شب امتحان
سلام
معمولا تو زندگیم یکم درست حسابی درس خوندم و خیلی کم پیش اومده امتحانا رو شب امتحانی بخونم.
این دفعه ولی خب مجبور شدم کنکور رو شب امتحانی بخونم.
ببینیم چی ازش در میاد :)
- ۰ نظر
- ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۲۰
سلام
معمولا تو زندگیم یکم درست حسابی درس خوندم و خیلی کم پیش اومده امتحانا رو شب امتحانی بخونم.
این دفعه ولی خب مجبور شدم کنکور رو شب امتحانی بخونم.
ببینیم چی ازش در میاد :)
سلام
اقای مرسلی چند روز پیش تو آزمایشگاه چای ترش درست کرده بود. واقعا چیز خوبی بود. فشار خون رو در حدی که فقط به حیات بتونید ادامه بدید پایین میاره. (البته زیاد خوردنش: 3لیوان مثلا)
پیشنهاد میکنم بخرید دم کنید خیلی خوبه. امروز از عطاری گرفتم و با داداشم دم کردیم و 3 4 تا لیوان دادیم بالا. (یه 4 ساعتم بعدش خوابیدم، از کنکور ارشد خوندن جذاب تر بود خوابه)
سلام
این یکشنبه ها طرفای ساعت 16 یه حس و حال عجیبی داره.
درس تاریخ تحلیلی صدر اسلام دارم این ساعت و خیلی خواب اوره. امروز گفتم یه جوری برم نیم ساعت دیر برسم، ساعت 15.45 راه افتادم و تو راه قدم زدم خیلی ریلکس و با گربه ها سعی کردم یکم ور برم و رفتم بوفه و یه موهیتو گرفتم بخورم و؟ ساعتو دیدم تازه 16 شده ... اهههه
هفته قبل حداقل 5 ساعت از شروع کلاس گذشته بود نگاه کردم ساعتو دیدم نیم ساعت گذشته.
اومدم تو وبلاگم اینا رو بنویسم شد 16:01 ://// اههههه
سلام
خیلی طبیعیه که نزدیک کسی که هر 2 دقیقه و 24 ثانیه یه عطسه میکنه نباید نشست. بعدشم یادم رفت دستمو بشورم و رفتم یه چیپلت خریدم خوردم فکر کنم اگه قبلش سرما نخورده بودم دیگه اون موقع 100% خوردم.
بریم برای ویتامین C و آب نمک...
سلام
به منتظر کیفیت خوب رسیدنش می ارزید خیلی فیلم خاصی بود.
فقط همینو میتونم بگم!
واقعا عجیب خاص بود..
بعضی فیلما کلکسیون هنر هستن. مثل این یا Birdman که دیشب داشتم به علی میگفتم یادم افتاد دوباره دانلودش کردم و دیدم چقد چقد چقد هنرمندانه ساخته شده لامصب.
ازین فیلمایی که با خودت میگی هنوز فیلمای خوب ایده هاشون تموم نشده.
این شاید هشتمین ویرایش پستم باشه !
هی میخوام یه مقدار بیشتر بنویسم.
راستش یه حقیقتی وجود داره که اخیرا بهش رسیدم.
همیشه با علی.س یه مشکلی داریم اونم اینه که اکثرا هر فیلمی که من میگم چرنده اون خوشش میاد و بالعکس.
همیشه دوس داشتم دلیلشو بدونم.
تا دیشب. داشتیم راجع به اما استون حرف میزدیم که یادم اومد اون فیلم برد من رو هم بازی کرده بود و بهش گفتم ببینه. گفت چیه موضوعش؟ گفتم مثلا زندگی یه هنرمنده که قدمیا معروف بوده و الان بخاطر این که ازون حالت در اومده یکم بهش بد میگذره و ... (نمیخواستم فیلم رو خیلی اسپویل کنم) ولی حرف جالبی زد، گفت این که خوب نیست نمیتونی توش فکر کنی یا تخیلی یا همچیین چیزی گفت. اونجا بود که فرق دیدگاهمونو فهمیدم.
من همیشه دوست دارم فیلمی که میبینیم طوری باشه که خودمو جای شخصیت اصلی یا .. بزار و با داستانش پیش برم ولی علی یکم همه چیو از بیرون جعبه نگاه میکنه داستانو میبینه و روش نقد میکنه. درحالی که من باهاش پیش میرم.
جالبه که وقتی فیملمایی که جفتمون دوست داریم رو میبینم هر جفت قضیه رو پوشش میده این هم میتونه داستانو خراب کنه با تخیلش ( :) ) هم من میتونم اون کار خودمو بکنم.
خلاصه این که یه دفعه میبینید هرچی فیلم توصیه کردم چرت از آب در اومده شاید ازین دلایل بنیادین داشته باشه خرده نگیرید خلاصه.
سلام
امشب حدود 9:15 دقیقه اومدم بیرون از دانشگاه و خواستم ماشین بگیرم، اون تایم خیلی مسیر مستقیمی که میرم ماشین نیست.
قبل رسیدن به ایستگاه
(جایی که تابلو توقف ممنوعه و پلیس وایمیسته که کسی سوار نکنه ولی خب به خاطر این که از قدیم ملت وای میستادن ایستگاه تاکسی هاست)
... داشتم میگفتم، قبل رسیدن به ایستگاه ماشینا آروم تو ترافیک میرفتن و یکی بوق زد، گفتم عوارضی گفت نه گفتم آزادی گفت بیا. سوار شدم گفتش که از صادقیه میرما. (یکم مسیرم خطرناک میشه ازون ور واقعا. از حدود 8 باند اتوبان باید رد بشم برسم خونمون.) گفتم که نه مرسی پیاده میشم. گفت حالا بشین ببینیم تو ایستگاه چه خبره. اگه سمت صادقیه کسی نبود ازون ور میرم. رفتیم و کسی نبود و خوشحال شدم.
