیست همچین چیزی چون جذبشون بیشتر ازین تبخیرشونه ولی تو سیاه چاله های کوجیک خیلی قابل دیدنه. به این تابش تابش هاوکینگ میگن که چند سال پیش اثبات شد


جالب بود نه؟

  • ظریف

انتقاد به خود

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ب.ظ

سلام


خوبه که آدم مغرور و ازخود متشکر نباشه خیلی. متاسفانه خیلی وقتا با این که این قضیه رو میدونم و سعی میکنم بهش پایبند باشم، ولی رفتارام یه جوری میشه که از بیرون کسی منو میبینه این حس بهش دست میده.

ازین که مرا تحمل میکنید متشکرم.


راستش اصن این پست رو برای این میخواستم بنویسم:

تو هر رفتار اجتماعی یعنی رفتاری که +1 نفر توش باشه ، یه بخشی از مراودات مربوط به تحمل کردن رفتارای بقیه میشه. ممکنه این خیلی کم و ممکنه خیلی زیاد باشه.

مثال هاش زیاده. خیلی زیاد. بالا خره بین هر دونفر آدمی یه رفتار پیدا میشه که یکیشون خوشش نیاد ازش.

قضیه اینه که من حس میکنم یه عیب بزرگی که دارم اینه که این رفتار های نا خوشایند بقیه برام رو خیلی کمتر از این که بقیه رفتارای منو تحمل میکنن تحمل ممکنه بکنم. ممکنه به زبون نیارما ولی شبش میام تو وبلاگ یهویی راجع به یه چیز چرت مینویسم. درحالی که بقیه انگار همون موقع صرف نظر میکنن.

ازین جهت میدونم این قضیه رو و سعی میکنم که درستش کنم.


ممنونم از شما که مرا تحمل میکنید.


---------------------------

این کلاسه که دارم، 4 ساعته با زمان برک و خب خیلی سخته انقدر حرف زدن برای من که عادت به آموزش ندارم. دفعه قبل حس کردم آخراش هوشیاریم کم شده و نمیتونم درست فکر کنم، این دفعه گفتم که یه قهوه اسپرسو بخورم بلکه اون رو جبران کنه.

حالا این به کنار

یه مشکل دیگه که دارم اینه که بعضی وقتا سرعت حرف زدنم از دستم در میره. واقعا سریع حرف میزنم اگه کسی سوال نپرسه.

این دفعه قهوه هه رو خوردم و با وجود ماشینی بودنش ولی خوب اثر گزاشت. خودتون حدس بزنید سر سرعت حرف زدنم چه بلایی اومد. یه جایی رسید که خودم یه لحظه فهمیدم 10 کلمه بر ثانیه دارم حرف میزنم. برگشتم کل قضیه رو از اول گفتم براشون بیچاره ها هم هیچی نمیگفتن :(

  • ظریف

زودتر!!!

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۲۴ ب.ظ

سلام

دو مدل راننده هستن که خیلی جالبن

اولی اونایی که یه صفحه کلاچ رو تموم میکنن که از کوچه پس کوچه ها برن و به ترافیک نخورن آخرش اگه دیرتر نرسونن آدمو حدود 30 ثانیه تا یه دیقه صرفه جویی کردن


دوم این راننده های (شخصی)صادقیه هستن که سر جلال وای میستن. 100 نفر هم برای جاهای دیگه باشن، شما حداقل 2 3 تا ماشین برای صادقیه میتونید ببینید که منتظر مسافره. یه جورایی "خود ماشین خطی پنداری" دارن انگار حتما حتما اون مسیرو باید برن حتی اگه مسافر نباشه!!


وبلاگ نویسی از مد افتاده یا بیان خلوت شده یا ؟! چون هر وبلاگی دنبال میکردم قدیما دو سه روز یه پست میزاشت ولی الان هر هفته اونم بعضیا یه پست میزارن... :(

  • ظریف

فارسی

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ

سلام

امروز اولین جلسه سری دوم کلاسای ARM کوثر بود.

اتفاق شایان ذکری که افتاد این بود که یکی از دانشجو ها یا شایدم هنرجو میگن بهش، لبنانی بود و من اینوآخر کلاس فهمیدم. وقتی داشتم فایلا رو بهشون میدادم.

دوتا مشکلی که من دارم اینه که اولا صدام به صورت نرمال خیلی پایینه و وقتی برای کلاس حرف میزنم عملا داد میزنم و آخرای کلاسا دیگه صدام درست حسابی در نمیاد از حنجرم و دومی اینه که خیلی سریع حرف میزنم.

این بنده خدا که گفت زبون اصلیش فارسی نیست و یکم بعضی چیزایی که گفتم رو نمیفهمید خیلی متحولم کرد.انقد متحول شدم که خودمم نمیتونستم فارسی صحبت کنم درست حسابی و دیگه به جای این که خود به خود کلمه تولید کنم سر هر کلمه فکر میکردم و چک میکردم خیلی محاوره ای نباشه و درست تلفظش کنم. بهش گفتم حتما حتما حتما بهم بگه که جاییش رو متوجه نشده چی گفتم.

تجربه واقعا عجیبی بود!!! تا حالا اینجوری نشده بود. همیشه مثلا کلاس یا مطلب انگلیسی بود و ما یه جاهاییشو نمیفهمیدیم. یا مثلا داشتم به این فکر میکردم ما وقتی انگلیسی میحرفیم کسی که Native هه نظرش چیه... کلا جالب بود

  • ظریف