حالا تا اینجاش که هیچی.
اتفاق جالب اونجاش بود که یه دوتا ماشین یه تقه به هم زده بودن و یه پسر جوون پیاده شده بود و کل راه رو بند اورده بود و داشت دنبال خراش میگشت. البته بعد یکی دو دقیقه کشیدن کنار و ما افتادیم تو یه ترافیک آروم.
راننده تاکسیه گفت که "این احتمالا ماشینشو از یکی قرض گرفته بود انقد نگرانش بود. حالا هیچی هم نشده بودا ، حالا اگه کسی به خودش یه تقه میزد، پیاده میشد میگفت ماشین عمومه ماشین داییمه فلانه و خون بپا میکرد". بعد گفت که مثلا همین ماشین جلویی رو ببین (تو ترافیک آروم یهو سرعت گرفت آروم بزنه بهش) "ماشینش نو هستش الان بزنم بهش پیاده میشه کلی میگرده دنبال خراش و ..." منم :| داشتم نزدیک شدن به ماشینو نگا میکردم دیدم خیلی جدی داره میزنه بهش گفتم "باشه باشه فهمیدم" سرعتش رو کم کرد. بعد گفت "حالا اگه خانم باشه که بدتره" یه نگاهی انداخت دید که خانمه و دوباره...!
خلاصه آدم جالبی بود. ازین آدمایی که در لحظه زندگی میکنن و هنوز زنده ان خیلی خوشم میاد.
خودم معمولا تو لحظه زندگی نمیکنم و هر وقت این کارو کردم تحت عنوان یکی از کارای احمقانه زندگیم یاد میکنم ازش مثل امشب که یه موتور خیلی قوی 12 ولت سرعت بالا رو با 60 ولت تو آزمایشگاه روشن میکردم و وقتی به سرعت نهاییش میرسید سیمشو جدا میکردم و میزدم به اون یکی سیمش به صورت خیلی خفنی یه لگد میزد و ترمز میکرد و خودشو پرت میکرد. :)) خدا رو شکر چیزیم نشد تو این یکی ولی :)
میدونم داستان قوی ای بود.
راستی یه چیز جالب Pulling someone's leg یعنی سر کار گزاشتن یا مسخره کردن. خیلی چیز بی ربطیه ولی بدون شاید یه روزی بدرد خورد
سلام.
همونطور که میدونی یا نمیدونی حافظم بسیار ضعیفه تو بعضی چیزا. اگه بخوام به طور خلاصه بگم که چجوریه حسش:
از خوبی های حافظه ی کم اینه که خیـــلی چیزا رو آدم فراموش میکنه.
از بدی های حافظه ی کم اینه که خیـــلی چیزا رو آدم فراموش میکنه.
سلام
امروز رفتیم برای تحویل فاز اول پروژمون و خب خودشم داستانی داشت. قرار نبود اصلا امروز بریم و خواب موندم و وقتی بیدار شدم دیدم جمال 10 بار زنگ زده و حالا به هر حال رفتیم اونجا و رسیدیم. خداروشکر خیلی داستان پیش نیومد و کار کرد مبدل.
محل تحویل یه جایی تو شهریار بود و در کل نزدیک 2-3 ساعت تو راه رفت و برگشت بودیم. تو این مدت مثل اکثر اوقات نقش DJ رو به عهده داشتم و اگر شخص جمال رو بشناسید میتونید بفهمید که چقدر بهش خوش گذشته با آهنگای من...
خب به هر حال، موقعی که برگشتیم و وسایل رو گزاشتیم بالا و داشتم میرفتم خونه گفتم خودمو یه هایپ مهمون کنم بخاطر این که بدبخت نشدیم و کار کرد همه چی ، با خوشحالی هایپ رو خریدم و یکم که خوردم دیدم که اه! مزه ی دکتر ش. رو میده! البته نه مزه خود دکتر، مزه درس شبکه و منظورم مزه شب امتحانشه.
این درس رو تقریبا هیچی سر کلاس نرفتم (تایید نمیکنم این کارو، کار بسیار زشت و بدیه.) و شب امتحان نزدیک 20 ساعت از ویدئو های مکتب خونه رو با دور 2x تا 2.5x فکر کنم دیدم (همه تقریبا وضعشون همینجوری بود ولی بیشتر بچه ها تا 9 شب نخوابیده بودن که بعدش شروع کنن). اون شب رو به زور هایپ بیدار موندم و خب ثبت خاطره شده بود برام. اصلا شب جذابی نبود و متاسفانه تو حافظم با این مزه ثبت شده بود.
همین دیگه یه سال بعد گذروندن درس، موقع مهمون کردن خودم، حالمو گرفت :)
سلام
وقتی فهمیدم که داره تابستون میشه که با این که روی موکت بودم ولی وقتی به 300 ولت دست زدم برق گرفتتم :(
(توحالت عادی نمیگرفت امروز خیلی بیرون بودم و عرق کرده بودم...)
سلام
موقعی که آدم از بیکاری و دو سه تا چیز دیگه اعصابش خورده بنظرت چی میتونه بهتر از یه غذای فست فودی چرب پر کالری کاملا مضر برای بدن حالشو جا بیاره؟ هیچی!
مخصوصا این که خودت درست کرده باشی!